ده سال هرج و مرج ادبی پست استالینیستی . مبارزه ای که گورباچف درسال 1985 با سه شعار: دولت "قانونی" سوسیالیستی – شفافیت درسیاست و حاکمیت – و بازسازی ونوسازی اقتصادی ، براج خروج از بن بست سوسیالیسم "واقعا موجود" ، آغازکرده بود، به ادبیات، هنر و فرهنگ نیز کشید. با انتقاد نویسندگان از کمونیسم دولتی و بوروکراتهای ادبی، یک جنگ داخلی درادبیات نیز شروع شد. ازسال 1992 مرحله پست کمونیسم ادبی باانحلال شوروی آغاز گردید.
انسان ایرانی، انسانی وحشتزده و هراسان است. فرهنگ او، خیابانهای کشورش، روابط فردی، زناشویی و خانوادگی او مالامال از حس ترس و وحشت از نگاه «غیر» است. خواه این «غیر» پلیس، قانون، اخلاق یا همسر و خانواده باشد. وقتی او از ترس این «غیر» به درون خویش، یعنی به تبلوری دیگر از این «غیر» پناه میبرد، آنجا با وحشتی عظیمتر و نگاه هراسناک اخلاق درون روبهرو میشود.
آنچه در ادامه میخوانید نه معرفی و تجزیه و تحلیل موانع تاریخی توسعهی عقلی بلکه تنها قدم کوچکی است برای یافتن راهی که شاید بتوان از طریق آن، این موانع را شناخته و چهبسا از سر راه خود برداریم. امیدوارم این تلاش گشایشی باشد برای برداشتن قدمهای بعدی. یکی از اصول تفکر تعقلی ابن خلدون این است که در راستای پیبردن به علل رخدادها، بهویژه رخدادهای اجتماعی، باید از تکسبببینی برحذرباشیم. از اینرو، و به پیروی از این شیوه، موانع توسعهی عقلی در ایران را نه میتوان و نه باید فقط یکی از علل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، دینی، و غیره دانست. اگر مانعی در این راه باشد، یقیناً ترکیبی است از همهی عواملی که سازندهی "انسان ایرانی" است. از آنجا که شناسایی این عوامل و پیبردن به ارتباط دیالکتیکی میان آنها از حوصلهی این مختصر خارج است، در این مقاله فقط از سه منظر فلسفی، مذهبی و آموزشی به این مقوله پرداخته خواهد شد. گرچه هرسه دیدگاه، بخشی از دیدگاه فرهنگی جامعهی ما را تشکیل میدهد، تحقیق جداگانه دربارهی عامل فرهنگ، بهمثابه یکی از موانع "گفتوگو" در ایران، را به مکان و زمان دیگری موکول میکنم. ضمناً ضروری میدانم تا به این نکته اشارهکنم که بهدلیل درگیریها و تنشهای سیاسی موجود در جامعهی کنونی ایران، میان گروهها و جناحهای متخاصم، این امکان وجود دارد که برخی از نظرات مندرج در این مقاله مطابق میل و سلیقهی برخی افراد یا جناحها نباشد. آنچه درپی میخوانید، تنها نظری شخصی و بهدور از هرنوع ایدئولوژی سیاسی است. از اینرو، ادعایی درمورد صحت این نظرات وجود ندارد و فقط پیشنهادی است که میتواند از ذهن هر انسان سادهاندیشی تراوشکند. این بحث دعوتی است برای ورود به یک "دیالوگ" و نه یک "مونولوگ( "به بحث ذیل تحتعنوان "دیالوگ" رجوعکنید.) انتقاداتی را که بر این مختصر وارد شود، بدون قصد پاسخگویی، از پیش پذیرایم و برای اندیشهی همهی منتقدان، خصوصاً مخالفان نظرات خود، ارج و احترامِ بسیار قایلم.
شعر نیمایوشیج گرانیگاه تعادلبخش سنت– مدرنیتهی ایرانی است که در آن سنتهای فرهنگی گذشتهی دور و نزدیک با چشماندازهای حال و آینده گره میخورند. دوران مشروطه، تنها مقطعی از حیات ادبی ماست که در آن شعر، از کلیشههای عرفانی مبراست. نیما با درک وجوب این ویژگی در شعر آزاد، مؤلفههای دیگری را نیز در کلاسیکپردازان ایران گلچین میکند و به آنها جواز ورود به مدرنیته را میدهد. او با چهل سال کار مستمر بر ادبیات سنتی، در همانحال که درمییابد "کوچهی کور" و بحران در شعر، زادهی بحران دیدگاه و زاویه دید استبدادی ماست، به کشف گوهرههایی هم میرسد که میداند در گذار از سنت به مدرنیته باید با ما همراه باشند.
