در ابتدای کار هر شاعری، تعدادکمی قواعد کلی در ساخت و ساز شعر به کار می رود. حتی این قواعد خیلی مرسوم اند. همان طور که در شطرنج حرکت های اول، معمول و متعارف اند. اما بعد از این حرکت ها به فکر می افتید که چگونه حمله کنید. حتی بهترین حرکتی که به فکرشما رسیده است در بازی بعد تکرار نخواهد شد. یک حرکت ناگهانی، چرت را از سر رقیب شما پاره می کند.
در ربع سده بیستم تحولات سیاسی قابل ملاحظهای در بسیاری از کشورها به وقوع پیوست که ساموئل هانتینگتون آنها را در کلیت خود «موج سوم» دموکراتیکسازی (Democratization) میخواند. موج سوم دموکراسی، به دورهای اشاره دارد که با تغییر رژیمهای خودکامه (Authoritatian) در پرتغال، اسپانیا و یونان درسالهای میانه دهه هفتاد میلادی آغاز شده و انگار آمریکای لاتین، اروپایی شرقی و آسیای شرقی را نیز به تدریج درنوردید. این دگرگونیهای سیاسی که امروز، با تأخیر فاز و با فراز و نشیبهای خاص خود پا به مناطق آفریقا و خاورمیانه میگذارد جغرافیای سیاسی جهان را تغییر داده است. مطالعات جامعهشناختی و علوم سیاسی که در حول این تغییرات سیاسی انجام گرفتهاند را در اصطلاح دانشگاهی «ادبیات دوره گذار» نام نهادهاند. آشنایی با جزئیات و زیر و بمهای این پویش برای پویندگان راه مردمسالاری میتواند مفید واقع گردد.
نوع جدید و معینی از فرهنگ که به وسیلة ارتباطات نوین جمعی سامان گرفته همواره مورد توجه محققان ارتباطات در دهههای اخیر بوده است. این «فرهنگ جمعی» که در مقابل فرهنگ نخبگان و فرهنگ گسترش یافته با شبکة ارتباطات سنتی قرار دارد حاصل شکلگیری نوعی روش نوین در انتشار جمعی است.(1) فرهنگ جمعی یا فرهنگ توده عمدتاً بر شناختهای پراکنده، جزئی، ناقص و ناپایدار متکی است. در حالیکه فرهنگ نخبگان یا فرهنگ کلاسیک دارای پیوستگی، همگنی و پایداری بیشتری است. فرهنگ نخبگان با تغذیهای که از ساختار سنتی جامعه و نظام آموزش رسمی میشود بر پایة شکاف میان سطوح جامعه و تقسیم بندی آن سامان میگیرد. اما فرهنگ جمعی از رسانهها تراوش میکند و مخاطبانی «تودهوار» را در نظر دارد.(2) البته مصرف کنندگان این فرهنگ تنها عامة مردم نیستند بلکه نخبگان جامعه نیز مبانی اولیة نخستین احساسی و فکری خود را از آن میگیرند. بنابراین رسانههای جمعی هم ابزار نشر «فرهنگ توده» هستند و هم عامل جهت دهندة اندیشه و احساس«نخبگان جامعه» و کم کردن شکاف میان دنیای درک و فهم برگزیدگان و عامه.
دموکریتوس فرزند هگسیستراتوس و زادگاه وى شهر آیدرا بود. هرچند سال تولد وى به درستى مشخص نیست اما مى توان سال تولد وى را در حدود ۴۶۰ پیش از میلاد دانست. گروهى نیز سال تولد وى را هشتادمین المپیاد مى دانند. گفته مى شود وى عمرى طولانى داشته است و هنگام مرگ ۱۰۹ساله بوده است و بدین ترتیب سال مرگش را حدود ۳۸۰ مى دانند. درباره زندگى و رویدادهاى عمر وى گزارش هاى فراوانى در دست است که جز اندکى از آنها بقیه همه افسانه و ساختگى است و اصالت تاریخى ندارد. اما آنچه از این میان مى توان پذیرفت این است که وى در جوانى با لوکیپوس ارتباط داشته و نزد وى چیزهاى زیادى آموخته است. رویداد مهم در زندگى این فیلسوف سفرهاى فراوانى است که وى به کشورهاى آن دوران و در جست وجوى دانش و گرد آوردن تجارب و دانستنى ها کرده بود.
کورش کبیر هزاران سال پیش از خداوند خواست که ایران زمین را از دو مصیبت بزرگ ایمن بدارد، یکی از آن دو مصیبت خشکسالی بود و دیگری دروغ. از دیر باز خودیها و آنانکه سفری کوتاه یا بلند مدت به کشور ما کرده اند چه جهانگردان و چه سیاستمداران و نویسندگان، درمراجعت به کشور خویش دست به نوشتن در مورد ما ایرانیان زدند و تقریبا قریب به اتفاق آنها از دروغگوئی و دو روئی بعنوان یکی از شاخص ترین ویژگیهای ما نام بردند. اما متاسفانه همانگونه که اشاره شد هیچیک به چرایی این خصایص نیاندیشیدند و از آن حرفی به میان نیاورند.
