بحث اساسی مطرح در جهان کنونی مسئله مسئولیت را بیش از آنچه ما در فارسی از این کلمه میفهمیم ارزش و عمق بخشیده است. امروز آنهایی که با مباحث هنری و اجتماعی سر و کار دارند در دنیا، بزرگترین کشمکش میان نویسندگان، بزرگترین تصادم میان دو قطب فکری در جهان شرق یا غرب، اصل اعتقاد به اصالت مسئولیت یا اعتقاد به آزادی برای هنرمند، نویسنده، نقاش، موزیسین یا متفکر محقق عالم علیم است. آیا هنرمند کسی است که ارزشهای مجرد هنری خلق میکند؛ آنچنانکه خود انتخاب کرده است و براساس ملاکهایی که خودش میپسندد یا نه، هنرمند آفریننده یا خالق اثر هنری است که در خلق و آفرینش هنریاش، بیش از آنکه برای اثر هنریاش اصالتی قائل باشد، خود را مسئول ادای تعهدی میداند و بنابراین خلق هنریاش را وسیلهای برای نیل به آن هدفی تلقی میکند که رسالت خودش میشمارد. این دو تعریف دو قطب متضاد در جهان میان دانشمندان و متفکران و بهویژه هنرمندان و نویسندگان بهوجود آورده است و مکتب «هنر برای هنر» در برابر هنر بهخاطر انسان و برای ترقی، نجات و آزادی انسان و اجتماع، و در قطب مخالف آن قرار گرفته است. درباره علم نیز همین مسئله مطرح است؛ یعنی علم بهخاطر خود علم یا نه علم وسیلهای در خدمت نیاز انسانها یا تودههای مردم یا جامعههای بشری. آیا شعر عبارت است از اثری که با ملاکهای زیبایی بیان سنجیده میشود و هر کسی که توانست اثری که در احساس، انگیزشی پدید بیاورد و قطعهای زیبا و هنری با عناصر کلام بسازد شاعر است یا نه شاعر کسی است که همه این قدرت بیان را که در اختیارش است استخدام کند تا انسانها را در نیل به هدفهایشان و همچنین آگاهی نسبت به واقعیت زندگی، احساس، مسئولیت و ناهنجاریهای سرگذشت و سرنوشتشان یاری دهد. کدام از اینها واقعیت است؟ به اعتقاد نیچه اصل «هنر برای خود هنر» «علم بهخاطر نفس علم» و «شعر بهخاطر خود شعر» فریبی است برای پوشاندن لش بودن هنرمند یا دانشمند و فرار آبرومندانهاش از تعهد مسئولیتهای اجتماعی.
در قرن بیستم فاجعهای بزرگ پدید آمد که بسیار عمیق و هنرمندانه طرح شده بود. این فاجعه اصل علم بهخاطر خود علم است نه در خدمت اثبات یا انکار مذهب، مکتب، ایدئولوژی، حقیقت یا باطل؛ درواقع اصالت خود علم است.
هنر را برای خود هنر دوست بداریم به معنای آن است که مردم را در بند لذتها و زیباییهای مجردی کنیم و هنر را نیز سرگرم خلق این تفننهای ذوقی نماییم که فقط کسانی میتوانند از آن لذت ببرند که از نظر زندگی مادی و اجتماعی در رفاه هستند و میخواهند اوقات فراغتشان را صرف فعالیتهای هنری کنند؛ ازاینروست که اصل هنر در خدمت هنر تبدیل میشود به هنر در خدمت اشرافیت و رفاه، و تابلوی نقاشی که برای دل خودش نقاشی میکند و آثار زیبایی خلق مینماید که ارزش هنری دارد ــ چه مردم بپسندند چه نپسندند، چه به درد مردم بخورد چه نخورد ــ فقط و فقط طعمهای است که در مناقصهها و مزایدهها، میلیاردها روی آن مسابقه میدهند و برنده میشوند. این اصل سلب مسئولیت از علم، ادب، شعر و هنر است. این اصل فریب قدرتهای مسلط بر بشریت است برای اینکه بشریت را از بزرگترین سرمایهها و عوامل نجات و ترقیاش محروم کند.
