فرخزاد در شعرهای نخستینش به شکل بارزی از شعرهای عاشقانهی حمیدی ـ و به ویژه دو بیتیهای پیوستهاش ـ اثر پذیرفته است. در دههی ١٣٢٠شعر حمیدی درمیان دختران و پسران جوان خیلی محبوب بود (چنان که در دههی ١٣۴٠ شعر فریدون مشیری همین ویژگی را یافت). یعنی، به گونهای، سوز و گدازها و محرومیتها و شکستهای عشقی آنان را بیان میکرد. گذشته از این، حمیدی، در سبک خودش، شاعر فحل و چیره دست و با سهولتی بود. بنابر این هیچ جای شگفتی نیست که فرخزاد در شعرهای دورهی هفده سالگی تا حدود بیست و دو سالگیاش به اندازهی محسوسی از حمیدی متأثر باشد. او حتی در یک شعرش لغتی را که حمیدی دریکی از شعرهای خود اختراع کرده بوده به کار برده است.
احمد محمود، چه در مقام انسان و چه در مقام نویسنده، که از لحاظ خودش به هیچ وجه از یکدیگر جدا نبودند، بیطرفی و تذبذب و بیتعهدماندن را نمیپسندید و زندگی را به صورت نبردگاهی میدید که در آن دعواهای اجتماعی و سیاسی مهم مطرح میشود و در نتیجه بر این عقیده بود که نویسنده در میدان نبرد باید بسیار هوشیار و باریکبین باشد. در حقیقت او مدافع وحدت نظریه و عمل و ادبیات و زندگی بود و مسؤولیت اجتماعی و احساس زندگی را جزو ذات ادبیات میدانست.
ادبیات کودکان نباید فقط مبلغ «محبت و نوعدوستی و قناعت» از نوع اخلاق مسیحیت باشد. باید به بچه گفت که به هر آنچه و هرکه ضد بشری و غیر انسانی و سد راه تکامل تاریخی جامعه است کینه ورزد و این کینه باید در ادبیات کودکان راه باز کند.تبلیغ اطاعت و نوعدوستی صرف، از جانب کسانی که کفهی سنگین ترازو مال آنهاست، البته غیرمنتظره نیست اما برای صاحبان کفهی سبک ترازو هم ارزشی ندارد.
از آنجا که تاریخ شعر و ادب ما،تاریخ سیطره ی فرهنگ و شعر مردانه است،شاعران زن،هنگامی که به بیان عشق می پرداختند ،یا به دلیل ترس ازشورانیدن اخلاق و سنت مسلط زمان بر علیه خویش یا به خاطر عدم دستیابی به معرفت خویشتن نگری ، عمدتاً شعری مردانه می سرودند. هنگامی که شعر شاعران زن، از رابعه تا پروین اعتصامی را می خوانیم، فضای مردانه ای بر آنها حاکم است؛ یعنی نگرش ، نوع تصاویر و حسیت و ذهنیت در شعراین شاعران به گونه ای است که اگر نام آنها را از شعر حذف کنیم ،نمی توان پی برد که این شعرها از درون یک زن جوشیده باشد .
در این مقاله، موسیقی شعر فروغ فرخزاد، با نگاهی سبک شناسانه مورد بررسی قرار گرفته است. با توجّه به اینکه طبیعی بودن، جزء مؤلفه های اساسی در همه ی عناصر شعری اوست موسیقی نیز در بافتی کاملاً طبیعی و حسی ارایه شده که در این نوشتار برجستگی و تمایز وزن شخصی (موسیقی بیرونی)شعر او و نیز به نقش قافیه و ردیف به عنوان ارکان موسیقی کناری و برجستگی خاص موسیقی درونی، علی الخصوص تکرار در همه سطوح، پرداخته شده است.
