همه انسانها دوست دارند زندگی خوبی داشته باشند و در راستای رسیدن به آن تلاش میکنند. با این حال، تعریفهای بسیار متفاوتی از «زندگی خوب» وجود دارد؛ افراد متفاوت خواستههای متفاوتی را مشخصه زندگی خوب میدانند. ولی برخی بعد از رسیدن به خواستههای خود احساس نمیکنند که زندگی خوبی دارند.
تولستوی در نوشتههای غیرداستانی خود همچون در رساله «گام نخست» به یکی از موضوعهایی که پرداخته «زندگی خوب» است. تولستوی بر این باور است که بسیاری گامهای نخست زندگی خوب را برنمیدارند و با تلاش برای رسیدن به گامهای بعدی که برای خود تعریف میکنند امکان دسترسی به زندگی خوب را از بین میبرند. تولستوی گام اول را آموختن «خویشتنداری» معرفی میکند.
تولستوی در مقابل افرادی قرار میگیرد که زندگی خوب را زندگی پر از تجمل و تنپروری و پرخوری میدانند. این افراد با وجود تجمل، تنپروری و پرخوری به دنبال آرمانهایی مانند «عدالت» و «آزادی» هستند؛ چرا که باور دارند زندگی خوب در سایه رسیدن به این آرمانها تعریف میشود. ولی تولستوی بر این باور است که از آنجایی که گام اول را که «خویشتنداری» است طی نکردهاند، رسیدن به این آرمانها که گامهای بعدی هستند، ممکن نخواهد بود.
منتقدان تولستوی بر این باورند که انسان نباید خود را از چیزی محروم کند و باید به همه خواستههایش برسد. او در جواب این گروه میگوید که در چنین زندگیای انسان احساس بیمعنایی خواهد داشت و افراد مجبور میشوند با «خدمت به هنر و علم» خود را سرگرم کنند، هرچند احساس رضایت از زندگی نخواهند داشت.
تولستوی معتقد است این رضایت نداشتن، بواسطه نداشتن کنترل بر نفس است در حالی که این افراد، رضایت نداشتن خود از زندگی را به «تراژدی اجتنابناپذیر شرایط انسانی» تعبیر میکنند.
برای داشتن «زندگی خوب» باید اطمینان حاصل کرد که نوع زندگی ما به زشتی و پلیدی نمیانجامد و این مهم با «زندگی اخلاقمدار» میسر است. زندگی خوب نمیتواند با بیاخلاقی و زشتی گره بخورد. تولستوی با نقد تصور رایج از زندگی خوب که همان «زندگی اشرافی» است خاطرنشان میکند که این نوع زندگی با رفاه و شکمپرستی گره خورده و ظلمی ناروا بر دیگر انسانها و حیوانات اعمال میشود.
تولستوی در واقع، دیدگاهی را به نقد میکشد که «زندگی خوب» را با «رفاه اشرافی» یکسان میپندارد. این افراد رسیدن به «زندگی خوب» و «پیروی از امیال» را در تنافر نمیبینند و در نگاه آنان زندگی خوب زندگیای است که در آن هیچگونه سختی وجود نداشته باشد. در صورتی که این تعریف از زندگی خوب مستلزم این است که تعداد بسیار زیادی از انسانها کار کنند تا این شخص اشرافی بتواند به این سطح از تجمل و زندگی خوب برسد. مخالفان تولستوی در نقد دیدگاهش میگویند چرا نباید از تجملاتی که دیگران بهره میبرند، برخوردار بود. این تلاش برای «متفاوت بودن» نوعی تظاهر است. برخی دیگر هم میگویند اگر ما از این امکانات استفاده نکنیم دیگران استفاده خواهند کرد.
تولستوی «میل به شکمپرستی» را مهمترین میلی میداند که برای رسیدن به زندگی خوب باید کنترل شود؛ میلی که در همه افراد کم و بیش وجود دارد و میبایست آن را مهار کرد. او تأکید میکند که شکمپرستی از جمله امیالی است که اگر کنترل نشود به امیال دیگری هم دامن میزند، از این رو، باید با امساک در خوردن و کمخوری این غریزه را تحت اختیار بگیریم.
تصور بر این است که افرادی که رفاه مالی دارند و غذا براحتی در دسترس آنها است به غذا فکر نمیکنند و بیش از آنکه در مورد غذا صحبت کنند در حال سخن گفتن درباره علم، هنر و فلسفه هستند. اما تولستوی فکر نمیکند که این افراد از دغدغه غذا رها شده باشند بلکه سخن نگفتن آنها در مورد غذا را به این دلیل میداند که بین صبحانه تا ناهار سیر هستند و احساس گرسنگی نمیکنند. در صورتی که هدف اصلی برای بسیاری از آنها شکمپرستی است. او برای تبیین این نظر خود اینگونه مثال میآورد؛ افراد برای کنفرانسهای علمی، جشنها یا عزاداریها دور هم جمع میشوند و اساس این مراسم اغلب سرو غذا است. افراد در اینگونه مراسم معمولاً پرخوری میکنند. اگر غذایی که سرو میشود غذای اعیانی باشد مشکلی نخواهد بود، ولی کافی است غذایی ساده یا غیراعیانی سرو شود، آنگاه علاقهمندان به عالم شعر و ادب و فرهنگ و علم از بهم ریختن برنامه شکمپرستیشان گلایهمند خواهند شد. چون شکمپرستی در فرهنگ امروز ما به یک هنجار بدل شده است.
در نگاه تولستوی شکمپرستی باعث میشود «اخلاق» اهمیت خود را از دست بدهد. بنابراین، زندگی خوب از نظر تولستوی تنها در صورتی میسر است که امیال ما تحت اختیارمان باشد، تا اگر پیگیری امیال، به نتایج غیراخلاقی ختم شد، بتوانیم مانع فربه شدن
این میل شویم.
منبع:
Tolstoy, L. (1937). The first step. Recollections and Essays, 90-135.
منبع: روزنامه ایران