مقدمه :
سخن از یاس اجتماعی مردمان یک سرزمین بدون در نظر گرفتن پیشینه فرهنگی و اجتماعی مردمان آن سرزمین کاری بیهوده و عبث به نظر می رسد . هرچند بررسی تاریخ اجتماعی یک سرزمین و نتیجه گیری جامعه شناختی و روانشناختی از آن باید کاملا محتاطانه و با رعایت ملاحظات علمی باشد لکن برای فهم ماهیت هویت یاس زده ایرانیان در طول تاریخ چاره ای جز ریشه یابی تاریخی این مقوله نداریم این عمل فهم علل انفعال تاریخی ایرانیان را بسیار روان تر می کند.
از این رو در این نوشتار قصد داریم به این سوال پاسخ دهیم که ریشه های هویت منفعل ایرانیان معاصر چیست و چرا ایرانیان در طول تاریخ ، سرگذشتی سرشار از نا امیدی و بد بینی را تجربه نموده اند و چه علتهایی در پس این یاس اجتماعی بوده است ؟ و امروز یک جامعه شناس ایرانی چه نسخه هائی را باید برای جامعه بیمارش تجویز کند که روحیه سرزندگی و امید در جان اجتماع گوشه گیرش تزریق شود و آن را به حرکت و جنب و جوش وا دارد .
تاریخ سیاسی ایران و جامعه ای محکوم به انفعال:
“بشر فانی است مخصوصا در ایران ” دکتر شعبانی استاد تاریخ دانشگاه شهید بهشتی در کتابش[۱] از این تمثیل کهن یاد می کند و می گوید : ” همه تاریخ ایران در گذشته شواهدی را عرضه می کند که طالبان قدرت از هر جا که بر می خواستند و از هر دیدگاهی که به امور جامعه و کشور داری می نگریستند در نهایت به اراده فردی و حکومت مطلقه استبدادی روی می آوردند . در تقسیم قدرت با هیچ کس انباز نمی شدند و در تمر کز نیروها چنان به وسوسهء سوء ظن مبتلا می شدند که گاه افراد قدر اول خاندان حکومتی را نیز به کمترین گمان می کشتند یا کور می کردند . کامیاب ترین سلاطین آنها بودند که توان مردم کشی بیشتری داشتند و به اندک بهانه افراد مظنون را از پای در می آوردند تعدادشان نیز در تاریخ فراوان است . ضعیف ترین و عاجز ترین آنان کسانی هستند که توان آدم کشی کمتری داشتند و به همین دلیل مهر محکومیت را بر پیشانی خویش دیده و پذیرفته اند ”
در شرایطی که خفقان سیاسی اینچنین بر صفحه تاریخ ایران سایه افکنده بوده حرکت مصلحانه و آینده نگرانه در ذهن افراد حتی حق خطور کردن هم نداشته .در تاریخ ایران سایه خفقان سیاسی آنقدر سنگین بوده و عرصه نقش آفرینی سیاسی آنقدر تنگ بوده است که مصلحان اجتماعی ، با نام (( سربداران )) در تاریخ مشهور می گشته اند و چشمانی که چپ چپ حاکم را می نگریسته محکوم به خروج از حدقه بوده اند ولو اینکه فرزند نادر شاه افشار هم باشی ، در چنین شرایطی سخن از هویت امیدوار تاریخی ایرانی سخنی بیهوده و به گزافه است .
