یکی از مؤلفههای بررسی آموزههای هر اندیشمند و متفکری، اطلاع از شرایط و مقتضیات زمانهای است که وی در آن زیسته است. این امر موجب میشود تا بتوان بهدرستی از دغدغه اندیشمند آگاه شد و به گفتمان و دیسکورس ایشان، به نحو اجمال راه یافت.
اگر مشروطیت را زمان ارتباط با غرب بدانیم، شعار مشروطهخواهان حاکم بر آن دوره، از فرق سر تا ناخن پا، فرنگی شدن بود و روشنفکران از این دوره به بعد افرادی همچون میرزا آقاخان کرمانی، آخوندزاده و… را بهعنوان مرجعیت فکری خوشان میدانستند. در حالیکه افراد مذکور، ودایع و مآثر تاریخی خویش را اعم از تعالیم دینی و اسلامی و شرقی، پس میزدند و بدین ترتیب طومار تاریخ گذشته را به زعم خویش میبستند، در عوض به تاریخ موهوم غرب دل میبستند؛ آن هم غربی که جز تفاله ایسمها و تصویری کاریکاتوری، چیزی نداشت. در چنین فضای فکری که حتی سخن از غرب، موجب وهن بود، دکتر فردید درصدد پرسش از ماهیت غرب و پرسش در باب وضعیت زبوناندیشی دوره معاصر، برآمد.
مرحوم سید احمد فردید از جمله اندیشمندان برجستهای بود که با علم و آگاهی از نسبت میان ما و غرب، در جستوجوی راه برگشت به سنت اصیل بود.
در این میان او پیش از اثبات و تأسیس دورهای جدید، خواستار نفی و سلب گفتمان مسلط بر این دوره آخرالزمان که او به غربزدگی تعبیر میکرد، بر آمد.
پیش از تبیین آموزه غربزدگی مرحوم فردید، مناسب است که غربزدگی را از لسان مرحوم جلال آلاحمد بیان کنیم. چون ادبیات ژورنالیستی، نخستینبار واژه غربزدگی را از او شنیدند.
آلاحمد در ابتدای کتاب غربزدگی، در استفاده از واژه غربزدگی خود را وامدار فردید میداند و صادقانه اشاره میکند که فهم او، متفاوت از فهم دکتر فردید است. آلاحمد غربزدگی را عبارت از شیفتگی و تقلید کورکورانه نسبت به ظواهر فرهنگ غرب سرمایهداری، یعنی اروپا و آمریکا میدانست، ولی وجه سوسیالیستی فرهنگ غرب را بهشرطی که با میراث فرهنگ شرقی و بالاخص فرهنگ اسلامی منافات نداشته باشد، نهتنها خطر نمیدانست، بلکه نوشداروی شرق محتضر میدانست.
بدین صورت آلاحمد راه نجات از حوالت تاریخی مغرب زمین را، دوری از تقلید کورکورانه از غرب سرمایهداری میدانست.
اما از منظر دکتر فردید، راه نجات از حوالت تاریخی زمانه ما که عبارت از غربزدگی است، پناه بردن از این ایسم به ایسم دیگر نیست؛ چون همه ایسمهای غربی سر و ته یک کرباس هستند. به نظر میرسد که آلاحمد نتوانست به آموزه اساسی فردید اشراف یابد و البته هرگز چنین ادعایی را نیز مطرح نکرد.
پیش از پرداختن به غربزدگی از منظر سید احمد فردید، گفتمان ایشان نسبت به گفتمان جلال و دکتر شریعتی اهمیت بهسزایی دارد و این اهمیت بدین دلیل است که بهقول سید عباس معارف از شاگردان مبرز مرحوم فردید، مردم مسلمان ایران، غربزدگی آلاحمد را خواندند، ولی آنچه را که فهمیدند و دریافتند فردیدی بود، چراکه گفتند، «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی». پرواضح است که ذکر این موارد بهمعنای نادیده گرفتن نقش مرحوم آلاحمد نیست. چون کشف فردید از سوی ایشان و آگاهیها و عکسالعملهای خاص او، نشان از آن دارد که جلال، نسبت به معاصران خویش برتر بود.
