طرح مسئله معشوق در شعر فروغ از دو نظر حائز اهمیت است ؛ نخست این که او برای نخستین بار معشوق مرد را به صورت محسوسی در شعر فارسی وارد کرد . قبل از او معشوق شعر فارسی معمولا زن است و اگر مرد هم باشد ( معشوق مذکر شعر سبک خراسانی ، یا مکتب وقوع ) مردی است که در مقام معشوق زن توصیف شده است . در شعر زنانی چون رابعه و مهستی هم معشوق مرد چهره روشن و مشخصی ندارد و چندان قابل تشخیص از معشوق کلی شعر فارسی نیست . به هر حال فروغ بیش و صریح تر از دیگران از چهره معشوق مردی زمینی سخن گفته است و از این رو زمانی این وجه تازه شعر او ، سر و صداهائی برانگیخت . دوم این که فروغ زمانی خواست به این معشوق فردیت بخشد ، حال آنکه معشوق در شعر فارسی مانند انسان شرقی ، یک موجود جمعی است نه فردی ، هویت مشخصی ندارد و ایجاد عکس العمل نمی کند .
لوکاچ چه در دوره هگلی و چه در دوره مارکسیستی اش، به پیوند میان رمان و جامعه مدرن باور داشت. او این عبارت هگل را نقل می کند که رمان «حماسه بورژوایی» است.(آدرنو، ۱۳۸۱؛ ۴۱۴ ) البته لوکاچ در دوره پیش مارکسی خود نه از جامعه سرمایه داری که از جامعه مدرن و از جامعه بورژوایی (آن سان که هگل از آن یاد می کرد) و اشکال مختلفی که قهرمان رمان با آن رابطه برقرار می کند سخن می گوید؛ روابطی که در نظریه رمان مبنای تقسیم بندی او از اشکال رمانی می شود؛ یعنی رمان ایده آلیسم انتزاعی، رمان روانشناسی پندارزدا و رمان آموزشی. در هر سه حالت بین فرد و جامعه شقاقی وجود دارد و نحوه برخورد فرد با این شقاق، سرنوشت او را رقم می زند.
سافو (Sappho) که از زمان باستان به نام بزرگترین شاعر غنایی شناخته شده، در اواخرِ قرن ششم پیش از میلاد، در دهکدهی ارسوس (Eresos) در جزیرهی لسبوس (Lesbos) در یک خانوادهی اشرافی چشم به جهان گشود. وی ابتدای زندگی را در میتیلن (Mitylene) گذرانید، اما به سبب حوادث سیاسی مدتی از سوی پیتاکوس(Pittacos) به سیسیل تبعید شد.
در کل جهانبینی و دیدگاه علوی در داستانهایش با موقعیتهای مختلف همسو میگردد. گاه به روایت وقایع در عصرشـ اعم از معضلاتی که در اجتماع و یا سیاست و مملکتداری وجود داردـ و گاه به بیان احساساتی از عشق بهطور رمانتیک میپردازد. او در فحاوی داستانهایش دهها حرف و حدیث از وضعیتهای متفاوت جامعهاش بازگو میکند؛ حال آنکه اندیشه و ایدئولوژی علوی در باب مرگ و نیستی در برخی از داستانهایش میتواند بازگوکننده ی جنبهای دیگر از نظرگاههای او باشد.
اومبرتو اکو هرچه سناش بالاتر رفته، خردمندتر شده است و خرد او وقتی بیشتر نمود پیدا میکند که درباره حماقت به بحث میپردازد. او که در سالن نیمه روشن هتلی در نیویورک بر کاناپه کوتاهی نشسته، سر و سینهاش را جلو میدهد و به من توصیه میکند «بهترین راه برای رویارویی با مسئله مرگ، درک این نکته است که چیز زیادی برای از دست دادن وجود ندارد.»