نقش طبقات و وضعیت اقتصادی مسلط در یاس اجتماعی :
این نوع حاکمیت علاوه بر کشتن روحیه ترقی خواهی سیاسی ، هر گونه ترقی اقتصادی و رفاهی را نیز در نطفه خفه می کرد و امید ها را یکسره به جهان دیگر انتقال می داد و در نهایت خواسته و ناخواسته انزوای اجتماعی را مستقیم و غیر مستقیم توصیه و ترویج می کرد . امید به داشتن یک زندگی اقتصادی مرفه نه تنها در اذهان عوام مردم خطور نمیکرد بلکه حتی آن دسته از نخبگان سیاسی هم که کم و بیش از رفاه اقتصادی نسبی بر خوردار بودند همیشه بیم از کف دادنش را داشتند و ثباتی برای زندگی خویش تصور نمی کردند . اوضاع آشفته سیاسی و حضور شمشیر بدستان بی ملاحظه هرگز این اجازت را روا نمی داشت که مردم ایران استطاعتی فراتر از حد کسب کنند و هر آنچه را که دست های پینه بسته قشر فرودست جامعه ایرانی در تلاش و تعب تولید می کرد باید در قالب مالیات های سنگین تقدیم و نثار گروه اقلیت حاکم میشد . مفهوم عدالت هم به آن چیزی اطلاق می شد که حاکم و پادشاه بپسندد چرا که قوانین شرعی و عرفی و موازین اخلاقی در مقابل قدرت خداوندان شمشیر محلی برای عرض اندام نمی یافت . سرزمین ایران در همیشه تاریخ از طبقه اکثریت عوام ثروتمند(ارباب) و اقلیت محکوم فقیر (رعیت) متشکل بوده و همواره حاکمیت و ولایت سلاطین بر جان و مال و زندگی اکثریت رعایا چیرگی داشته . در چنین جامعه بسته و محدودی که موفقیت اقتصادی یا حاصل نمیشد و یا اگر هم می شد به تاراج و باج و خراج می رفت دیگر انگیزه ای و امیدی برای زندگی دنیوی متصور نبود چه برسد باینکه افراد جامعه برای آن عملا تلاش کنند و به عنوان یک ارزش و حرکت جذاب و منتهی به سود تلقی شود . درکتاب تاریخ اجتماعی ایران می خوانیم : “مردم خوشبخت کسانی تلقی می شدند که می توانستند در فضای متشنج و پر تشویش کشور ما یحتاج یک ساله را تدارک ببینند و به همان چند قلم لوازم ضروری نان و پنیر و شیره انگور و میوه های خشک شده سر کنند .”[۲]بنابراین خوشبختی هم چیز زیادی و متاع ارزشمندی محسوب نمیشده که افراد به آن اصولا امیدی داشته باشند . چگونه انتظار می رود مردمانی که زیر چکمه های ستمگری های بروژوازی وقت تنها هدفشان زنده بودن بوده است ، نه زندگی کردن ، تلاشی و امیدی برای رفاه زندگی خویش داشته باشند .
نقش فرهنگ مذهبی مسلط در یاس اجتماعی :
یکی از اصلی ترین عوامل اضمحلال روحیه امیدواری اجتماعی در نزد مردم ایران زمین مخصوصا پس از ورود اسلام به ایران ترویج عمدی اندیشه های جبر گرا بوده است که مخصوصا در تاریخ ایران در زمان امویان بسیار پر رنگ تر جلوه گر شد که بی شک هدفی سیاسی در پس ترویج این افکار و عقاید وجود داشته است به طوری که با حاکمیت تفکر جبر اجتماعی دراذهان عمومی مردم ایران هرگونه حرکتی که برای بازسازی و اصلاح اجتماعی صورت پذیرد را محکوم به شکست خواهد بود . طبق این طرز تفکر همه کسانی که در فلاکت و رنج و عذاب هستند طبق یک سنت جبری و مشیت الهی در این موضع قرار گرفته اند و حکمرانان و پادشاهان نیز بنا بر یک جبر اجتناب ناپذیر بر آنها مسلط شده اند و افراد به خودی خود اصولا قادر به تغییر وضع موجود نخواهند بود . در این دیدگاه وضعیت و شرایط حاکم طبق خواسته و مشیت خداوند وضع گردیده و این نوعی حکم و قانون الهی است و سر پیچی و تمرد از این قانون نیز کفر و عناد تلقی می شود . متاسفانه تسلط تفکر جبر گرایانه بعد از اسلام در ایران اجازه بروز و ظهور هرگونه استعداد های فردی و اجتماعی را از مردم ایران سلب نمود و حرکت و تلاش برای تغییر وضع موجود را امری بیهوده معرفی نمود. هرچند اسلام ناب و حقیقی وآموزه های اهل بیت پیامبر هیچ گاه بر جبر گرائی صحه نگذاشته اند ، لکن از آنجا که حاکمیت پس از صدر اسلام در طول تاریخ در دست مسلمانان حقیقی و پیروان مکتب اهل بیت قرار نگرفته، تفکر زندگی مختارانه برای انسان هم محلی برای بروز و ظهور نیافته . البته این شیوه خفه نمودن استعداد و امید اجتماعی تنها مختص ایران نیست بلکه با تحقیق در تاریخ ملل دیگر بخصوص ملل اروپای قرون وسطی مشاهده می کنیم که ارباب کلیسا هم (به عنوان یک نهاد مذهبی محافظه کار ) برای فرافکنی و مسئولیت گریزی و همچنین خاموش نگه داشتن هر گونه حرکت اصلاحی از سوی جامعه ، اقدام به ترویج نوعی تفکر جبر گرایانه و جزمی نموده اند تا جائیکه حتی هر گونه اظهار نظر علمی را نیز دخالت در مشیت الهی قلمداد می کردند و بد ترین عقاب ها را برای متفکران عصر خویش رقم می زدند که سرگذشت گالیله نمونه بارز این مدعاست . شاید بتوانیم با قاطعیت بگوئیم دلیل پیشرفت همه جانبه ملت های اروپائی نیز دست بر داشتن از این طرز تفکر بوده است که با جایگزین کردن تفکرات اومانیستی و اگزیستانسیالیستی به جاب تفکرات خشک و جبری کلیسا طبیعت را به خدمت خود در آوردند و پله های ترقی اقتصادی و اجتماعی را روز بروز طی نمودند و روحیه ترقی خواهی و پیشرفت طلبی را با نفی تفکرات جبری و جزمی به روح جامعه خویش تزریق نمودند .