تأکیدی که رهبران اسلام و روح اسلام بر مسئولیت هنر، علم، ادب و حتی شعر دارند بیش از آن چیزی است که امروز در دنیا مطرح است. تناقضها و تضادهایی که امروز ما احساس میکنیم و بدون طرح مسئله مسئولیت برایمان واقعاً تضاد و تناقض است یکی از ملاکهای اساسی و درخشانی است که نشان میدهد اسلام روی مسئله مسئولیت در علم، شعر، هنر و اندیشه و تحقیق تا چه حد اصرار و تعصب دارد و اساساً هنر در خدمت اجتماع و ایمان، و اندیشه و علم در خدمت ایمان را تنها وجه ممکن هنر و علم میداند و شکل مخالفش را با شدت و نفرت میکوبد. شعر برای شعر، شعر جاهلیت است؛ شعر امرءالقیص است. اکنون شعر امرءالقیص و بسیاری از قطعههای جاهلی و معلّقات سبع را براساس ملاک شعر به خاطر خود شعر در ردیف زیباترین قطعههای شعری جهان میشماریم، اما این نهضت شعری را قرآن بهصراحت، و مسلمانان در عمل و نظر کوبیدند.
مسئله مسئولیت شیعه بودن، غیر از اینکه بحث علمی، فلسفی و اعتقادی بسیار عمیقی است که باید محقق، متفکر و آشنا با مسائل علمی درباره آن سخن بگوید و تحقیق کند، خود به خود بحثی عمومی هم محسوب میشود؛ زیرا هرکسی که به هر مکتب و مذهبی معتقد است اعتقادش دستهای از مسئولیتها را برای او به وجود میآورد و شیعه بودن از این قاعده مستثنا نیست. هرکس، در هر سطحی از تفکر علمی، باید همواره این پرسش را از خودش بکند که شیعه بودن من چه مسئولیتهایی را برای من ایجاد میکند. بهویژه وقتی مسئله مربوط به شیعه بودن میشود مسئله مسئولیت بسیار جدیتر است؛ به دلیل اینکه یکی از ویژگیهای متمایز مذهب شیعه در برابر سایر مذاهب برادر در اسلام، تعریف ایمان در تشیع است که آنچه را دانشمندان شیعه بر تعریف ایمان میافزایند، غیر از ایمان به قلب و اقرار به زبان، سومین شرط، عمل و اجرا، یعنی به اصطلاح، عمل به جوارح است؛ یعنی اصل اصالت عمل. همانگونهکه در فلسفه اگزیستانسیالیستی این اصل به نام اصل پراکسیس مطرح است، عمل یک واقعیت و یک حقیقت را ایجاد میکند و بیعمل اعتقاد به چیزی یا اعتقاد نداشتن به آن مساوی است. بیعمل، مؤمن بودن با کافر بودن، و منکر بودن یک حقیقت با معتقد بودن به همان حقیقت مساوی است؛ زیرا به قول یکی از منتقدان هنر در همین مکتب اگزیستانسیالیسم هنرمندان بزرگ در آن آثاری که بهوجود نیاوردهاند مساوی هستند با بیهنران و این حرف بسیار بزرگ است؛ مثلاً فردوسی در پدید آوردن شاهنامه هنرمند و شاعر است و مولوی در سرودن مثنوی، اما همین مولوی در آن آثاری که پدید نیاورده مساوی است با هر انسانی؛ حتی کسی که از خواندن و نوشتن عاجز است. در ذهنیت ماست که این مولوی را حتی زمانی که شعر نمیسراید، نمینویسد، عمل نمیکند باز نابغه، شاعر و هنرمند بزرگ میخوانیم و دیگران را فاقد آن ویژگیها میدانیم، اما از نظر اصالت عمل هیچ فرقی نیست میان روشنفکر آگاه مترقی که عمل نمیکند و منحط جاهل خوابآلودی که نمیداند و عمل نمیکند. آن کسی که تمام مسائل اجتماعی را دقیقاً عالمانه تحلیل میکند، اما از تعهد در مسئولیت اجتماعی سرباز میزند برابر است با کسی که اصولاً نمیداند جامعه چیست و عمل هم نمیکند؛ زیرا بعد از عمل بد و خوب، ایمان و کفر و شیعه بودن یا نبودن تحقق پیدا میکند. این اصل اضافی دانشمندان شیعه که اصولاً در دین عامل عمل را جزء تعریف دین میآورند نشان میدهد که بینش اصلی شیعی تا چه حد برای مسئولیت اصالت قائل است؛ اصالتی بالاتر از ادای وظیفه و تکلیف، اصالتی که در ذات شیعه بودن نهفته است نه وظیفهای که هر فردی پس از شیعه بودنش باید انجام بدهد.

1 Comments
زهره اسما
سلام
این متن از کدام کتاب دکتر شریعتی انتخاب شده /
یا بفرمایید چطور ارجاع بدهیم ؟