۱- در آغاز سخن از ذکر این غبه قول اصولیینف مقدمه واجب یا تمهید الکلام بحث ناگزیرم که هر اثر تازه از «استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی» تاکنون در پاسخ یکی از نیازهای جامعه امروز به کلیت میراث سنت، فرهنگ و آیین معنوی، تاریخی و فکری ادبیات این سرزمین بوده است. رویکرد او به آثار ادبی کلاسیک (از تصحیحات منحصر به فرد و منقح او با حواشی و تعلیقات ممتع و مستوفا که عمدتاً بر ارزش و غنای متن و ادراک جدید و امروزین آن بسی افزوده تا احیا و معرفی دوباره بسیاری از گوهرهای ناشناخته و نایافته این میراث که یا مستقیماً توسط خود او یا از طریق شاگردان و مشاوره و راهنمایی و ارائه ایده به آنان در رساله های دانشگاهی و دکترا انجام گرفته) با درک ضرورت های زمان ما و انسان امروز متناظر بوده است؛ انسانی که در زیست بوم جهان کنونی با همه پرسش ها و تردیدها و تناقض های درونی و خلاءها و فقدان های عظیم معرفتی و بحران های اندیشگی و چالش های فلسفی بی شمار و بی پایان و خیزاب ها و گرداب های پیاپی روحی و روانی می زید- که همه هم یکسر خاص همین انسان امروز است- و هر بار با نگاهی جست وجوگر، کاشف و معنی یاب و در نهایت و به غایت هوشمندانه و خلاق به بخشی از این کلیت که خود متصل به تمامیت هویت فرهنگی و تاریخی ماست پرتوی تازه افکنده و چیزهایی تازه از آن پیش چشم آورده است. این رویه را حتی در مقدمه ها و پیشگفتار و پاورقی های او و برگزیده هایی که از انوری و عطار و حزین لاهیجی و بیدل و مولانا گرد آورده و به چاپ رسانده می توان دید. این نظر به «امروز» و «اکنون» داشتن و با ایده یی روشن و اندیشه یی راهگشا به سراغ متون و مواریث کهن ادبی به مثابه مظهریتی از یک ساختار و منظومه عظیم تر رفتن را می توان حتی در کارنامه شاعری او نیز مشاهده کرد؛ واژه ها از دل سنت خراسان پرشکوه و افسانه یی قدیم به رقص درمی آیند و از خواب قرون و اعصار برمی خیزند و در بستر نگاهی انسانی- به شدت انسانی- و آزاده وار و آزاداندیش، که گاه به تناسب زمان، عصیانگر و پرخروش، نبض تند و تپنده روزگار خویش را به دست گرفته و گاه ملایم و نرم و آرام، روی در ابدیت هستی دارد و پیرانه سر در مکاشفه راز آفرینش، سازگار و هموار به جهان و انسان نظر می افکند، هویت و معنایی دیگرگونه به خود می گیرند و رسالتی از نو می یابند. از اینجاست که اسطوره آرمانشهر «نشابور» و صبح و کوچه باغ ها و نقش های کهنش رخ می افروزد.
۲- سلوک و سیاحت مستمر و درازمدت شفیعی کدکنی در دنیای عارفان خراسان و از جمله «پیر نیشابور» سفری است با اشراف و استشعاری کامل به همه زوایا و ساحت های این سنت فرهنگی به عنوان یک آفاق متبلور از فرهنگ، جامعه شناسی، زبان شناسی، فرمالیسم و زیبایی شناسی و ساختار ادبی و نوآوری ها و بداعت هایش و در مجموع، یک منظومه تمام عیار معرفتی با همه تاثیرگذاری ها و موج آفرینی هایش در جریان تاریخی تکامل روانشناسی اجتماعی، سنت های ادبی و روح جمعی قوم ایرانی که این عرفان را آمیزه یی از تمامی ویژگی های بازتابنده منش قومی و آینه یی شفاف از منشور خصلت های سرشت نمای جمعی در بحران خیزترین هنگامه های تاریخی می آفریند.