نقش ادبیات و فرهنگ سنتی در انفعال اجتماعی ایرانیان :
حاکمیت تفکر جبر گرایانه از یک سو و زندگی پر از ناکامی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی مردم ایران در طول تاریخ از دیگر سو آنان را به سوی اعتقاد قطعی و حتمی به ((پیشانی نوشت )) سوق داده و آن را به صورت یک باور قطعیِ سنتی در آورده است به طوری که اگر کسی در انجام یک عمل شکست می خورد تنها دلداری دیگران به وی این بوده است که این پیشانی نوشت و سرنوشت تو بوده و تو هیچ نقشی در پیروزی یا شکست فردی و اجتماعی خودت بازی نمیکنی . روح مفهوم سرنوشت و قسمت به عنوان یک مولفه مایوس کننده تاریخی، ادبیات ما را از خویش آکنده ساخته . این سیاق اندیشه بیانگر تفکری همیشه محکوم به شکست در نزد مردم به همه چیز راضی و محافظه کار ایران بوده است.اشعار شاعران بلند آوازه تاریخ ما خود گواهی است محکم برای اثابت رواج این اندیشه های جبر گرایانه و یاس آلوده :
حافظ :
جام می و خون دل هریک به کسی دادند در دایــره قســـمت اوضـــاع چنین باشد
در کــار گــلاب و گــل حکـم ازلــی این بود کاین شاهد بازاری وآن پرده نشین باشد [۳]
حافظ :
در دایـره قسـمت ما نــقــطه تســـلیمیم لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفرست درین مذهب خـودبینی و خودرایی [۴]
مولانا :
قسمت حقست قومی در میــــان آفتاب پای کوبانــند و قومـــی در میـــان زمـــهریــر
قسمت حقست قومی در میان آب شور تلخ و غمگینند و قومی در میان شهد و شیر[۵]
ناصر خسرو
غزال و غزل هر دوان مر تو را نجویـــم غــزال و نــگویم غزل
مرا، ای پسر، عمر کوتاه کرد فراخیی امید و درازیی امل
بسی دیدم اجلال و اعـزازها ز خواجـــهی جلیل و امیر اجل
ولیکن ندارد مرا هـیـچ ســود امیر اجــل چـــون بـــیاید اجل [۶]
پیش به سوی جامعه ای امید وار :
نگاه تاریخی به تمام مسائل اجتماعی و آگاهی از مسیر های طی شده و طی نشده تاریخ یک جامعه در نزد بسیاری از جامعه شناسان از اهمیت بسیار بالائی بر خوردار است . با شناخت تجربی موانع شکل گیری روحیه امیدواری در تاریخ یک ملت و اتخاذ تصمیمات در خور برای برداشتن این موانع می توان نوید یک جامعه توسعه یافته را به آیندگان داد . مواردی که از مفاد این مقاله می توان برداشت کرد و در یاس زدائی اجتماعی بکار بست عبارتند از اینکه :
۱. با شکل گیری دمکراسی و فراهم آمدن زمینه ها و شرایط آزادی های سیاسی در یک جامعه امید و انگیزه فعالیت سیاسی و داخل گود آمدن برای تمامی اقشار جامعه فراهم می گردد و حرکت وتلاش سیاسی خود بخود موجب حرکت و تلاش اجتماعی و اقتصادی نیز می گردد . اما در مقابل یک جامعه هر چقدر اسیر جبر جابرانه حاکمانش باشد و آزادی عمل سیاسی در آن کمتر باشد به همان میزان عوامل انگیزه بخش و روحیه ساز امیدواری در اجتماع کمتر و انفعال اجتماعی بیشتر خواهد بود .
