جوامع در حال توسعه به دلیل دوره گذار (مدتدار) رسیدن به دوران توسعه یافتگی با مولفه ها،موانع و چالشهای عملی ،”بحران پنجگانه» بایندر و آلموند یعنی،«بحران های هویت،مشروعیت،مشارکت،نفوذ،توزیع» برمیخورند. وجود هر کدام از آنها پازلی را تشکیل می دهد که راه دشوار گذار به اصلاحات و مولفه های توسعه را دریابیم. این ساختار ویژگی چارچوب بندی هر حکومت است، چون نقشی فرایندساز و ستونی بر پیکره هر جامعه توسعه یافته قلمداد می گردد و در این هنگام تقابل خود را در مقابل جامعه توتالیتاریسم میبیند. لازم به یادآوری است که جامعه توتالیتر از جامعه آزاد و دارای دموکراسی سر برون می آورد.اگر در جامعه مذکور مولفههای ذکر شده بر سرکار خود و همچنین حیاتشان نباشند؛گروه های سرخود به وسیله تجمیع خواسته های گروهی در راه چپاول اندیشه تمامیت طلبی و یکه تازی خود پیش رفته و میروند. مولفهها و فرآیندهای فوق امکان کثرت را فراهم نموده، اما زمانی که، این یکه تازی در جامعه خودکامه پیش رود و سازوکارهای جامعه دمکراتیک را به دور انداخته باشد، با خواستههای خودی و ناخودی کردن پیش خواهد رفت. این نوع ادبیات تمامیت طلبی است و در نهایت، ما توتالیتاریسم را شاهد خواهیم بود . در هر جامعهای که ادبیات ضد توتالیتاریسم رونق بگیرد،هواخواهان اندیشه و مکتبِ توتالیتاریسم با حمله به ادبیات دیگر تفکرات آزادی خواهانه منجمله لیبرالیسم نوعی چالش را بین هواخواهان آنها ایجاد مینماید.آن تقابل نیز تقابل آزادی و ارزشها است. چرا که جامعه آرمان گرا به دور از رفتار راشیونالسم عمل می کند ، احساسی عمل کردن خود در بازخوردهای تبلیغاتی و رسانه ای که به شدت رنگ باخته و حس رفتار راشیونالیسم را به رمانتیسم تعویض مینماید، تغییر موضع میدهد.
دستگاه تبلیغات با توجه به رفتار احساسی و ارزشی عمل کردنش توان هدایت جامعه را پیش می برد. زیرا، جامعه از آنجایی که سازمان وار قدم بر میدارد، خود را در مسیر برنامه و گروهای اجتماعی هدایت دهنده میبیند.
اگر جامعه لیبرال توان برنامه ریزی و ایجاد هویت در کنار مشارکت را به صورت مناسب توزیع نماید و همچنین نقش احزاب و نهادهای مردمی را پر رنگتر و در تصمیم گیری سهیم نماید،شاهد شکل گرفتن مقبولیت ،مشروعیت و اثبات خود در جامعه میگردد.این حالت در صورتی است که عالمِ وحدت جای خود را به عالم کثرت داده و از مقابله توتالیتاریسم به طریق رهیافت اندیشه و مشارکتی جلوگیری نماید. همانطور که اشاره شد و در صورت نبود «برنامه» جامعه لیبرال خود را لغزان نشان داده و خود را به ورطه دیکتاتوری یا توتالیتاریسم می غلطد.بدین ترتیب توتالیتاریسم هنگامی خود را از درون دمکراسی و لیبرالیسم به زایش میرساند که جامعه دارای نهاد و سازمان برنامهریزی برای حفظ بقای خود نداشته باشد.در این جامعه دمکراسی نیاز به ضمانت و تضمین اجرای آن است.آن تضمین می تواند قانونهایی باشد که با روحِ جامعه محورپذیر باشد،زیرا اگر قانون نیز به گفته مونتسکیو«قانون برای فقرا است» قرار گیرد گروهی دست به یکهتازی می زند و همانا فساد در جوامع در حال توسعه مشکلات این چنینی را ایجاد می کند.اگر کمی به واژگان و زمینه اصلی مبحث نگاهی بیاندازیم در می یابیم که”توتالیتاریسم و فاشیسم از دل دمکراسی و لیبرالیسمی سر برون خواهد آورد که جامعه ان آشفته و به دور از تساهل و تسامح های شهروند محوری باشد.وجود تریبون و نهادهای پاسخگو مانع از ظهور توتالیتاریسم و اقتدارمطلق نیز می گردد.
باید توجه داشت که در جامعه لیبرال و آزاد که دارای دمکراسی همگانی نیز باید باشد، در آن شاهد رفتار غیر فلسفی آن جامعه هستیم(منظور معنی دقیق واژه جامعه لیبرال و ازاد است).برای مثال با وجود اهلیت قرار دادن نهادها و گروههای مختلف در جامعه ،گاهی برخوردهای خشونت امیز با گروه های حتی تمامیت طلب! و یکه تاز! و یا اصلاح گرا! شورا محور! نیز هستیم که با ارعاب و سرکوب ،قصد ،ریشه کن کردن آنها پیش می رود .علی رغم اینکه جامعه لیبرال و آزاد ،خواهان دمکراسی حداکثری (داعه دار شیوه ،مدارا جویانه و تساهل است) و خود را جامعه کثرت و یا همان پلورالیسم معرفی می کند اما رفتاری غیر از آن را اجرا می کند.این در حالی است که اگر جامعه، را خود لیبرالیسم، به شکاف ساختی پیش بکشاند، روزنههای برای بروز توتالیتاریسم و فاشیسم و در نهایت دیکتاتوری حکومتی، گروهی روبرو خواهیم شد.اما این گزاره که فاشیسم از دل دمکراسی سر برون اورده است در صورتی مصداق عمل می شود که جامعه دچار شکاف ساختاری و بدون نهادینه نمودن اصل حداکثری و پلورالیسم قرار گرفته باشد.
منبع: روزنامه مردمسالاری