در تاریخ ۲۱ آوریل ۱۹۳۳ یعنی درست سه ماه پس از به قدرت رسیدن حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان پروفسور هایدگر بهعنوان رئیس دانشگاه فرایبورگ انتخاب شد. امروزه هرکس از خود میپرسد که آیا گرایش سیاسی هایدگر با فلسفه او مرتبط است یا بحث سیاسی را نباید با دیدگاههای فلسفی خلط نمود؟ این پرسشی است که ذهن دوست و دشمن را به خود مشغول داشته است. روزی ریچارد رورتی قبل از مرگش گفته بود که ارتباطی تنگاتنگ میان سیاست و فلسفه وجود دارد و اضافه نمود که هایدگر در زندگی سیاسی خود جانب اخلاق و فضیلت را نگرفت.
از نظر هایدگر مفهوم زمان را می توان در ابدیت یافت و پیش شرط آن اشراف و درک کامل ابدیت است. برای این منظور باید به ابدیت ایمان یافت اما فیلسوفان به ایمان و یقین در این باره هرگز نمی رسند چرا که شک اساس فلسفه است و فلسفه هرگز نمی تواند حیرت را ازمیان بردارد. الهیات از نظر هایدگر با دازاین انسانی یعنی هستی نزد خدا و هستی زمان مند در انسان سروکار دارد اما خدا نیازی به الهیات ندارد و ایمان به او وجودش را سبب نمی شود. ایمان مسیحی با آنچه در زمان روی داده مرتبط است. چون فیلسوف ایمان نمی آورد می خواهد زمان را از خود زمان درک کند.
تا جایی که میدانم، اکنون شصت سال از آشنایی ایرانیان با نوشتههای نیچه میگذرد. جالب خاطر اینکه نخستین آثاری که از این فیلسوف آلمانی به زبان هموطنان شعردوست و اهل احساسات ترجمه شد دفتری بود با نام جعلی خدایان اشک میریزند به ترجمه علی اکبر کسمایی (۱۳۲۵) و سپس بهترین اشعار نیچه به ترجمه شجاعالدین شفا (۱۳۳۲) ــ که البته جای شگفتی نیست زیرا اشک جزء لاینفک زندگی ماست و بسیاری از مردم ما هنوز فلسفه را شعر میدانند و در مرزبندی این دو مشکل دارند. از آن پس کتابهای معروف او ــ چنین گفت زرتشت ، فراسوی نیک و بد ، دجّال ، بخشهایی از اراده معطوف به قدرت ، شامگاه بتان ــ به فارسی برگردانده شد، و نیز آثاری در شرح زندگی و اندیشههای او، از جمله نیچه به ترجمه راقم این سطور (طرح نو، چاپ چهارم، ۱۳۸۴). ولی نیچه نیز مانند دیگر بزرگان اندیشه هنوز معماست، و هر نسل همان گونه که افلاطون و اسپینوزا و کانت و هگل را هزار باره به مذاق و بر حسب نیازها و دردهای خود تفسیر میکند، او را هم باز میآفریند و اسباب شگفتی و احیاناً سرگردانی نسل پیش میشود. در کشور ما نیز به تناسب دگرگونیهای بزرگی که در این سالها روی داده، چند گاهی است که بهویژه جوانان نیچه را از نو کشف میکنند و ظاهراً همواره بر شیفتگان او افزوده میشود. مسلم اینکه افسون نیچه به این زودی باطل نخواهد شد. مقالهای که ترجمه آن اکنون به نظر میرسد، در بیان و توضیح همین معناست. ع. ف.
هگل جهان را جامعیتی میبیند و میداند، ازاندیشه (یا عقل یا خدا یا معنا) و برون شدگی آن. او این برون شدگی را عالم واقعیت میداند. از نظر او خدا یا عقل وجودی ایستا و ساکن نیست بلکه وجودی است که طی پروسه و فرایندی در حال جنبش است و تاریخ نمایش این برون شدگی وایده است.