۲. ایدئو لوژی حاکم بر روح جامعه وزیر بنای فکری یک جامعه به میزان جبر گرا بودن آن مردم آن را منفعل تر و بی انگیزه تر می سازد. هر چقدر عقاید افراد جبر گرا تر باشد امید برای حرکت و پیشرفت و ساخت آینده ای توسعه یافته و پیشرفته کمتر است و هر چقدر عقیده به اختیار انسان در نزد اذهان مردم یک سر زمین بیشتر باشد به همان میزان آینده سازی آنان بیشتر خواهد بود .
۳. نگاه آن جهانی صرف که گاهی به ناحق به دین نسبت داده می شود حرکت و تلاش افراد را برای ساخت این دنیا متوقف می سازد و هر عمل و حرکتی در این دنیا را بی ارزش معرفی می کند و ارزش واقعی برای اعمال انسان را به سرای دیگر موکول می کند . هر چند هیچ یک از انبیاء حقیقی الهی نگاه صرف به یک جهان را تایید نمی کنند اما گاهی توجه بیش از حد و افراطی به جهان آخرت زمینه را برای انفعال و شرکت نجستن در فعالیت های اجتماعی مردم هموارتر می کند خلاصه کلام اینکه آخرت سازی افراطی غفلت از دنیا سازی را ناشی می شود .
۴. ناکامی های پی در پی اقتصادی و این مسئله که هر نوع حرکت اقتصادی در جامعه محکوم به شکست است و این که قاطبه تلاش های اقتصادی به رفاه منجر نمیشود و حتی گاهی موجبات سر خوردگی و وخیم تر شدن اوضاع زندگی افراد می شود ،۵. به نوبه زمینه را برای یاس و گوشه گیری اجتماعی و اقتصادی فراهم می سازد . بنا براین هر چقدر حرکت اجتماعی از سطوح طبقات آسان تر و بی درد سر تر باشد و جامعه از نظر موقعیت های ابراز وجود تجاری باز تر باشد امید به جنب و جوش و حرکت امید وارانه بیشتر خواهد بود .
نتیجه گیری نهائی :
بنا بر آنچه گذشت جامعه ای جامعه امید وار است که دمکراسی و آزادی عمل سیاسی در آن جامعه به وضوح تمام مشاهده شود آزادی بیان و اندیشه تا حد زیادی وجود داشته باشد شرایط حرکت عمودی اقتصادی در طبقات فراهم باشد و عمل اقتصادی مستقیما به رفاه منجر گردد اگر شکستی هم وجود دارد سر چشمه پیروزی های بعدی باشد نه ورشکستگیهای پی در پی . عقاید و ایدئو لوژی حاکم بر جامعه اختیار گرایانه و مخالف با هر گونه جبر گرائی باشد و عقیده به پیشانی نوشت و شانس هم در قاموس عقاید مردم جائی نداشته باشد . در این شرایط از بیرون جامعه ای را داریم که فضا را برای همه نوع حرکت سیاسی اجتماعی و اقتصادی آزادانه فراهم می کند و از درون افرادی را داریم که ایدئو لوژی های مختارانه را پذیرفته و بکار می بندند و فضای جامعه را پر از حرکت و انگیزه و جوشش می کنند .
پی نوشت ها :
۱. شعبانی ،۲. رضا تاریخ اجتماعی ایران ۱۸۵
۳. شعبانی ،۴. رضا تاریخ اجتماعی ایران ۱۴۵
۵. دیوان حافظ غزل ۱۶۳
۶. دیوان حافظ غزل ۴۹۲
۷. مولانا شعر ۱۰۶۹
۸. دیوان ناصر خسرو قبادیانی حرف لام (غزل)
منبع: مجله اینترنتی فصل نو ۱۲ خرداد ۸۷