برنده نوبل ادبیات ۲۰۰۷ در سخنرانى پیش از اهداى جایزه، نگران نکته جدیدى در موضوع کتاب است: «استفاده از اینترنت به جاى کتاب». چه بسا در هنگامه اى که در جامعه ما بر سر کتاب خواندن یا نخواندن آن هم، صدها مسأله حاشیه اى در حوزه کتاب و فرهنگ دارد، مانده است تا هنوز به بحث رقابت اینترنت و کتاب برسیم. با این حال، همیشه درباره تکنولوژى هاى نوین، موضوع ظریفى وجود دارد. آنها به سرعت مى آیند و اگرچه با سرعت خارق العاده اى سطح را مى پوشانند، مهارت دیگرى هم دارند یعنى هر عادتى که شما دارید را پررنگ تر مى کنند. بنابراین اگر کتاب پررنگ بوده، اینترنت به سرعت بر جذابیت آن مى افزاید. در غیر این صورت اینترنت وقت خود را تلف نمى کند و سراغ میدان هایى مى رود که حرفى براى گفتن داشته باشد.
یکی از پرسش هایی که در گفتمان عدالت همواره مطرح بوده است این پرسش کهن است که «آیا احساس عدالت خواهی احساسی موهوب است یا مکسوب؟» به عبارتی دیگر آیا عدالت طلبی ما ذاتی و مادرزادی است یا رفتاری اکتسابی و آموختنی؟ در واقع آنچه ما به عنوان «حق» یا «ناحق» درک می کنیم و سعی داریم آنها را از هم متمایز کنیم، در درجه اول به ارزش های اجتماعی بستگی دارد. بنابراین امری اکتسابی است که ما در اجتماع فرامی گیریم. این سخنی تازه نیست و سقراط نیز عدالت را در کنار دانایی، شجاعت و خویشتنداری، فضیلتی می داند که چون هر هنری می توان آن را از طریق عادت و تمرین آموخت.
مستیای که واژه را الهی میسازد (مقایسه عمر خیام،ابن فرید،حافظ و دو شاعر قرن 21 مکزیک)
تقسیم بندی بر پایه جنس بنیادی ترین تفکیک اجتماعی است. این شالوده سازمان یافته، اغلب نهادهای اصلی همچون تقسیم کاردر خانه، محل کار، سیاست و مذهب است. از جنبه جهانی، نقشهای جنسیت زده زنان نیز در مقابل نقش مردان، فرمانبردار است. تفکیک جنسیت نقشهای زنان را در باز تولید و فعالیتهای حمایتی تقویت و استقلال انها را در معرض خطر قرار می دهد. ساز و کارهای اجتماعی، فرهنگی و روان شناختی از این فرایند حمایت می کنند. تمایزگذاری ها با توجه به ثبات گروهها و موفقیت جنبشهای اجتماعی متفاوت است. تحلیل های جنسیتی در حال به حاشیه رانده شدن هستند. بنابراین پیشنهاد می شود که همه جامعه شناسان، مسائل جنسیتی را در مطالعات خود، برای فهم بهتر نهادهای اساسی و روابط اجتماعی د رجامعه مورد توجه قرار دهند.
«تمام نیروى خود را صرف یک کار مى کنم و آن اینکه گذشته را فراموش کنم و با انتظار و امید به آنچه در پیش است چشم بدوزم.» این سخنان بسیار شخصى پولس که در یکى از شخصى ترین نامه هایش آشکار مى شود، ما را وادار به طرح این پرسش ها مى کند- که پولس چه چیزى را مى خواست فراموش کند؟ ما چه چیزى را فراموش مى کنیم و چه چیزى را به یاد مى آوریم؟ کارکرد فراموش کردن در زندگى انسان و کل جهانیان چیست؟ و بالاتر از همه ما باید چه چیزى را به یاد بیاوریم و چه چیزى را فراموش کنیم؟
هدف از انتخاب این عنوان برای این یادداشت، گریزیست به مفهوم فاعلی «روشنفکر» و دنیایی که روشنفکری از آنجا شکل می گیرد. این انتخاب از آن رو صورت می گیرد که با وجود آشنایی ایرانیان با فلسفه ی یونان قدیم و تاثیر آن برتدوین فلسفه ی اسلامی و همچنین اثر جنگهای صلیبی که باعث آشنایی مردمانی از شرق درباره ی شیوه ی زیست جهان غرب شد، می توان ادعا کرد که مهمترین تاثیر غرب بر ایران از جانب مدرنیته بوده است.