هنگامی که رژیم نازی در هشتم مه ۱۹۴۵ رسما تسلیم شد، آلمان کشوری بود درهم شکسته و فلاکت زده. میلیونها جوانی که با فرمانهای جنون آمیز آدولف هیتلر و جلادان او به میدانهای جنگ رفته بودند، اگر در میدانهای جهنمی و باتلاقهای یخزده جان نداده بودند، در بازگشت به میهن، با ملتی گرسنه و منکوب و وحشتزده روبرو شدند. انبوه سربازانی که جوانی خود را در جبهههای طاعون زده و اردوگاه اسیران به باد داده بودند، در بازگشت با این حقیقت تلخ روبرو شدند، که آن بساط بهیمی یکسره بر پایه دروغ و فریب استوار بوده است...
سیاست از دیرباز با ورود به قالب فکری فلاسفه با نوعی فضیلت باوری و سعادت مداری عجین شده است چرا که فلسفه سیاسی از باستان تا روزگار نو، اغلب هرآنچه به نگارش درآورده به نیت سوق دادن آدمی به سمت خیر برین بوده است. از همین روست که به کرات طرح انواع شهر زیبا و آرمانشهر و مدینه فاضله و شهر خدا در دستگاه دانایی آنها ریخته شده است. چنانچه حتی ارسطو اخلاق را به مثابه «دیباچه ای بر سیاست»1 مد نظر آورده و غایت فلسفه سیاسی را وصول یا کمک به وصول سعادت تعریف کرده است. اگرچه در هر دوره، سعادت به فراخور ساختارهای یک سرزمین تعریفی منحصر به فرد به خود گرفته است، اما این خود به نسبی بودن اگر نه اخلاق فی نفسه، لااقل نسبیت روایت های اخلاقی دامن زده است.
در فرایند بررسی دلایل فرهنگی و دینی نوگرایی، توسعه و تحولات فزاینده کشورهای پیشرفته صنعتی درمقایسه با کشورهای عقب مانده یا توسعه نیافته و حتی به بیان برخی نظریه پردازان، عقب نگهداشته شده!، همواره درکنار مجموعه علل تاریخی، برون مرز و ملی، سیاسی و اقتصادی، این موضوع محوری مطرح است که چرا بخش بزرگی از ملل توسعه یافته در دنیای امروز ملل وابسته به ادیان مسیحی، یهودی، بودا، برهمن و.. ادیانی بجز دین اسلام است. چگونه است که از بین بیش از 54 کشور اسلامی دنیا اکثریت قریب به اتفاق آنها در زمره ملل توسعه نیافته، یا عقب مانده و سنتی جای دارند؟
کهن الگوها، مفاهیمی مشترک و جهانی هستند که از گذشته های دور، از اجداد بشر، نسل به نسل منتقل شده اند و در ژرفای ضمیر ناخودآگاه جای گرفته اند.مهم ترین کهن الگوها از نظر روان پزشک شهیر سوئیسی، کارل گوستاو یونگ، عبارتند از: سایه، پرسونا، خود، آنیما و آنیموس.این صور مثالی برای رسیدن به مرزهای خودآگاهی در نمادهای گوناگون جلوه گر شده اند و در آثار هنرمندان نمود پیدا کرده اند. آنیما از مهم ترین کهن الگوهای یونگ است که به "روان زنانهی" یک مرد اشاره دارد. به نظر می رسد آثار ادبی و هنری، بستر بسیار مناسبی برای تجلی آرکی تایپهاست و هنرمند برای ایجاد یک اثر ماندگار بیشتر از ناخودآگاهش الهام می گیرد.از آن جا که جایگاه آنیما در ناخودآگاهست، می توان تأثیر این کهن الگوی مهم را بر آثار ادبی یا هنری بسیار ارزشمند و ماندگار و بر ذهن و زبان خالق اثر مشاهده کرد. به اعتقاد یونگ خاستگاه آثاری از این دست، لایه های ژرف ناخودآگاه جمعی است که منبع کشف و شهود و الهام شاعر و هنرمند است.در این مقاله تأثیر کهن الگوی آنیما بر اشعار مولوی، شاعر بزرگ و ارزندهی ایران، بازنگری و موارد تأثیر گذاری آنیما بر افکار و سرودههای وی به اختصار بررسی شده است.