"کرامت انسانی" ازمفاهیم برجسته عصر روشنگری است که پس از چرخش نگاه انسان در این دوران، جایگاه خاص خود را یافته است. کمتر فیلسوفی را میتوان سراغ گرفت که در تحقق این مفهوم و ندر نتیجه نهادینه شدن آن بسان کانت نقش ایفا کرده باشد. در این مقاله نشان داده میشود وی با طرح انقلاب کپرنیکی و خودبنیادی، انسان را به عنوان قانون گذار معرفی کرده و ارزش اخلاقی را مربوط به عملی میداند که از سر تکلیف باشـد، چراکه قایل است چنین عملی به دلیل احترام به امر مطلق، صورت پذیرفته و اراده نیک در آن متجلی میشود. سپس به تنسیقهای سه گانه کانت از امر مطلق اشاره میکنیم و با تکیه به تنسیق دوم، محوریت آن برپایه احترام به کرامت انسانها را باز نمایانده و وضوح تأثیر آن را در توجیه حقوق بشر نشان میدهیم.
جدی ترین و در واقع نخستین آشنایی قابل ذکر ایرانیان با فلسفه کانت ،و البته سایر فلاسفه جدید غرب، با انتشار کتاب «سیر حکمت در اروپا» به قلم محمدعلی فروغی صورت میگیرد که هنوز هم ارزش این کتاب در بین اهالی فلسفه محفوظ است. وی در جلد دوم از سه جلد این مجموعه به شرح زندگانی و سیر تحول اندیشه کانت میپردازد. فروغی در این قسمت به بیان اندیشه کانت درباره «نقادی عقل مطلق نظری» و «تحقیقات کانت در علم اخلاق و نقادی عقل مطلق عملی» میپردازد. با چاپ این اثر، کانت شناسی در ایران وارد مرحله جدیدی میشود. همچنین از نکات مهم و قابل ذکر در مورد این کتاب، تلاش برای معادل یابی فارسی برای واژگان و اصطلاحات لاتین است که با توجه به پیشینه فلسفه اسلامی و واژگان مخصوص به آن و لزوم تطبیق آنها با اصطلاحات لاتین و جدید، کاری بس دشوار به نظر میآید. جعل واگانی همچون «درون ذات» و «برون ذات» برای واژگان «سوژه» و «ابژه» و همچنین «اعراض» و «ذوات معقول» برای «فنومن» و «نومن» از جمله این کوشش هاست. در مجموع فروغی در این کتاب «شرحی مختصر اما وفادار و صحیح از فلسفه کانت ارائه کرده که تا حدود چهل سال مهم ترین منبع عمومی فلسفه کانت برای دانشجویان ناآشنا به زبانهای اروپایی بوده است» .
هانس یوناس فیلسوف آلمانى بعدها در تجدید خاطره با آرنت، از دانشجوى جوان فوقالعاده و بىنظیرى سخن گفته بود که در دانشگاه ماربورگ با جستارهاى بحث برانگیز خود، در میان دانشجویان چپ به دلیل موضع انتقادى خود نسبت به مارکسیسم و علاقه به دولتشهرهاى یونانى به عنوان «محافظهکار» و در میان محافل محافظهکار به دلیل علاقهى خود به شوراهاى پس از انقلاب به عنوان «چپ» شناخته مىشد. در همین ایام بود که هانا آرنت به مارتین هایدگر استاد فلسفهى خود دل بست. اما متاهل بودن هایدگر، چشمانداز رسیدن به او را براى هانا آرنت تیره مىساخت. همین امر انگیزهى ترک ماربورگ شد و هانا آرنت در سال ۱۹۲۶ براى آمادهسازى رسالهى دکتراى خود به هایدلبرگ و نزد دیگر فیلسوف مشهور آلمانى کارل یاسپرس رفت.آرنت بعدها در ستایش از کارل یاسپرس همواره تاکید مىکرد که استادش او را از انسانگریزى و جهانگریزى نجات داد، او را با ایدهى آزادى انسان آشنا ساخت و ضرورت همزیستى میان انسانها را به او تفهیم نمود.
