شعر را از هر نقطه که آغاز کنیم لاجرم به نیما خواهیم رسید؛ یعنی نیما ضرورت و تداوم جریانی ادبی و فرهنگی است که شعر ما آن را پذیرفته و در یک پروسه قابل تحلیل سبک ها و گونه های مختلفی را زایش کرد که نه تنها بر تفکر شاعران نوپرداز و خلاق امروز موثر افتاد، که زبان و فرم و زیبایی شناختی آثار شاعران نوقدمایی را نیز دستخوش تحولی مشهود نموده است . اگر چه گذشتن از وضعیت نیما غیر قابل باوری نیست ، همه آنچه در تحولات بعد از نیما رخ می دهد در بستر نظریه های نو اندیشانه و تحول خواهانه نیمایی است. نسل جدید به رغم ادعای عبور از نیما ، باز هم نیمایی گری هایی به سبک و سیاق خود دارد .
در آغاز سخن از ذکر این غبه قول اصولیینف مقدمه واجب یا تمهید الکلام بحث ناگزیرم که هر اثر تازه از «استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی» تاکنون در پاسخ یکی از نیازهای جامعه امروز به کلیت میراث سنت، فرهنگ و آیین معنوی، تاریخی و فکری ادبیات این سرزمین بوده است. رویکرد او به آثار ادبی کلاسیک (از تصحیحات منحصر به فرد و منقح او با حواشی و تعلیقات ممتع و مستوفا که عمدتاً بر ارزش و غنای متن و ادراک جدید و امروزین آن بسی افزوده تا احیا و معرفی دوباره بسیاری از گوهرهای ناشناخته و نایافته این میراث که یا مستقیماً توسط خود او یا از طریق شاگردان و مشاوره و راهنمایی و ارائه ایده به آنان در رساله های دانشگاهی و دکترا انجام گرفته) با درک ضرورت های زمان ما و انسان امروز متناظر بوده است؛ انسانی که در زیست بوم جهان کنونی با همه پرسش ها و تردیدها و تناقض های درونی و خلاءها و فقدان های عظیم معرفتی و بحران های اندیشگی و چالش های فلسفی بی شمار و بی پایان و خیزاب ها و گرداب های پیاپی روحی و روانی می زید- که همه هم یکسر خاص همین انسان امروز است- و هر بار با نگاهی جست وجوگر، کاشف و معنی یاب و در نهایت و به غایت هوشمندانه و خلاق به بخشی از این کلیت که خود متصل به تمامیت هویت فرهنگی و تاریخی ماست پرتوی تازه افکنده و چیزهایی تازه از آن پیش چشم آورده است.
رابطه سمبل – نماد – با ناخودآگاه در شعر اخوان به خصوص دارای اهمیت است. سمبل ریشه در ناخودآگاه آدمی دارد و سمبلیک کلام را به شعر سرودن به ناگزیر ما را به ناخودآگاهمان یا در واقع اسطورههای جمعیمان رهنمون میکند. اکنون شاید بهتر بتوان دریافت که چرا اخوان را شاعر شکست و امید(۱) خواندهاند. زیرا در ناخودآگاه اسطورهایمان همواره نبردی دایمی میان خوب و بد – خیر و شر – بود – که با خود به ناگزیر شکست و امید را به همراه میآورده است، این موضوع در ضمن اعتقاد اخوان را به تاریخ ادواری تایید میکند. اخوان به تاریخ ادواری و تکرار مکرر و مسلسلوار امید و شکست و باز امید و شکست باور داشت و این تسلسل بارها و بارها در اخوان تکرار میشود. اما این مساله باعث آن نمیشود که اخوان در بند اسطورههای کهن ایرانی که در ناخودآگاه کلمه وجود دارد، اسیر بماند زیرا که او در همان حال به نگاه تاریخی و بازتاب تاریخ در شعر خود وفادار میماند و این ویژگی متمایز اخوان است، به همین خاطر شعر زمستان که در ظاهر – و هم در باطن – وصف یک امر ساده در طبیعت است با قدرت فشرده تلخی روح تیره آن روزگار بعد از ۲۸مرداد را انتقال میدهد.
در تاریخ فرهنگ جهانی، همیشه ارتباطات ژرفی میان آثار هنری و فلسفی وجود داشته. ایده های فلسفی، خصوصا به صورت عمیق و ارگانیک در ادبیات نمود می یافتند. آثار کهن برخاسته از تفکر فلسفی غالبا واجد ماهیتی ادبی هنری و همچنین منظوم بودند. بعدها نیز ایده های فلسفی همچنان به ایفای نقش اساسی و محوری در سنت های مختلف ادبی ملی پرداختند. به این ترتیب به عنوان مثال بسیار سخت می توان اهمیت فلسفی ادبیات آلمان ( گوته ، شیلر و نویسندگان کلاسیک) و ارتباطش با فلسفه کلاسیک آلمان را ارزشگذاری کرد. دلایلی نیز وجود دارند که طبق آنها می توان از فلسفی بودن ادبیات روس سخن به میان آورد.
سوینبرن (R.Ch Swinburne)، شاعر معروف انگلیسی (۱۸۳۷-۱۹۰۹)، شعری دارد با عنوان «باغ پروسرپاین»(۱) که اثری معروف است و درباره آن بحثها شده است، از آن جمله است نقد ت. اس. الیوت (T. S. Eliot) و الیور التن (Oliver Elton). پروسرپاین(۲) در اساطیر رومی نام دختر زئوس (ژوپیتر) و دمتر (سیریز) ربهالنوع کشاورزی است که هادس (پلوتو) ربالنوع حاکم بردنیای زیر زمین، او را میرباید و با خود به زیر زمین میبرد و همسر خود میگرداند؛ اما دمتر دختر را باز میگرداند و سرانجام توافق میکنند که فصل بهار و تابستان دختر بر روی زمین و پاییز و زمستان را در زیر زمین به سر برد که کنایهای است از هنگام شکوفایی و باروری زمین و دوره بیحاصلی آن.