با پدیدار شدن و وقوع انقلاب اسلامی در ایران، کشور ما به موضوعی برای توجه جهانیان تبدیل شد. از سال 1357 وقایع و اتفاقات در ایران و در خصوص ایران برای جراید جهانی همیشه تیترساز بوده اند. اما در یک ارزیابی دقیق تر دوران پس از انقلاب در ایران را از منظر توجه جهانی به سه دوره باید تقسیم کرد. در دوره اول به واسطه آنکه پدیده جدیدی یعنی یک انقلاب مذهبی در اواخر قرن بیستم در گوشه ای از جهان اتفاق افتاده بود، ایران توجه روشنفکرانی همچون میشل فوکو را به خود جلب کرد. در این دوره توجه جهانیان به ایران بسیار زیاد بود. در دوره دوم به علت جنگ ایران و عراق و کم شدن فعالیت های روشنفکری و ... توجه به ایران در محافل روشنفکری غرب کمتر شد. دوره سوم که نقطه آغاز آن را سال 1370 می دانم و حرکت اصلاحات نیز جریی از همین دوره محسوب می شود، بسیار مورد توجه جهانی است و رفت و آمد به ایران نیز در این دوره زیاد شده است. پدیده دوم خرداد و اصلاحات توجه به ایران را در محافل غربی بیشتر کرد که این توجه کماکان ادامه دارد. البته به همان میزان که نگرانی هایی در مورد اتفاقات داخل ایران در این محافل وجود دارد همان قدر هم اوضاع داخل ایران در تحلیل آنها ناشناخته باقی مانده است. وقتی شما در ایران زندگی نکنید به تضادها و پیچیدگی های داخل ایران آگاه نیستند. ایران کشوری پر از تضاد و پیچیدگی است که بهترین مثال آن جوانان هستند که سمبل این پیچیدگی اند. از بیرون فقط در چارچوب خاصی به ایران نگاه می شود، در صورتی که وقتی داخل ایران هستید و با افراد ارتباط دارید به پیچیدگی ها بیشتر واقف می شوید. مثلا می توانید بفهمید نگاه جامعه ایران نسبت به غرب تفاوت دارد و یا بفهمید که چه بخشی از جامعه سنتی باقی مانده و چه بخشی مدرن شده است.من خود با نگاه تک بعدی به اوضاع ایران یا هر کشوری مخالف هستم. زیرا نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه نمی توان به پیچیدگی های آن کشور نیز واقف شد.
منقدین چپ پوپر رامتهم میکنند که اونه تنها به ماتریالیسم دیالکتیکی انتقادمیکند بلکه وجودقوانین تحول اجتماعی عینی راانکارمیکند وبانظرات ضدکمونیستی اش درکتاب " جامعه باز و دشمنانش " به تحسین دمکراسی بورژوایی وبه رد هرگونه جانشینی انقلابی برای دولت سرمایه داری انحصاری می پردازد وآرمانگرایی اجتماعی را غیب گویی روشنفکری می نامد. طرفداران پوپر کتاب فوق را نه تنها انتقادی از مارکس، هگل و افلاتون بلکه دفاعبه ای ازدمکراسی دانستند. اودراین کتاب مدعی شد که هر اتوپی و هر تئوری نجات و رهایی بخش، اجبارا به زورگویی و دیکتاتوری سیاسی منتهی میشود . پوپر هگل و مارکس رابا تاریخگرایی خرافاتی و غیبگویی فلسفی شان،پیامبران دروغین نامید. اوپیشگویی های آنان درباره حوادث آینده تاریخ را نیز پیغمبربازی نامید. وی از این طریق مارکس، هگل و افلاتون را نخستین جاده صاف کن های دیکتاتوری نامید. او میگفت که گرچه افلاتون یکی ازبزرگترین فیلسوفان جهان است ولی پایه گذار حکومت و دولت توتالیتر نیزبود. اوافلاتون را بدلیل نظریه " دولت کامل اوتوپی اش " یک مبلغ : ضددمکراسی ، دولت رهبری خواه، راسیستی و توتالیتر دانست؛ آنطور که بعدها استالین و فاشیسم آنرا عملی نمودند. بخشی از محققین دانشگاهی امروزه مدعی هستند که شکست فاشیسم و استالینیسم در قرن بیست، صحت نظرات اورا به اثبات رساند .