آبجی خانم عنوان و شخصیت اصلی یکی از از داستان های رئالیستی ( رئالیستی انتقادی)، صادق هدایت و قصه دختری است که به سبب زشت بودنش هرگز موفق نمی شود خواستگار پیدا کند و سرانجام دست به خودکشی می زند. آبجی خانم دختری است، بلند بالا و لاغر و گندمگون و با لب های کلفت و موهای مشکی و در کل زشت. بر عکس خواهر کوچک او. ماهرخ، دختری است با قدی کوتاه، سفید، بینی کوچک، چشمانی گیرا و خوشرو همین موضوع باعث می شود که برای ماهرخ به زودی خواستگار بیاید و آبجی خانم خجالت زده و افسرده مورد طعن و سرزنش مادر و اطرافیان خود قرار گیرد. داستان در یک فضای بسته و فقیرانه که از نظر هدایت تمام بدبختی ها از آن سرچشمه می گیرد اتفاق می افتد: “ پدرخانواده بناست عباس نامزد ماهرخ، از طبقه پایین اجتماع است و جهیزیه ماهرخ که کلفتی یک خانواده را می کند یک سماور قدیمی است با یک چارقد و یک تنبان. ”
شادروان پروفسور آنه ماری شیمل ، اسلام شناس آلمانی تحقیقات بسیار مفصلی درباره عرفان اسلامی و بویژه مولانا جلال الدین محمد بلخی انجام داده است که کتاب «شکوه شمس» از وی به فارسی ترجمه شده است. وی همچنین برخی از اشعار مولانا را به زبان شعر و با واژگانی زیبا به زبان آلمانی ترجمه کرده است. آنچه در ادامه می آید، مقدمه خانم شیمل بر ترجمه گزیده ای از اشعار مولاناست که توسط یونسکو چاپ شده است.
چوبک هنرمندیاش را در خلق داستانهای کوتاه در عرصه ادبیات داستانی به نمایش گذاشت. داستانهایش با درونمایهای یگانه بهصورت موجز و خلاصهوار است که مبین پیچیدگیها و پستی بلندیهای زندگی روزمره در اجتماع و عصرش بوده است. در کل تراوشات اندیشه و تفکر چوبک در باب بعضی از واقعیات محض نظیر مرگ و زندگی در داستانهایش با گفتگوهای شخصیتهای ساختگیاش نمایان میگردد. حال به طور اجمالی به بیان دیدگاه چوبک در باب مرگ و پیامدهای حاصل از آن میپردازیم.
بیست سال از عمر پروین - ۱۲۸۵ الی ۱۳۰۴ شمسی - در دوران قاجار طی شد و حکومت از درون پوسیده قاجار، هرگز برای زنان، به عنوان نیمی از جمعیت کشور ارزشی قائل نبود تا وسایل تعلیم و تربیت آنان را فراهم سازد و همت بلند پدر پروین، با هدایت و آموزش صحیح از او شخصیتی ساخت که امروز به رغم گذشت ۶۵ سال با آن که بسیاری از بزرگان علم و ادب ایران، همچون ملک الشعرا بهار، میرزا علی اکبر خان دهخدا، علامه محمد قزوینی، دکتر غلامحسین یوسفی، استاد عبدالحسین زرین کوب، مرحوم سعید نفیسی، مرحوم حاج سیدنصر الله تقوی، دکتر لطفعلی صورتگر، محمدحسین شهریار، محمدعلی اسلامی ندوشن، مرحوم استاد عبدالحسین نوایی و... درباره او قلم فرسایی کرده اند، باز هم مطالب ناگفته یا کم گفته یی باقی مانده است که جا دارد در یکصدمین سالگرد تولد و شصت و پنجمین سالگرد خاموشی اش بار دیگر گفته شود.
چهره زن در شعر شاملو به تدریج از رکسانا تا آیدا بازتر میشود، ولی هنوز نقطههای حجاب وجود دارند. در رکسانا زن چهرهای اثیری و فرضی دارد و از یک هویت واقعی فردی خالی است. به عبارت دیگر شاملو هنوز در رکسانا خود را از عشق خیالی مولوی و حافظ رها نکرده و به جای اینکه در زن انسانی با گوشت و پوست و احساس و اندیشه و حقوق اجتماعی برابر مردان ببیند، او را چون نمادی به حساب میآورد که نشانه مفاهیم کلی چون عشق و امید و آزادی است. در آیدا چهره زن بازتر میشود و خواننده در پس هیات آیدا، انسانی با جسم و روح و هویت فردی میبیند. در اینجا عشق یک تجربه مشخص است و نه یک خیال پردازی صوفیانه یا مالیخولیایی رمانتیک. و این درست همان مشخصهای است که ادبیات مدرن را از کلاسیک جدا میکند. توجه به "مشخص" و "فرد" و "نوع" و پرورش شخصیت به جای تیپ سازی. با این همه در "آیدا در آینه" نیز ما قادر نیستم که به عشقی برابر و آزاد بین دو دلداده دست یابیم. شاملو در ای عشق به دنبال پناهگاهی میگردد، یا آنطور که خود میگوید معبدی (جاده آن سوی پل) یا معبدی(ققنوس در باران) و آیدا فقط برای آن هویت مییابد که آفریننده این آرامش است.