خرده گیری پاره یی افراد بر نگاه سخت آکادمیک، روشمند، ضابطه گرا و علمی، نقادانه و نیز فرمالیستی شفیعی به میراث عرفان اسلامی- ایرانی و تعریف مشهور او از عرفان به عنوان «نگاه هنری و زیباشناسانه به الهیات و دین» ناشی از فقدان این نگاه سیستماتیک و منظومه وار به عرفان است که در رویکرد شفیعی نه فقط طریقت که بستر تکوین بخشی از هویت تاریخی و سپهر معرفت، جامعه شناسی فرهنگ و سنت های اجتماعی مردم ایران و خاستگاه زاد و زیست بسی از جریان های عمومی فراگیر در این سرزمین است؛ نگاهی کلیت محور و کلان نگر که در ضمن، همه جزییات این منطق و منظومه را در کنار هم می بیند و می نهد.
۳- شاعر «سفرنامه باران» که اتاقش در انتهای آن راهرو طبقه چهارم دانشکده ادبیات، به قول «قیصر امین پور» پایتخت همه جهان است و سال ها است که هر سه شنبه انگار در آن اتاق، سنایی و عطار و مولانا و بایزید و بوسعید گردهم می آیند و پرده می گشایند و پروبال می افشانند اینک دوستداران ادبیات فاخر ایران را به ضیافتی دیگر از پس پرکاری و سختکوشی مجدانه و چندین ساله خویش غکه ده سال آن را حداقل خود از نزدیک شاهد بوده امف فرا می خواند؛ رونمایی سه اثر دیگر از عطار به تصحیح استاد دکتر شفیعی کدکنی با آن همه سختگیری و دقت و وسواس و تقید کامل به منطق و روش شناسی علمی و آکادمیک برای همه آنها که در این سال ها دیده اند استاد هر جا رفته، کوله بار کلمات پیر نیشابور را همراه خویش برده (از توکیو تا هاروارد) و دمی از کار تصحیح این آثار نیاسوده خبری است حقیقتاً خوش از آن رو که نشان از تداوم یک افق اندیشه و استمرار حضور یک نگاه و شیوه همچنان پیشرو و پویا در عرصه پژوهش و نقادی ادبی و مطالعات تاریخ عرفان اسلامی، ایرانی دارد.
۴- پیش از هر چیز خلاء جدی و انکارناپذیری که در عرصه پژوهش تاریخ ادبیات و عرفان داریم عظمت کار شفیعی را دوچندان می نمایاند چنانکه گویی استاد، بار بسی از فقدان ها و نقصان ها را باز هم یک تنه بر دوش می کشد و خود، کاری می کند که کمتر همت و جدیتی مصروف آن می شود و هنوز هم هموست که تاکنون به مثابه الگویی بی رقیب- در همین سال های اخیر- از چنین نگرش و رهیافتی به ادبیات در دل منظر و میدان عظیم تری به وسعت فرهنگ و تاریخ ایران به جا مانده و گویی برای بسی از کارهای سترگ باید همچنان منتظر بمانیم که خود، تنها دست به کار شود یا کار را به رهروانی بسپرد که در آیین او شیوه رهروی و طی طریقت آموخته اند.
اول؛ نگاه هستی شناسنانه به سنت عرفان اسلامی- ایرانی و به ویژه خاستگاه و تبلور ملی آن (در مکتب خراسان) در یک بافت تاریخی، معرفتی و در امتداد تکوین و تداوم جریان های فلسفی، کلامی، حوادث تاریخی و چالش های سیاسی، اجتماعی.
دوم؛ نگاهی از درون ساختارهای فرهنگ، اندیشه، هویت تاریخی و روح ملیت ایرانی و نقش آنها در استمرار و تکامل این سنت عرفانی که این همعنانی در نهایت به شکل گیری یک «اسلام ایرانی شده» و نفوذ و جذب آن به درون هاضمه فرهنگی این قوم می انجامد، یک پیوند متعادل، ارگانیک و منظومه وار که بنیادهای فکر ایرانی را فرا نموده است.
