مسلما در فرآیندی که فرد در مسیر تربیت طی می کند ، مقدمات ورود او به اجتماع فراهم می شود. نحوه تربیت فرد نقش مهمی در بنا و پویایی یا نابودی جامعه خواهد داشت.
به عبارت دیگر ، نوع تربیت افراد تضمین یا عدم تضمین بقای جامعه بشری را رقم خواهد زد. از همین روست که راسل تربیت را کلید جامعه و جهان نو می داند.
از نگاه راسل وضعیت جهان امروز به دلیل یکه تازی کاروان علم و عقب ماندن قافله خرد از این کاروان چندان رضایت بخش نیست. به همین دلیل ، به نسبت افزایش مهارت و چیره دستی با کاهش خرد مواجه هستیم.
ترسیم وضعیت حاضر نشان می دهد که هرچند پیشرفت علم به ظاهر در ابعاد مختلف تاثیر ملموس و مهمی داشته است ، ولی با مهیاکردن وسایل کشتار و نابودی دسته جمعی ، بقای نوع بشر را به خطر انداخته است.
رقابت میان کشورها و کاربرد تسلیحات ، تمدن چندین هزارساله بشری را بر لبه پرتگاه نیستی قرار داده است و اضطرابی عظیم بر وجود انسان ها مسلط کرده است اما آنچه راسل به آن معتقد است ، نیاز نوع بشر در عصر حاضر به مشارکت به جای رقابت است.
هرچند حذف کامل رقابت به عنوان فعالیت طبیعی انسان مقصود راسل نیست ، زیرا توقف رقابت بدون تخریب فردیت به دشواری امکان پذیر است.
با وجود این ، از دیدگاه او اعتقاد به مفید بودن رقابت یک اشتباه تاریخی است و نباید دیگر این اشتباه تکرار شود. انسان امروز برای حصول رضایت مندی از حیات خویش نیازمند دو هماهنگی است :
۱- هماهنگی درونی که میان عقل و عاطفه برقرار می شود.
۲- هماهنگی بیرونی با اراده دیگران.
در صورت تحقق این دو نوع هماهنگی می توان به آینده بشر امیدوار بود. تعلیم و تربیت راسل به دنبال برآورده کردن چنین امری است و مسلما با تحقق تعلیم و تربیت آرمانی راسل مقدمات ظهور جامعه علمی فراهم خواهد شد. جامعه علمی از نگاه راسل جامعه ای است که در آن سطح علم به حدی رسیده است که حیات روزمره مردم ، اقتصاد، تعلیم و تربیت و سازمان های سیاسی آن همگی تحت الشعاع علم قرار گرفته است.
تربیت فردی یا تربیت شهروندی :
تعارض میان تربیت فردی و تربیت شهروندی از دیرباز مطرح بوده است. چنان که افلاطون نیز در رساله قوانین کتاب هفتم به این مساله اشاره می کند. اما راسل نگرشی خاص به این مساله دارد و صورت مساله را چنین تحلیل می کند. او زمینه ظهور چنین تعارضی را در مساله نگرش علمی به مسائل شک برانگیز جستجو می کند. راسل معتقد است شیوه حرکت علم به صورت فن اکتشاف است و در نتیجه به تغییر منجر می شود. به عبارت دیگر ، ساختار علمی ذهن به گونه ای است که کشف را سهولت بخشیده و موجب نمی شود انسان دارای عقیده ای ثابت در اصول فعلی شود. این در حالی است که یک شهروند تربیت یافته از قرار معلوم ناتوان از کشف است.
او از یک سو احترام به بزرگان نسل گذشته را سرمشق خود قرار می دهد و از سوی دیگر، با ترس و لرز و با دیده تردید به نظریه های ویرانگر جدید می نگرد. از سوی دیگر فرد، به معنای دقیق کلمه خود بنیاد است. در حالی که ویژگی اصلی شهروند همکاری و تشریک مساعی با شهروندان است.
توجه به این نکته نیز ضروری است که هرچند در تربیتی که شهروندی ملاک قرار می گیرد، صورتهای متفاوتی را می توان فرض کرد. برخی در حمایت و برخی در عدم حمایت از نظام فعلی و حاکم است اما در بسیاری مواقع چنین تربیتی در حمایت و پشتیبانی از وضع موجود گام برمی دارد. چنین است که تعارض میان تربیت فردی و تربیت شهروندی نمایان می شود.
تعلیم و تربیت از منظر بین المللی
از نگاه راسل ، هر چند امری طبیعی و ضروری است که هر فرد میهن و ملت خود را دوست داشته باشد و برای سازندگی و پیشرفت آن تلاش کند اما هنگامی که حس میهن پرستی موجب دشمنی با دیگر ملتها شود امری مذموم به شمار می آید.
به همین دلیل دولتها باید اهداف و برنامه های خود را در ابعاد مختلف به خصوص در حوزه تعلیم و تربیت از منظر بین المللی بنگرند. مسلما استقرار یک حکومت جهانی نافی استقلال ملی نخواهد بود همان گونه که وجود ملت اصالت خانواده را نفی نمی کند.
راسل در کتاب «آیا بشر آینده ای هم دارد» در این باب می نویسد:«آنان که به نفع آزادی بلاشرط ملی استدلال می کنند ، توجه ندارند که همان دلایل را می توان برای توجیه آزادی فردی به کار گرفت اگر بخواهیم در جهان آنقدر که امکان دارد آزادی وجود داشته باشد ، لازم است محدودیت هایی را قائل شویم تا از تجاوزات شدید بر آزادی دیگران ممانعت به عمل آید.»
