تعبیر «دشوار» در مورد «اولیس» معادل دستکمگرفتن تجربهی سردرگمی خواننده با این اثر است؛ با سبْک و فرم تجربیِ انگشتنمایَش، با زبانِ پرداختهی غریباش، و رویکردی که در آن هیچچیز «احمقانه توضیح داده نمیشود»، مُوضعی که جویسِ جوان در بُتِ خود، هنریک ایبسِن، نمایشنامهنویس نروژی، ستایش میکرد.
در تاریخِ ادبیات روایی معاصر ما بیتردید «بوف کورِ» صادق هدایت مقامِ یکهای دارد. جدا از موقعیت خاصِ تاریخی آن بهعنوان نخستین رمان مدرن فارسی، برخی از منتقدان از «جاذبه» این اثر سخن گفتهاند که هیچیک از آثار ادبی معاصرش و تا اکنون نیز به گردِ آن نرسیدهاند. رضا براهنی این جاذبه را مدیون اجرای هنریِ کتاب میداند و معتقد است این اجرای هنری از عمق و بهشدت تمام به رخ کشیده شده است و از چنان قدرتی برخوردار است که ما همه بهعنوان خواننده به میدان جاذبه آن کشیده میشویم و طرفه آنکه منتقدِ تندوتیز و بیتعارفی همچون براهنی، اعتراف میکند که بهت و حیرت و کشش ما به درون نیروی جادوییِ «بوف کور» چنان قوی است که قدرتهای انتقادی کُند میشود و کرختی ناشی از این کیف هنری به ما اجازه انتقاد نمیدهد و حتی در بازخوانیهای چندباره آن نیز تنها مخاطب آن میمانیم
اخلاق با تمام مجموعه خود جایگاهی اساسی در آثار اگزوپری دارد. آنچه اخلاق اگزوپری را متمایز میکند، توجه به بعد اگزیستانسیالیستی و فردی آن است. پس مسئولیت نسبت به دیگری از درون فرد نشئت میگیرد. شازده کوچولو درباره اهمیت گل سرخش که حاضر است جان خود را برایش بدهد میگوید: «... او به تنهایی از همه شما سر است چون من فقط به او آب دادهام، فقط او را در زیر حباب بلورین گذاشتهام. فقط او را پشت تجیر پناه دادهام...».۸ علاوه بر اینها اگزوپری اخلاق خود را در رویارویی با مهمترین راز هستی یعنی مرگ استنتاج میکند. اگزوپری و شخصیتهای رمانهایش –که اینها هر دو شباهتی آشکار به هم دارند- همواره در معرض نیستی قرار میگیرند، آنان با آگاهی از مسئولیتهای خویش ناگزیر با سرنوشتی مواجه میشوند که آنان را درهم میپیچاند اما هیچ از مسئولیت آنان نسبت به خود و دیگری نمیکاهد، آنان چنانکه ریویر در «پرواز شبانه» میگوید، طوری عمل میکنند که گویی چیزی فراتر از زندگی وجود دارد.
این مقاله با عنوان مقایسه و بررسی تطبیقی بادهی عرفانی در اشعار دو تن از شاعران عارف، حافظ شیرازی نمایندهی فرهنگ و ادب ایرانی و دیگر ابن فارض مصری برخاسته از فرهنگ عربی و مصری میپردازد. این مقاله نشان میدهد که تشابهاتی در اندیشههای عرفانی این دو شاعر در زمینهی وصف بادهی عرفانی وجود دارد. اندیشههای عرفانی در این زمینه در اشعار ابن فارض برجستهتر از اندیشههای حافظ میباشد. ولی اشعار حافظ از لحاظ غنای هنری و لطف شعری در سطح بالاتری از ابن فارض قرار دارد. حافظ در بعضی از تعابیر و مضامین عرفانی از اشعار ابن فارض از جملهی خمریهی او تأثیر پذیرفته است.
مجموعه اشعار سیلویا پلات که همسرش تد هیوز گردآوری کرده صرفا شامل اشعار چاپ شده او نیست بلکه اشعار چاپ نشده او در زمان حیاتش را نیز شامل میشود.اشعار اولیه او دارای وزن و قافیه هستند. پلات در این اشعار انواع ساختارهای شعر را تجربه کرده است.بعضی از این اشعار شامل ابیات به تعداد زوج است که مصراع های زوج هم قافیه هستند. در برخی دیگر از این اشعار سطرها کوتاه و بلند اما هم قافیه هستند. برخی از اشعارش شامل بخشهای پنج سطری است که سطرهای اول با هم، سطرهای دوم با هم، سطرهای سوم با هم، سطرهای چهارم با هم و سطرهای پنجم با هم همقافیه هستند.