بهنظر دکتر فردید، با ظهور یونان، شرق حقیقت، غروب میکند و غرب واقعیت، طلوع میکند. از این جهت هرچه از آن به بعد مشاهده میکنیم عبارت است از نیستانگاری بیشتر که این امر به زمانه ما میرسد تا در نهایت از سوی نیچه، مرگ خدا و از سوی فوکو مرگ انسان، طرح میشود. بر این اساس غرب مشتمل بر جهان کنونی است؛ هرچند که نحوه غربی بودن و بهعبارت بهتر، غربزدگی آنها با هم متفاوت است.
از منظر دکتر فردید، شرق و غرب ظاهری را میتوان بهآسانی تمییز داد، اما آنچه مهم است باطن شرق است که عجالتا یکسره پنهان است. از اینرو پرسش از حقیقت و باطن شرق، اهمیت دارد. شرقی که سرشار از کتب آسمانی و وحی الهی است؛ شرقی که مهد تفکر اصیل و فرهنگ وحیانی است. اما پرسش مهمتری که برمیخیزد این است که با توجه به شرایط کنونی که روزبهروز، سیطره غرب فزونی مییابد، آیا اصلا امکان چنین پرسشی فراهم است؛ آیا میتوان یکسره بدون توجه به غرب، سراغ تفکر شرقی رفت؟
در اینجا دکتر فردید با الهام از «کلمه توحید» که در فرهنگ شیعی باعث مصونیت از عذاب الهی است، غرب را مورد واکاوی قرار میدهد؛ غربی که مدار تفکرش بر سوبژکتیویسم است و بر این اساس بهنحو خودبنیادانه، عالم و آدم و خدا را تفسیر و تعبیر میکند. پس پیش از پرسش از حقیقت شرق، واقعیت غرب را میبایست بهنحو سلبی، مورد پرسش قرار داد. دکتر فردید به مدد تفکر مارتین هیدگر، بهسان مبدئی سلبی در تلاش برای درگذشتن از حوالت تاریخی غرب جدید، یعنی سوبژکتیویسم و خودبنیادی بود.
فردید پیش از سفر به اروپا، بسیاری از فیلسوفان بزرگ غرب همچون دکارت، کانت، فیشته، شلینگ، هگل، شوپنهاور، برگسون و… را بهعنوان صدرنشینان تمدن غرب مورد نقد و بررسی قرار میداد و در این میان، مقالاتی را در نشریات آن زمان مینوشت. منتها وقتی به غرب رفت، طی هفتسالی که در آنجا بود به حقیقت و ماهیت فرهنگ و تمدن غرب پیبرد و با عنایت به اتیمولوژی و مبادی اسمشناسی، اصطلاح غربزدگی را وضع نمود. غربزدگی از منظر دکتر فردید، عبارت از این است که بشر، زئوسزده است که در قرآن شده طاغوت و از همین جهت و با عنایت به مطالب پیشین از زمان یونان تاکنون، غربزدگی همان طاغوتزدگی است؛ چون بنابر تحقیق دکتر فردید، طاغوت همان زئوس و نئوس یونانی است که با دئوس به لاتینی و دیو به فارسی و دو به سانسکریت همریشه است.
مرحوم سید احمد فردید، غربزدگی را به سه نحوه تقسیم کرده است:
۱.
الف- غربزدگی غیر مضاعف: نیستانگاری حق و غفلت از حقیقت وجود بدون آنکه دیگر موجودات بهجز نفس بشری، نیستانگاشته شود. این نوع غربزدگی مربوط به دوره قدیم است.
ب- غربزدگی مضاعف: علاوهبر نیستانگاری حقیقت وجود، تمام انحاء دیگر موجود بهجز نفس بشری نیست، انگاشته میشود و نفس بشر در مقابل خدا و جهان اصالت مییابد. توضیح مطلب آنکه در دورههای گذشته بشر با غفلت از حقیقت هستی، به طاغوت متوسل شده بود، اما در دوره جدید، سوبژکتیویسم و خودبنیادی به نهایت خود میرسد و آدمی بهعنوان سوژه، تعیینکننده سایر امور میشود؛ بهعبارت بهتر، بشر خودش جایگزین طاغوت میشود.
۲.