از جمله واژگانى که امروزه استفاده و استعمال فراوانى در فرهنگ و ادبیات گفتارى و نوشتارى جامعه ما دارد واژه روشنفکر است. روشنفکرى از جمله مقولات و محصولات فکرى جهان مدرن و پیشرفته امروزى است و طى قرون اخیر باب شده به طورى که قبل از رنسانس و عصر روشنگرى در قرون وسطى یا قبل از آن هرگز چنین واژه اى مورد استفاده فرهیختگان یا عالمان نبوده است. در کشور ما نیز در قرن نوزدهم میلادى این مقوله وارد عرصه فرهنگى و اندیشگى جامعه ما شده است. به طورى که در دوران صفویه، افشاریه و زندیه ما هیچ گاه داراى چنین واژه اى نبوده ایم البته در آن دوران افراد و فرهیختگان و اندیشمندانى بوده اند که برخلاف باورها و سنت هاى رایج زمانه خود مى اندیشیده اند و فراتر از زمان و مکان جامعه خود تفکر مى کرده اند. ولى به دلیل شرایط اجتماعى خاص آن دوران هرگز نمى توانیم به آنها واژه روشنفکر را اطلاق نماییم.
تعالیم متفاوت شمس از یکسو و منش عارفانه مولانا و شور و شوق روحانی وی از سوی دیگر، او را در ردیف شادمانه ترین عارفان ایران زمین قرار دادهاست. زیر و بم مترنم غزلیات شمس و شور و حال ریخته در این اثر جاوید ، حاصل سماعروح شاعر در بیکرانه هاست و شاید همین دقیقه عمیق است که او را از خیل شاعران اندوهسرای سده های سوم تا دهم متفاوت کرده است. در این نوشته ما چند و چون ذهن و زبان مولوی کاویده ایم تا راز و رمز این شادی و انبساط خاطر را پیش چشم خواننده آوریم. در این میان از جبر و اختیار می گوییم و تفاوت آشکار مولانا را با دیگر شاعران همردیف او بیان خواهیم کرد. مولوی را در اختیار یا جبری عارفانه غوطه ور خواهیم دید و باز این از دو منظر وجد و حال عارفانه او را به تماشا خواهیم نشست. ردیابی اندیشههای شمس و بروز شادمانگی های این پیر عارف در آثار مولانا، ما را به دریافت منشاء ومبداء سرمستی های مولانا رهنمون خواهد شد. مقایسه مولانا و خواجه اهل راز حافظ ازاین زاویه قابل تامل است و بررسی این تنوع و تفاوت گوشه هایی دیگر از شخصیت این دوشاعر بزرگ عارف را بر ما خواهد نمود.
تفکر ویتگنشتاین از یک جهت تاثیر بسیار اندکى در حیات فکرى این قرن به جا نهاده است. همان طور که او خود به درستى دریافته بود، اسلوب فکر کردن او با اسلوب غالب تفکر در زمانه ما ناسازگار است. پویش فکرى او، به قول خودش، با «روحى که جریان عظیم تمدن اروپایى و آمریکایى را که همه ما در آن دم مى زنیم شکل داده» سر ستیز دارد. حال که نزدیک به نیم قرن از مرگ وى مى گذرد، مى توان روشن تر از همیشه دید این احساس او که فکر مى کرد برخلاف جریان آب شنا مى کند درست بوده است. اگر مى خواستیم بر این جریان غالب برچسبى زنیم مى توانستیم آن را «علم زدگى» بنامیم، این دیدگاه که هر مسئله معقول یا قابل فهمى یا راه حل علمى دارد یا اصلاً راه حل ندارد. در برابر این دیدگاه بود که ویتگنشتاین علم پیکار برافراشت.
«برایان مگی» در ایران نام ناآشنایی نیست؛ فیلسوف پیر انگلیسی که عاشق موسیقی و تئاتر است و با اینکه فیلم هم زیاد ساخته است، اما با سینما میانهای ندارد. او را در ایران با کتاب «مردان اندیشه» میشناسند که اخیراً چاپ جدید آن با ترجمه عزتالله فولادوند توسط انتشارات طرح نو عرضه شده است. مردان اندیشه نام برنامهای تلویزیونی از برایان مگی نیز هست، برنامهای که شبکه بیبیسی آن را پخش کرد و در ایران نیز شبکه چهار تلویزیون آن را پخش کرد و از متن ترجمه فولادوند استفاده کرد. برایان مگی که خود بسیاری از مردان اندیشه را روبهروی خود نشانده است، در این گفتوگو روبهروی رامین جهانبگلو روشنفکر ایرانی نشسته و به پرسشهای او پاسخ گفته است، پرسشهایی از زندگیاش که بیشباهت به اعتراف یک فرد نیست، «اعترافات یک فیلسوف» نام کتابی از اوست.