شعر، به طور طبیعی به زبان وابسته است و خوانندهی شعر، آن یگانگی و همدلی را که با اشعار زبان ملی خویش دارد با اشعار زبان های دیگر ندارد. از اینرو نمی توان تئوری ها و نقد و نظریه پردازی های مدرن ادبی را که در دامنه ی واژگانی و خاستگاه ادبی غرب روییده اند، جهان شمول انگاشت و یکسره درباره ادبیات کلاسیک و حتی ادبیات معاصر پارسی بدون ملاحظه و تبصره ای بکار بست.
کافکا در رمان «مسخ» شرح حال مردی به نام گرگور را مینویسد که همراه با مادر و پدر و خواهرش زندگی میکند و یک روز صبح بعد از بیدار شدن از خواب متوجه میشود که تبدیل به سوسک شده است. نویسنده سپس مشکلات جسمی گرگور مسخ شده و دردسرهایی که برای افراد خانوادهاش تولید میکند را شرح میدهد. در پایان داستان افراد خانواده گرگور تصمیم به خلاص شدن از دست او میگیرند چون به دلیل حضور او سه نفر از مستاجرانشان قراردادشان را فسخ میکنند.
نقد در لغت به معنای جدا کردن خوب و سَره از بد و ناسَره است و با وجود تفاوت معنایی، در میان عموم مردم در کنار واژهی انتقاد استفاده میشود. نقد، عمل و فرآیندی است که طی آن یک اثر، موجودیت یا اتفاق از جنبههای گوناگون بررسی و تجزیه و تحلیل میشود؛ در حالی که انتقاد عمدتاً به منظور برجسته کردن نکات منفی یک موضوع استفاده میشود. نقد میتواند باعث رشد یک اثر و معرفی آن به جامعهی هدف شود و گاهی فاکتور کنترل کننده یا جهت دهنده به مسیر علمی و هنری جامعه است. اگر نقد وجود نداشته باشد دیگر خودآگاهی معنا نخواهد داشت تا به تلاش هنرمند و فرد بینجامد و همچنین آثار در کنار یکدیگر نمیتوانند بیانگر صفات "بهتر" و "بدتر" باشند.
سنایی، شاعر قرن ششم هجری، از جمله افرادی است که به گفته ی بزرگان و صاحب نظران، شاعری دوران ساز است. وی با تغییر و تحولی که در مضامین شعری ایجاد کرد، مسیر مفاهیم شعری را از مدح به زهد و مثل و اعتراض و عرفان کشاند. مسیری که پس از او شاعرانی همچون عطار، مولانا، خاقانی و ملک الشعرای بهار در پیش گرفتند.
حیدر بابا مویه غریبانه فرزندی از ایلی تمام و کمال است که در بستر نمادهای چندین هزار ساله ناخودآگاه جمعی سرزمینی به وسعت و گوناگونی ایران، قهر و آشتی، ظلم و ستیز و برخورداری و خشکسالی را توأمان زیسته و در شخصیت مردمانش متبلور کرده است. مادران و زنان منظومه حیدر بابا نمونه کامل زنانی خانواده دوست، عاشق، تلاشگر و ایثارگرند که چرخ زندگی اگر نگوییم به دست ایشان، که بیایشان نمیگردد حتی اگر مردانشان به صلابت «بابا تولستوی» باشند. شخصیتپردازی شهریار شعر در این منظومه، نگارگری بخشی از تاریخ یکجانشینی (کشاورزی و دامپروری) ایرانی است در رفت و آمد دوست و بیگانه. در کولی وارگی دستفروشان خنزر پنزر فروش تا مهاجرت ناگزیر فرزندان در طلب روزی بیشتر. خدیجه سلطان و منصور خان و میرزا تقی و عمو ملا باقر و بسیاری از این مردمان ساده زیست که عاشقانه در تکاپوی ثبت حضور آدمی در عرصه طبیعت جاریاند نمونه اعلای ایرانی رمانهایی هستند که صرفاً بواسطه رمان بودگی شاید – زبانزد خاص و عامند و این شخصیتهای گاه عجیب و دوست داشتنی هنوز منتظر هنرمندانی هستند که به دیگر هنرها تولدی دوباره بدانها بخشیده و خود متولد ماه شهریار باشند.