فیثاغورث بعدازسفربه مصروبابل گفته بودکه ریاضیات کلیدفهم جهان هستند واصول ریاضی اصول خوداشیاء میباشند وجهان یک ساختارریاضی دارد که اعداد وروابط ارقام درآن ماهیت واقعیات راتعیین میکنند وبرتمام جهان نظم وعدد حاکم هست.طبق نظراو خلاف نخستین فیلسوفان طبیعی- جهان ازماده تشکیل نشده بلکه ازفرم وعدد بوجود آمده واعداد وارقام فرم جهان هستند و دلیل تشکیل جهان اعداد وروابط ارقام است بخصوص عدد(یک)- چون هرعدد دیگری مجموعه ای است از رقم یک . چون آنزمان کوشیده شد تانظم واقعیات رابراساس ریاضیات تفسیر کنند ریاضیات توانست اززیر سلطه فلسفه آزاد شود.برای فلسفه دین والاهیات حتا تازمان کانت اهمیت اصول ریاضی غیرقابل صرف بود.فیثاغورث توانست نظریه ریاضی خودرا به موسیقی علمی وحرکت ومسیر ستاره گان درعلم نجوم نیز تعمیم دهد.اوغیر ازمفهوم عدد به طرح مفاهیم نظم و آهنگ نیز پرداخت.امروزه گفته میشود که بدون فیثاغورث خداشناسی هرگز به جستجوی مدارک و دلایل منطقی نمی پرداخت.
در حالی که در دهه های گذشته به اندیشه های کسانی چون بنیامین،آدورنو و هابرماس توجه زیادی شده است ،به آثار هربرت مارکوزه کمتر پرداخته اند.برخلاف فوکو، دریدا، بودریا، لیوتارد و دیگر پست مدرن ها و پساساختگراها ،افکار مارکوزه با مباحث مرسوم و جاری متناسب به نظر نمی رسید. مثلا بودریا در رویکردهای پست مدرنی خود از سیاست رادیکال صرف نظر کرده است ،این در حالی است که مارکوزه همواره تلاش کرده بود تا نظریه های انتقادی خود را با رادیکال ترین جنبش های سیاسی پیوند دهد. داگلاس کلنر(Douglas Kellner) در سفری که در پاییز سال 1990 به فرانکفورت داشته است در آرشیو آثار منتشر نشده ی مارکوزه با گنجینه ی حیرت آوری از موضوعاتی چون تکنولوژی، جنگ و توتالیتریسم مواجه شده است . او عقیده دارد که افکار مارکوزه با دنیای امروزی همخوانی خوبی داشته و شایستگی این را دارد که بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
شکاف قابل تامل جامعۀ ایرانی با دنیای امروز در مشخصه های مدرنیته باعث شده است که حتی نمونه های وارداتی مظاهر مدرن هم جایگاه واقعی خود را در کشور ما پیدا نمی کند. برای نمونه میتوان به مفهوم دموکراسی اشاره کرد که با تمامی منشاء تحولاتی که برای غرب شده است وقتی به ایران می آید چنان هویت و ساختار خود را از دست می دهد که اگر کسی بخواهد دموکراسی را از روی نمونۀ ایرانی آن مورد بررسی قرار دهد، به موجود ناقص الخلقه ای برخورد می کند که چیزی کمتر از توتالیتاریسم و آریستو کراسی ندارد.
نویسنده در تلاشی استادانه بخش اول داستان را می چیند تا بخش دوم را توجیه کند و با آن و از آن بخش دوم و پایان داستان را به سرانجام داستانی خود برساند. قضیه ای که به نظر خود مورسو « ساده » می آید و دنیای داستان و هستی او را بر هم می ریزد. زن، سیگار و ... از نظر مورسو یعنی آزادی و دوری از این ها یعنی مجازات و محروم شدن از آزادی. اما « عادت » این مجازات ها را هم از بین می برد. کامو با استفاده از عادت به درون شخصیت های نام دار داستانش، مثل : مادر، سالامانوی پیر، سگش، توماس پرزه و ... رخنه کرده و هستی داستانی آن ها را تصویر و تفسیر می کند. همه و همه به زندگی که می کنند عادت کرده اند. مادر به تنهایی و سکوت آسایشگاه، سالامانوی به سگش، توماس پرزه به مادر، افراد آسایشگاه سالمندان به هم و ... . به قول مادر : « آخرش آدم به همه چیز عادت می کند ». و این عادت است که زندگی اینان را پیش می برد. آدم ها تنها برای فرار از تنهایی ها و برای برون رفت از مشکلات احساسی خود تن به عادت به چیز هایی را می دهند که گاه مثل سگ سالامانوی زشت و کریه و آزار دهنده است. اما در دنیایی که تنهایی و فردیت رکن اول آن است باید با حقیقتی دروغی ، عادتی روزگار گذرانید و زندان را هم به بر حسب عادت به خانه خود بدل کرد. چون چاره ای نیست!
مکانیزم هایی که در روند تاریخی تکامل یک زبان خود را نشان میدهند پیچیده و جالب توجه هستند. به عنوان مثال در روند تاریخی زبان فارسی و آنگونه که در شعر فارسی بروز پیدا کرده میتوان این مکانیزمها را شاهد بود: - در برهههای زمانی گوناگون و با توجه به تجربیات زبانی و ذهنی هر قومی شاهد حوالتهای زبانی مختلفی در آن قوم میتوان بود. - حوالتهای زبانی ای که همزمان با انکشاف هستی توسط قومی خاص صورت میپذیرد منجر به آفرینش تفکر آن قوم میشود. با توجه به اینکه انکشاف هستی، همان فرایند فهم و فرایند فهم، همان زبان میباشد.