استقرار چنین حکومتی است که بستری مناسب برای تعلیم و تربیت آرمانی راسل فراهم خواهد کرد. در چنین حکومتی که کارکرد اصلی آن جلوگیری از وقوع جنگ است ، از طریق تعلیم و تربیت به دانش آموزان خواهند آموخت که به جای حس ملیت پرستی و رقابت ، حس تعاون و همکاری را در وجود خویش پرورش دهند.
راسل در پاسخ به این سوال که «وظیفه تعلیم و تربیت ، تربیت افراد خوب است یا ثمره آن تربیت شهروندان خوب؟» بیان می کند که فرد خوب کسی است که به خیر کل کمک می کند در حالی که خیر کل الگویی است که از خیر فرد فرد افراد جامعه ساخته شده است.
با فرض این که یکی از این دو دیدگاه پذیرفته شود، طرح این موضوع که پرورش فرد و تربیت شهروندی اموری متفاوت هستند، نادرست به نظر می رسد. از آنجا که فرد به عنوان واحد ساختمان اجتماع به حساب می آید مسلما سلامت و نشاط فرد، خصوصیات و انگیزه های او در تشکیل ساختمان اجتماع دخالت مستقیم دارد. راسل معتقد است هرچند از نظرگاه ابدیت ، تربیت فرد امری عالی تر از تربیت شهروندی است ، اما از منظر سیاسی و در ارتباط با نیازهای زمان ، تربیت شهروندی از اهمیتی خاص برخوردار است.
او در کتاب درباره تربیت به این امر اشاره و چنین می نویسد:«ترقی و اصلاح فرد و ترقی و اصلاح جامعه باید همواره همراه با یکدیگر صورت گیرد، لکن کسی که در مسائل تربیتی قلم به دست می گیرد فرد را مورد توجه خاص خود قرار می دهد».شاید برای حل این تعارض و تکمیل پاسخ راسل بتوان به مفهوم التزام انتقادی جان دیویی اشاره کرد. در دیدگاه جان دیویی ، التزام انتقادی عبارت است از امتزاج میان اندیشه فردی و تجویز گروهی جامعه ای آرمانی که تشکیل یافته از مردمی است که شجاعت اندیشیدن به صورت مستقل را دارند و در عین حال خویشتن را با گروه پیوند می دهند.یکی از معایب تربیت شهروندی در عصر حاضر که بسیار بر آن تاکید می شود تقویت حس ناسیونالیسم است که راسل از نوع افراطی آن بشدت گریزان است.
ناسیونالیسم و تربیت :
ناسیونالیسم احساسی است که فرد نسبت به جامعه ای که عضوی از آن به شمار می آید از خود بروز می دهد. این احساس هر چند طبیعی و ضروری است اما از نگاه راسل هنگامی که جنبه افراطی به خود بگیرد ، تبعات زیانباری به دنبال خواهد داشت.
زیانهای ناسیونالیسم افراطی آن گاه فاجعه آمیز خواهد بود که این حس از طریق تعلیم و تربیت انتقال داده شود. در کشورهایی که حس ناسیونالیسم افراطی را به کودکان القائ می کنند، چنین تعلیم داده می شود که افراد یک کشور هیچ زمینه و پیوند مشترکی با کشورهای دیگر ندارند و مفهوم تمدن مشترک مانعی بر سر نزاع ها و کشمکش ها نخواهد بود. متولی اصلی چنین تعلیم و تربیتی دولتها هستند. چنانچه راسل مطرح می کند صاحبان اصلی تعلیم و تربیت تا به امروز یا دولت ها بوده اند یا سران مذهبی.
تربیت دولتی هدفی جز تربیت روح ملیت پرستی و وحدت ملی به دنبال نداشته و ثمره تربیت مذهبی نیز چیزی جز پرورش تعصب و تنگ نظری نبوده است.
در تعلیم و تربیت دولتی هیچ انسانی تعلیم نمی بیند، مگر این که موافق اصول جزمی ای باشد که از سوی دولت ، حاکم بر جامعه شده است.هر چند تربیت دولتی معایب بسیاری دارد اما گریزی از آن نیست. در نتیجه با اصلاح معایب آن می توان از زیانهای آن کاست.
در این راستا، راسل معتقد است که هدف دولت در تعلیم و تربیت باید ایجاد همبستگی اجتماعی باشد امری که فقدان آن منجر به آنارشیسم و جنگ داخلی می شود. به عبارت دیگر آن اقدامات دولتها که از طریق تربیت برای مقابله با بی نظمی های داخلی انجام می شود قابل تقدیر و تایید است اما هنگامی که این اقدامات به بی نظمی های بین المللی منجر شود، نامطلوب است.
از نگاه راسل یکی از اهداف مهم تربیت ، تربیت شهروندان آزاد جهان است که این امر مستلزم استقرار یک حکومت جهانی است اما آنچه مانع تحقق چنین حکومتی می شود، احساسات حاد ملیت پرستانه ای است که در اعماق تاریخ ریشه دارد. از سوی دیگر ، رمز بقای جامعه علمی که راسل به دنبال تحقق آن است تشکیل حکومت جهانی است.