سوم؛ ویژگی همچنان منحصر به فرد او این است که شعر و شیفتگی را هرگز با تحقیق و تدقیق و تعمق درنمی آمیزد و منطق و روش این دو را که از اساس با یکدیگر در تضادند در یک طراز و ترازو نمی نهد؛ یعنی اولاً حضور او در عرصه تصحیح متون حامل یک پیام اصلی و محوری است؛ آشنایی با روش علمی، انتقادی تصحیح متون یعنی اشراف بر حوزه های زبانی، مفهومی، تاریخی و فرهنگی یک دوران با همه ابعاد و زوایای خود و این رهیافت و منظر کلی برای همه پژوهشگران و دانشجویان ادبیات است. زورآزمایی و دست و پنجه نرم کردن با دشواری های تصحیح انتقادی که فرآیندی پیچیده و زمانبر و گاه فرساینده و دیربازده است اما حاصل آن اگر با روش شناسی و متدولوژی علمی خاص خود توام باشد بسی درخشان خواهد بود. چرا «تولدکه» و «نیکلسون» باید این کلید را یافته باشند و طلبه ادبیات این سرزمین نه؟ این مستقل شدن و به «اجتهاد» رسیدن صد البته محتاج تربیتی است و تادبی.
ثانیاً و مهم تر از همه تصحیح انتقادی متن برای «استاد شفیعی کدکنی» وسیله و ابزاری است که در آن آفاق مجسمی از یک سنت و روش «احیاگری نواندیشانه» را پیش چشم عیان کند. یعنی با «نگاه» و «نیاز» و «سنت» امروز به سراغ متن- منظومه یی رفتن اما در دل همان روش و با همان کلید واژه ها و پایبند و مقید به همان سنت های زبانی- معرفتی و در متن همان روایت و قرائت انسان شناختی و از عمق همان جهان بینی و این کاری است به غایت دشوار و همان گونه طاقت آزما و مردافکن که راه رفتن بر لبه تیغ؛ اینکه خوانش متن را با وفاداری کامل به پارادایم، چارچوب ها، پس زمینه ها، ساخت مایه ها و در یک کلام درون ذات و به یک معنا گفتمان محوری و مسلط آن و مبتنی به شیوه یی علمی و کاملاً خارج از سطحی اندیشی و سهل انگاری و ذوق و تفنن سامان دهیم و در عین حال نگاه خویش را با دوران و دنیای امروز و با دریافتی منطبق کنیم که روی با افق معرفت و انگاره های انسان این عصر دارد. از مباحث دراز دامن خرد و عقلانیت و اشعریت و اعتزال در دیسکورس های شعر فارسی تا متعددهای «مفلس کیمیافروش» و «زبور پارسی» و خلاصه هر اشاره و نکته یی که در هر جا از او یافته ایم سایه پررنگ این خودآگاهی و بصیرت تاریخی و دیدن همه عناصر در یک استمرار و کلیت و مبتنی بر آسیب شناسی و تحلیل انتقادی را به وضوح می بینیم. خود این پرداختن به عطار- به عنوان یکی از روشن ترین و اصلی ترین نمایندگان همان عرفان ایرانی با همه شاخصه هایش- می تواند توجیه یک ضرورت باشد که اصلاً چرا عطار؟ چه پیامی از آفاق حکمت و عرفان عطار برای زیستن خود خواهم آموخت؟ نگاه دوباره به عطار دعوت به کدام اندیشه و حامل تفکر بازگشت به کدام سرچشمه هاست؟ عرفان عطار به نوعی معدل و محصل تجارب عرفانی پیش از خود است و به نوعی از سرچشمه سنت های اصیل عرفانی متقدم سیراب شده و عناصر این مکتب ها را در خود با گذر از صافی فرهنگ، زیبایی شناسی و زبان و هویت تاریخی قوم ایرانی ته نشین و حل و جذب کرده است. به گونه یی می توان گفت این عرفان از همه سازگارتر با عناصر و بن مایه های آن وجدان جمعی، روانشناسی و رفتارشناسی فرهنگی و روح تاریخی است؛ اعتزال، انسان گرایی، نزدیکی به عقلانیت و پرسشگری از متعالی ترین و مقدس ترین حقایق و مفاهیم، اصالت و بداعت و نیالودن به پیرایه های الفاظ و تکلفات و تصنعات ترمینولوژیک و واژه پردازانه و توهمات تخدیری و هوروقلیایی و سلسله بازی و مریدنوازی و محفل گزینی و همه آنچه از بعد ابن عربی و شاه نعمت الله ولی و… تا روزگار انحطاط و زوال عرفان های صوفیانه و مسلکی و خانقاهی عهد صفویه گذشت و نیز مولفه های زیبایی شناسانه و زبان شناختی خاصی که جنبه هنری این نگاه معنوی و مینوی به هستی را متمایز و منحصر به فرد می نمایاند هم از این شمارند. بازگشت به یکی از اصیل ترین سنت ها و سرچشمه های ذوق و خرد عرفانی این سرزمین در این روزگار خود یکی از جنبه های مهم و فراموش ناشدنی کار شفیعی است؛ روزگاری که همه داعیه های مطلق انگار و فراگیر رنگ باخته و تنگ نظری در انحصار آفاق فراخ و بیکران هستی شناسی و سلوک و معرفت دینی به چارچوب شریعت و نیز انباشت آگاهی های ساختارگریز و متکثر و مجازی عصر پست مدرن، بسیاری را به جست وجوی حقیقتی، سرپناهی، تسکینی و پاسخی به سمت تجربه های توهم آلود بی سامان، تخدیرگر و خلسه آور شبه عرفانی و انواع رویکردهای متافیزیکی- ماورایی و ترکیبات روانشناسی و علوم غریبه و جادو و آیین های کهن از انواع بدوی و سرخپوستی تا چینی و هندی و شبه دین ها و فرقه های خودساخته و رو به تراکم و انبوهی می کشد که همه در ذات خود مروج مادیت محضند و آنچه فاقدند تجربه عرفانی ناب و قرین با خلوص و تجرد و استغراق و یگانگی با امر الوهی و قدسی و غیبی است. در چنین شرایطی و بر چنین زمینه جامعه شناختی و روانشناسانه یی از وضعیت، هویت و رهیافت مخاطبان بالقوه عرفان و تعالیم معنوی، عرفانی است که نگاه و عنایت ویژه او به عطار با همه آن پس زمینه و پشتوانه عظیم فرهنگی و تاریخی اش سخت معنی دار و قابل تامل به نظر می رسد. با آنکه استاد به وامداری از میراث سنت تحقیق و تتبع علمی و پایه گذاران نقد و شرح روشمند و دانشگاهی ادبیات در ایران از تقی زاده و کسروی و بهار و فروزانفر تا قزوینی و مینوی و… و در احیای همان رویکرد پژوهشی موشکافانه و نقادانه به آثار و مواریث فرهنگ و ادب این قوم در شیوه متبع خویش تنها به آنچه نظر دارد و در رفتارشناسی ادبی خود نیز مدام در کار آموختن و اشاعه و بسط آن به دیگران است؛ هر چه روشمندتر، دقیق تر و نیز هر چه منصف تر و معتدل تر بودن در تصحیح و تحقیق و هر چه بیشتر متکی ماندن به اصول و ضوابط و بایسته های روش علمی و نقادانه است اما در پس این سیاحت مجذوبانه در حال و هوای اندیشه های عارفانه و این سیر و سلوک خستگی ناپذیر و تنفس شیفته وار در منظومه و اتمسفر عرفان خراسانی و ایرانی- با همه انسان گرایی و آزادمنشی آن – که گاه پهلو به ریاضت می زند نباید کمی به دورتر تفکر کنیم؟ به آن آفاق «احیاگری نواندیشانه» که از کوچه باغ های نیشابور آرمانی و لامکانی شاعر- محقق ما- که دیر زیاد و بهارآفرین تر- چهره می گشاید و به یک چشم انداز جهانی و انسانی- به شدت انسانی- روی می نهد؟
«ای نهال آرزو، خوش زی، که بار آورده ای»…
منبع: روزنامه اعتماد