بیتردید عنوان ادبیات جایگاه برجستهای در آثار ژاک دریدا داشته است. تعجبآور نیست اگر بگوییم نقطهی آغاز اندیشهی او نشأت گرفته از تلاشهایی است که فلسفه برای مستثنی کردن نوشتار انجام داده ـ فلسفهای که مبنای خود را در حقیقت حضور میجسته است. دریدا در اولین کتابها و مقالاتش (نظیر گفتار و پدیدار، دربارهی نوشتارشناسی، داروخانهی افلاطون، امضاء رویداد متن) به دو بحث میپردازد: اول این که تبعید نوشتار از قلمرو تأمل فلسفی جدی، طرح کاملاً سازگار فلسفهی غربی را معین کرد و به آن هویتی بر مبنای تفاوتهای تاریخی بخشیده، دوم این که شکست این طرح در امکان فعلی فلسفه ضرورت داشته است.
شاعر شدن آسان است. شاعر ماندن سخت است چون برای شاعر ماندن باید در شعر زندگی کرد و از آن فاصله نگرفت. شعر برای فروغ یک آینه بود. او خود را همچون حجمی زاینده افکار جدید می دید که در زندگی و سفر محدود به زمان از تصویر خود آگاه است و از مهمانی شعر برمی گردد. فروغ در شعر نفس کشید و لحظه به لحظه زندگی اش را در شعر منعکس دید.
مایا آنجلو ، شاعر و نویسنده به نام امریکایی است که تا کنون کتب زیادی را به انتشار رسانده است و کتابهای شعرش جزو پرفروش ترین کتب محسوب می شود . ما یا آ نجلو را می توان در شمار شاعران فمنیست نهاد چرا که در اکثر آثارش کوشیده تا با تبعیض نژادی و سیاسی زنان آمریکا مقابله کند وصدایش را به گوش جها نیا ن برساند. مایا آ نجلو که خود از قربانیان تجاوز و نابرابری میان سیاه و سفید در جامعه آمریکایی ا ست تمامی این نابرابریها را در اشعار و داستانهایش به تصویر کشیده است . وی در شعرش تصویرهای متفاوت زن سیاهپوست آمریکایی رابه نمایش می گذارد که این دو هر کدام تفاوتهای و شبا هتها ی خاص خود را دارند موضوع کلی اشعار مایا آنجلو تجربیات زندگی یک زن سیاهپوست در جامعه آمریکا است . کار وزندگی آنجلو به طور کامل در معرض دید عموم قرار گرفته است و ژانر کارش زندگی شخصی خودش می باشد.
شعر نو فارسی را، بهویژه طاعنان، رهآورد روشنفکرانی دانستهاند که از ادبیات غرب، بهخصوص ادبیات فرانسه متأثر بودند. این اَنگ بیگانهبینی با واقعیتی قرین شد که به ظاهر مؤید آن بود. در حقیقت، نوپردازان و، در راس آنان، نیما عموماً با آثار شاعران فرانسوی، مستقیم یا از راه ترجمه، آشنایی داشتند. بهعلاوه، نخستین نشانههای تجدد در شعرفارسی با نهضت مشروطیت پدیدار گشت که خود آن نیز ارمغان غرب شمرده میشد و در دورانی آغاز شده بود که روابط فرهنگی با غرب و بالاخص فرانسه، بهواسطه استادان خارجی دارالفنون و بر اثر مسافرت عدهای از ایرانیان به اروپا برای تحصیلات عالیه وسعت یافته بود. در همین اوان بود که جنبش ترجمه رونق گرفت و، در جنب نشرترجمه آثار داستانی، سرودههای شاعران فرانسوی و آلمانی نیز جسته گریخته در مطبوعات درج و منتشر میشد.
با انتشار ققنوس نیما در سال ۱۳۱۶ تحول عمیقى در شعر فارسى آغاز شد که سنگ بناى کار را بر حفظ اصول اساسى سنن شعر فارسى و رعایت ذوق شعرى خوانندگان استوار کرده بود و شارع آن معتقد بود: «وزن صداى احساسات و اندیشه هاى ماست. مردم با صدا زودتر به ما نزدیکى مى گیرند... باید از حیث کلمات، شکل، وضع تعبیر، جمع بندى و خصوصیات زبان و همه چیز با مردم کنار بیاییم... مردم از مطالب روزمره و بى مزه و اعلاناتى که امروز به عنوان شعر در مطبوعات ما جا براى مطالب لازم نگذاشته اند عصبانى هستند.» [نامه هاى نیما _ نامه به شاملو] دو سال بعد دکتر تندرکیا با انتشار بیانیه «نهیب جنبش ادبى _ شاهین» راه و رسم دیگرى آغاز نهاد که بنیادش بر انکار دستاوردهاى تاریخى شعر فارسى [یکى از چند جریان شعرى بزرگ جهان] استوار بود. هر چند رفتار فرهنگى دکتر کیا به نظر سبک و غیرجدى رسید ولى امروز اگر به جریان شعر فارسى در دهه هاى اخیر تامل کنیم خواهیم دید او به حق بنیانگذار جریان تازه اى در شعر فارسى بود که هنوز هم عمده ترین توجه اش معطوف به حذف همه دستاوردهاى ارجمند شعر فارسى در طول تاریخ است.