نیچه در کتابش فراسوی نیک و بد مطرح می کند که باید از دگم گرایی ها در اندیشه فلسفی دوری کرد. او حقیقت گرایی مطلق افلاطون را زیر سئوال می برد و جستجوی خیر و حقیقت مطلق را باطل می داند. وی می گوید که برای بشر بنیادی تر از بررسی حقیقت جستجوی ارزش آن بوده است و متافیزیسین ها همگی به دنبال ارزش گذاری مفاهیم متضاد بوده اند. نیچه می گوید که باید در تضادهای دوگانه شک کرد. نیز می گوید از کجا معلوم که این تضادهای دوگانه اصلا وابسته به هم و یکی نباشند؟ در فلسفه معین ارزشی بیشتر از نامعین دارد همان طور که ارزش نمود کمتر از حقیقت است. اگر چه نیچه مطرح می کند که چه بسا این ارزش گذاری ها اشتباه و ظاهربینانه است. از نظر وی نادرستی یک حکم باعث نمی شود که آن حکم را رد کنیم. او احکام نادرست را برای زندگی بشری ضروری می انگارد و رد کردن آنها را به معنای رد کردن زندگی می داند. از نظر او فلسفه فراسوی نیک و بد ضروری ست.
در میان تمامى روشنفکران «جمهورى وایمار» آلمان (۱۹۱۹ - ۱۹۳۳) و دورهى مهاجرت، شادابى «والتر بنیامین» بیش از دیگران به قوت خود باقى است. اندیشهى رادیکال وى همچنان چالشگر است و تکانههاى فکرى وى تا به امروز بر گسترههاى فلسفه، نظریهى سیاسى، علوم رسانهاى و فرهنگى، تاریخ ادبیات و زیبایىشناسى اثرگذار ماندهاند. والتر بنیامین در ۱۵ ژوئیهى ۱۸۹۲ در خانوادهاى بسیار ثروتمند در برلین بدنیا آمد. نام کامل وى «والتر بندیکس شونفلیز بنیامین» (Walter Bendix Schönflies Benjamin) است که از سه خواهر و برادر، بزرگترین ایشان بود. پدرش بازرگانى بود که از راه تجارت سهام و حراج اجناس عتیقه ثروت قابل ملاحظهاى بهم زده بود. کودکى، دورهى مدرسه و تحصیلات دانشگاهى بنیامین، از یک دید جامعهشناسیک، بعنوان فرزند یک خانوادهى متمول آلمانى یهودى بسیار عادى طى شد. وى بعدها در نوشتهاى زیر عنوان «کودکى برلینى در حوالى هزارونهصد» با نگاهى ادبى به این کودکى نگریست، که چگونه با مراقبت و رفاه در خور توجهى در یک محلهى ویلایى برلین به نوجوانى فرارویید.
هانا آرنت (۱۹۷۵ - ۱۹۰۶) برای هر آن کس که می خواهد درکی از کار او در عرصه فلسفه سیاسی به دست آورد، یکی از چالش برانگیز ترین شخصیت هاست. او هرگز چیزی ننوشت که بازنمایاننده یک فلسفه سیاسی نظام مند باشد، فلسفه ای که در آن، یک استدلال مرکزی واحد شرح و بسط داده شود و نتایج آن بر کل آثار پی آیند، مترتب گردد. از آن بیش، نوشته های موضوعات گوناگون و متنافری را پوشش می دهند، مباحثی هیجان انگیز نظیر توتالیتاریانیسم، انقلاب، ماهیت آزادی، قوه های «اندیشیدن» و «قضاوت کردن»، تاریخ تفکر سیاسی و از این دست نوشته های آرنت در مقام اندیشمندی دگراندیش و صاحب استدلال هایی پیچیده، ملهم اند از هایدگر، ارسطو، آگوستین، کانت، نیچه، یا سپرس و دیگران. این تالیف پیچیده از عناصر نظری در توانایی چشمگیر تفکر او در خصوص مجموعه ای وسیع و واگرا از مواضع مختلف نظریه سیاسی بروز یافته است. با این حال، می توان تفکر او را نه به منزله مجموعه ای از ابداعات گسسته از هم، بلکه در مقام کالبدی منسجم از آثار پیش نهاد، آثاری که مسئله ای واحد و رهیافتی واحد اتخاذ می کند و سپس به یاری آن، طیف وسیعی از پژوهش ها را به میان می آورد. مهم ترین مسئله ای که تفکر آرنت درگیر آن است، مسئله «ماهیت سیاست و زندگی سیاسی» است، زندگی ای متمایز از دیگر حیطه های فعالیت بشری.