فریدالدین محمد عطار عمدتاً پس از مولانا جلالالدین رومی (کسی که عطار از وی سخنها آموخت) بزرگترین شاعر صوفی ایرانی بشمار میرود.(۱) افسانه مشهوری وجود دارد که بر اساس آن عطار در سال ۵۱۳/۱۱۱۹ بدنیا آمد و در ۶۲۷/۱۲۳۰ طی فتح نیشابور توسط مغولان بدست آنها کشته شد. این بدان معناست که او در زمان مرگش ۱۱۴ سال داشته که البته بعید است. افزون بر این، بنابر برخی گاهشماریها نیشابور در سال ۶۲۸/۱۲۳۱، و نه در ۶۲۷/۱۲۳۰ به تصرف مغولان درآمده است. و بالاخره اینکه سنگ نوشته قبر عطار که توسط مریدش میرعلی شیر (م. ۹۰۶/۱۵۰۱) حکاکی شده آشکارا حاکی از آن است که وی دقیقاً در سال ۵۸۶/۱۱۹۰، یعنی سه سال پس از تکمیل شاهکارش منطقالطیر وفات یافته است. آثار خود عطار نیز منحصراً به شماری از موضوعات و مضامین صوفیانه میپردازند که در قالب شعر بیان شدهاند و کمک چندانی به زمان دقیق حیات او نمیکنند. بنابراین این موضوع همچنان محل بحث است.
در بررسی یک اثر هنری به ویژه شعر، آگاهی از زندگی فردی و اجتماعی پدید آورنده آن نقش بسزایی دارد . شاید بتوان گفت بی توجّه به شرایط محیطی و اجتماعی، کار بررسی تا اندازه زیادی دشوار خواهد شد. در این نوشتار سعی شده است به برخی شرایط خانوادگی و اجتماعی که در شعر دو شاعر برجسته «فروغ فرخزاد» و «امیلی دیکنسون» تأثیرگذار بوده، اشاره شود و همچنین برخی مضامین مشترک در شعر آن دو مورد بررسی قرار گیرد.
معمولاً یکی از مهمترین مایههای عظمت در آثار شکسپیر را پرداختن به مفاهیم و مضامین کلی و پرهیز از امور جزئی میدانیم. هیچ شاعری چون او چنین به توصیف سرشت هزار جلوه انسان ننشسته یا با چنان غنایی از حیث سبک، شور و احساس، و لحن و آهنگ، به ترسیم این همه خلجانها و حالات روح انسان نپرداخته. پس اگر بخواهیم بنایی رفیع از تمدن بشری برگزینیم که تا اعصار بعد باقی بماند یا آن را به سیارهای دیگر برند تا آینه تمام نمای روح این موجود خاکی در نظر ساکنان آن سیاره شود، این انتخاب احتمالاً چیزی مگر آثار شکسپیر نخواهد بود زیرا در آثار او حقیقیترین سیمای بشر و بهترین یادبودش را باز مییابیم. با این وصف، باستان شناسان عصر بعد یا کیهان نگاران آن سوی کائنات، پس از بررسی دقیق شرح احوال و آثار شکسپیرمان، از یک حیث دچار بدفهمی درباره زندگی این موجود خاکی خواهند شد: بعید است بفهمند آدمیزاد چیزی هم به نام دین و مذهب داشته.
نیما صورتگر لحظه های خوب و ناخوب است. او می بیند و دست روی درد و بی دردی می گذارد- درد و بی دردی که یا حس نمی کنیم و یا تحمل گزندگیش را نداریم و به فراموشیش می گذاریم. نیما، اما آنها را به یاد می سپارد و به تصویر کلام می کشد و آنها را با شعرش فریاد می کند...
«جنایت و مکافات» چرا نوشته شد و نویسنده در این کتاب چه رسالتی را می خواست بیان کند؟ برای پی بردن به سبب انتشار کتاب، نخست باید خود داستانسرا را شناخت. در میان نوابغ ادب روسیه، شاید هیچیک به اندازه داستایفسکی رنج زندگی و محنت هستی را تحمل نکرد و سازگاری با همین درد و محنت بود که او را با روح بیقرار انسانها آشنا کرد.