ایسیدور اگوست ماری فرانسیس خاویر کنت در میانه اواخر قرن هجدهم و سال ۱۷۹۸ در مون پولیه فرانسه به دنیا آمد و در میانه قرن نوزدهم و سال ۱۸۵۲ از دنیا رفت. آگوست کنت در طول دوران زندگی خود توانسته با کارهایی که انجام داده بهعنوان پایهگذار جامعهشناسی شناخته شود. اگر بخواهیم بهطور دقیقتر بحث کنیم نهتنها در زمینه جامعهشناسی؛ بلکه باید ریشه شاخههای مرتبط با آن و دانشهای میانرشتهای همانند جامعهشناسی سیاسی نیز بهعنوان شاخهای از دانشهای سیاسی امروزی را در تحولات فکری قرن نوزدهم یافت. در آن قرن کاربرد روشهای علوم طبیعی در علوم اجتماعی در قالب مکتب «اصالت اثبات» تحولی اساسی در کل این علوم به وجود آورد و بهویژه علاقه به ایجاد علم جامعه و سیاست را افزایش داد. گرچه حاصل این تحول پیدایش مبادی علم نوین جامعهشناسی بود، اما همین خود به تکوین مبانی جامعهشناسی سیاسی نیز مدد رساند. کلود هانری سن سیمون و آگوست کنت بهعنوان پیشتازان مکتب اصالت اثبات بر آن بودند که میتوان سیاست را به صورت علمی اثباتی درآورد که اعتبار احکام آن بر شواهد عینی قابل اثبات استوار باشد. مکتب اصالت اثبات تاثیر عمدهای بر گسترش علوم اجتماعی و جامعهشناسی در قرن بیستم گذاشت.
کنت و مارکس
یکی دیگر از منابع فکری عمده جامعهشناسی سیاسی را باید در آرا کارل مارکس و سنت مارکسیسم جستوجو کرد. براساس برخی تفسیرها جامعهشناسی سیاسی اصولا محصول اندیشه مارکس بوده است. درست است که مارکس هیچگاه واژه «جامعهشناسی» را به کار نبرده و نسبت به آگوست کنت نظر تحقیرآمیزی داشته است. مارکس در یکی از نامههای خود درباره آگوست کنت نظری دارد که شاید بتوان عمق اختلاف و شکلگیری نظریههای مختلف در نیمه دوم قرن نوزدهم را شناسایی کرد: «موضع من کاملا مخالف موضع کنت است و من برای او بهعنوان اهل علم و دانش مرتبه بالایی قائل نیستم.»
کنت و سن سیمون
کنت در ابتدای راه بهعنوان منشی سن سیمون، انجام وظیفه میکرد. سن سیمون پس از یک رشته کارهای ماجراجویانه در فرانسه و دیگر کشورها، در نیمه زندگی همه نیروی خود را وقف بازسازی جامعه اروپایی کرده بود. این پیوند کوتاه با سن سیمون در زندگی کنت اثر اساسی داشت، زیرا به یقین گفته میشود که کار کمال یافته کنت در واقع همان گسترش عقاید سن سیمون است. پیوند آنان اما خیلی زود به پایان رسید؛ هر چند آن اندیشه بدیعی که سن سیمون و کنت هر دو به نشرش علاقهمند بودند، تاثیرات عمدهای بر جا گذاشت. آنان در روزگاری میزیستند که در آن کشفیات بزرگی در شیمی، زیستشناسی و ریاضیات صورت گرفته و به سرعت به وسیله کارخانهداران و بازرگانان در عمل مورد استفاده قرار گرفته بود. در انگلستان نیز انقلاب صنعتی در گسترش اعلای خود بود، ثروت را انباشته میکرد و راحتی بشر را افزایش میداد. این دو به اطراف خود مینگریستند و ناسازگاری شگفتآوری را میان سرشت پویای علم و صنعت از یک سو و ماهیت ایستای سیاست از سوی دیگر مشاهده میکردند.
دوره فلسفه اثباتی
زمانی که کنت از سن سیمون جدا شد، مسیر مستقل خویش را پی گرفت. وظیفه او به زعم خودش این بود که مردم را به منطقی و گریزناپذیر بودن حاکمیت علم بر اجتماع متقاعد کند. وی در گام نخست به شالودهریزی پایههای علمی یک اجتماع نوین همت گذاشت و بر این باور بود که چون آدمیان این پایهها را درک کنند، نظم نوین را پذیرا خواهند شد. کنت سه دهه آخر زندگی خویش را به این کار پرداخت و بین سالهای ۱۸۳۲ تا ۱۸۴۲، شش کتاب مفصل تحت عنوان «دوره فلسفه اثباتی» نگاشت. در این اثر کنت در پی آن برآمد که قوانین اجتماع بشری را کشف کند؛ طرحی که در اندیشه او مستلزم نظام بخشیدن به همه علوم و مرور تاریخ بشر یا دستکم مرور تاریخ دنیای غرب بود. این دوره در نظر کنت فقط وسیله روشن کردن زمینه مقدماتی توصیف وی از سامان اجتماعی نوین بود.
تاثیرات کنت
اندیشههای کنت در دوران پس از او تاثیر فراوانی بر جای گذاشت. او به مسائلی چون قدرت و رضایت افراد در اجتماع، تضاد میان روشهای دانشمندان و بازرگانان، ابتکارات غیرمنتظره دولتمردان و ضرورت وجود یک افسانه مشروعیت بخش در امور اجتماع پرداخت که همگی موضوعاتی جداییناپذیر از زندگی اجتماعی بودند. وی در روزگار خود و در دورههای فوقالعاده اثرگذار بود و کسانی چون جان استوارت میل از او تاثیر پذیرفتند. نفوذ او همچنین در برنامهریزی اجتماعی که رسم آن روزگار بود و در حرکتهایی که جنبه علمی بیشتری به حکومت و اداره امور عمومی میبخشید، آشکار است.
کنت شخصیت عجیبی داشت؛ شخصیتی که در کارهای او نیز به خوبی بازتاب داشته است. او را بیش از هر چیز یک اصلاحگر دانستهاند تا یک محقق به مفهوم متعارف این واژه. درباره کنت نوشتهاند که او حوصله یک پژوهش بیطرفانه را برای رسیدن به حقیقت، که از ویژگیهای محققان برشمرده میشود، نداشت و دانش تنها در صورتی برای او ارزشمند بود که میتوانست در امور عملی زندگی کاربرد داشته باشد. گویی آگوست کنت نیز به همان راهی رفته بود که اکثر پیشینیان میرفتند؛ استفاده از علم در راستای امور جامعه و نسبت جامعه و سیاست؛ این دیدگاهی بود که به پایهگذاری علم اجتماع انجامید.
منبع: روزنامه فرهیختگان