برای داشتن «جامعهشناسی ایرانی» باید بر لایههای عمدتاً خاص فرهنگی و زندگی روزمره که عمدتاً با وجه عام جامعه ایرانی متفاوت است، تمرکز کرد. از این رو، معتقدم ما «جامعهشناسی ایرانی» داریم و دلیل مدعای من، توجه و تمرکز بر مسائل ایران از حیث «موضوعشناسی» و «مسألهشناسی» است.
جامعهشناسی بهعنوان «دانش» را میتوان به دو شیوه مورد مطالعه قرار داد؛ یکی از رهگذر «فلسفه تاریخی» و دیگری به روش «تاریخی».
رسیدن به درکی از جامعه از رهگذر «فلسفه تاریخ» طرحی بسیار کلان و بزرگ است که در مورد جامعه ایران هم دانش زیادی را به ما نمیدهد و تنها بیانگر این نکته است که جامعه ایران در حال گذار از سنت به مدرنیته، پیشاسرمایهداری به سرمایهداری، مدرن به پسامدرن و…. است و این روش برای پی بردن به اینکه جامعه ایران کجا قرار گرفته است و درباره چگونگی دورهبندیهای جامعه ایران، اطلاعاتی را ارائه نمیدهد. از این رو، جامعه آینده ایران همان وضعیت حال کشورهای اروپایی را خواهد داشت.
این در حالی است که جامعهشناسی با روش و شیوه تاریخی، ویژگیهای خاص ایران را محل تأمل قرار میدهد و میکوشد تا نشان دهد که جامعه ایرانی چه ویژگیهایی دارد. از این رو، از رهگذر این شیوه میتوانیم بیشتر جامعه ایران را بشناسیم. برای مثال، وقتی از مفهوم «ساخت اجتماعی» بهره میگیریم باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که لزوماً ساخت اجتماعی که در کشور ما وجود دارد با ساخت اجتماعی سایر کشورها، یکسان نیست. بنابراین با تعاریف یکسان از مفاهیم جامعهشناختی نمیتوان به مدل یکسانی هم رسید. از این رو، مدلی که از ساخت اجتماعی ایران ارائه میدهیم، متفاوت از مدلی است که دیگر کشورها از ساخت اجتماعی ارائه میکنند ولو اینکه آن کشور خیلی به ایران شباهت داشته باشد.
بر این اساس، معتقدم «جامعهشناسی ایرانی» داریم و اتفاقاً چندان از جامعهشناسی جهانی نیز متمایز نیست اما در عین حال، در کاربست مفاهیم و مدلی که از ساخت اجتماعی خود ارائه میدهد، تمایزاتی دارد که این امر هم بسیار امری طبیعی است و در این میان، نوع مطالعه و نگاه، تعیینکننده این دانش و کاربست آن است.
واقعیت این است که موضوع مورد مطالعه جامعهشناسی، موضوعی فیزیکی یا مادی نیست که بتوان با یکسری قوانین ثابت و از قبل تعیینشده آن را درک کرد و سنجید؛ ما در این علم با واقعیتهایی رو به رو هستیم که با توجه به فرهنگ هر کشور، شکل خاصی را به خود میگیرد. برای همین، متد جامعهشناسی با دیگر علوم کاملاً متفاوت است و برای شناخت هر مسألهای از دید جامعهشناسی، باید به قوانینی که در درون فرهنگها بهصورت خاص توزیع میشود، توجه کرد. حال در پاسخ به افرادی که معتقدند ما «جامعهشناسی ایرانی» نداریم چرا که نتوانستهایم در این زمینه نظریهای کلان و ملی ارائه کنیم و باید فلسفه در این زمینه برای جامعهشناسی راهگشا باشد، باید گفت که نظریه جامعهشناسی مجموعه نظام یافته از مفاهیم است و عمدتاً ممکن است این نظریهها بعد فلسفی هم داشته باشند اما این به معنای ارجحیت فلسفه بر جامعهشناسی نیست هر چند که نظریهپردازان جامعهشناسی دارای تربیت فلسفی هم بودند و از ریشههای فلسفی هم کمک گرفتهاند.
واقعیت این است که امروز نیز مطالعه فلسفه برای جامعهشناسی سودمند است اما با این حال برای درک نظریههای جامعهشناسی باید به کتابهای نظریههای جامعهشناسی که در خود حوزه جامعهشناسی تألیف شده مراجعه کرد بویژه اگر بخواهیم تدریس کرده و جامعهشناس تربیت کنیم.
اتفاقاً معتقدم که نباید دانشجویان را چنان به سمت بحثهای فلسفی ببریم که از جامعه و پدیدههای معمول آن دور شوند. ما تعداد زیادی پارادایم و نظریههای جامعهشناسی داریم که از قضا بسیاری از اساتید با این نظریهها آشنا نیستند لذا باید این نظریهها در بین دانشجویان آموزش داده شود و در مورد آنها بحث و گفتوگو انجام گیرد.
از این رو، باید مرزی مشخص بین جامعهشناسی و فلسفه کشید؛ علیرغم اینکه این دو علم در بین نظریهپردازان بزرگ در حال دیالوگ هستند و اغلب نظریههای جامعهشناسی، پشتوانه فلسفی دارند.
اما در رابطه با نظریههای کلان در جامعهشناسی باید گفت با توجه به قوانینی که در ایران هست باید ببینیم که این نظریات در ایران چگونه با واقعیات تطبیق پیدا میکنند و کدام نظریه به ما برای توضیح جامعه ایران کمک بیشتری میکند، شاید در این میان لازم باشد برای تعریف نهادها و آشنا شدن با لایههای مختلف فرهنگی و اجتماعی بیشتر نظریات کلان را مطالعه کرده و به آنها رجوع کنیم.
منبع: روزنامه ایران
1 Comments
مشاور بیمه عمر
به نظرمجامعهشناسی ایرانی بدون سانسور امکان نداره. ما یه جامعه مخفی داریم یه جامعه ی رو. نهایتا بشه در مورد نقاب رویین، جامعهرو شناخت و ارایه کرد