الف- غربزدگی مرکب: غربزدگی افرادی است که از ماهیت نیستانگار خود، غافل هستند و ضمن نیستانگاشتن خود، از حقیقت وجود، غفلت ورزیدهاند. غربزده مرکب کسی است که نمیداند غربزده است و چه بسا با غربزدگی هم مبارزه کند، در حالیکه تفکر و جهتگیریاش غربی است.
ب- غربزدگی بسیط: این نوع غربزدگی خاص کسانی است که به غفلت خود از حقیقت وجود و نیست انگاشتن حق واقفاند، چنین فردی میداند که غربزده است و ضمن دفاع از آرمانهای غربیاش، بر آنها اصرار میکند و تمایل دارد که غربی بماند. غربزدگی نوع اول یعنی غربزدگی مرکب در کشورهایی غالب است که سودای گذشت از غرب و غربزدگی دارند و مصداق کسی است که نداند و نداند که نداند. این نوع افراد، گمان میکنند که غربزدگی در نوع پوشش و آثار ظاهری است و با آن مخالفت میکنند؛ در حالیکه در چهارچوب فکری غرب، هستند.
۳.
الف- غربزدگی ایجابی: غربزدگی کسانی است که بر موضوعیت نفسانی اصرار دارند و بر اصیل شمردن نفس انسانی، تأکید میورزند. این افراد پارهای از مبانی غربی را عملا میپذیرند و ترویج میکنند و بدین صورت مبانی غربی در قول و فعل و حالت آنان متجلی میشود.
ب- غربزدگی سلبی: غربزدگی کسانی که در عین نیستانگاری، در طلب گذشت از حوالت تاریخی غرب، یعنی موضوعیت نفسانی هستند و در آنها تمنایی برای گذشت از نیستانگاری، وجود دارد. دکتر سید احمد فردید، غربزدگی را حوالت تاریخی جدید میدانست، از اینرو از آموزگار مدرنیته یعنی ایمانوئل کانت گرفته تا آموزگار تفکر آینده، مارتین هیدگر، از بنیانگذار مکتب متعالیه یعنی صدرالمتألهین گرفته تا آموزگار حکمت انسی یعنی سید احمد فردید، همه و همه غربزده بودهاند. این امر بهمعنای انکار نقش بزرگان اندیشه و یا حتی نکوهش آنان نیست. به این دلیل که با سلطه غرب اصیل، شئون مختلف زندگی از طریق غرب ضبط و ربط یافته است و خواهناخواه چه با غرب مخالف یا موافق باشیم، بهنحوی از انحاء که در فوق به آن اشاره شد، غربزده هستیم.
تا بدینجا وجه سلبی تفکر فردید مشخص شد و از همین رهگذر است که ایشان وجه ایجابی تفکر خویش را به عرصه ظهور میگذارد. توضیح مطلب آنکه با درک عسرت و درماندگی که با ظهور نیستانگاری و سوبژکیتویسم در دوره قدیم و سپس تمامیت آن در دوره جدید، به اوج میرسد، بذر شوق و امید، گذشت و نجات از نیستانگاری در دل امت افشانده میشود و آنان را به وادی انتظار، رهنمون میکند؛ انتظاری آمادهگر که تمهیدی است برای ظهور امت واحده پایان تاریخ. مرحوم فردید این انتظار را با انتظار مهدی موعود(عج) مرتبط میدانست. انتظاری که طلوع دورهای را نوید میدهد که در آن از نو، حقیقت شرق بهمعنی تاریخی آن از حجاب، بیرون میآید.
آموزه غربزدگی که از سوی دکتر فردید طرح شد بهدلیل نگاه خاص ایشان، یکی از مهمترین طرق پرسش از غرب اصیل و کوشش در جهت گذشت از آن است.
چه مخالف طریق فردید باشیم و چه موافق او، نمیتوان منکر این شد که او نخستین فیلسوف دوره جدید است که از نسبت ما و تجدد پرسش کرد و مسئله غربزدگی که از سوی ایشان مطرح شد گامی اساسی در طرح این نسبت است.
منبع: هفته نامه پنجره / سال ۱۳۸۸ شماره ۸
2 Comments
حماسه ایرانی
نه فردید اندیشمند بود و نه آل احمد. اگر آل احمد صداقتی هم در رابطه با اظهاراتش داشت، فردید این را هم نداشت. فردید فرصت طلبی بود شیفته دیکتاتورها. این ویژگی چنان در او قوی بود که سخنانش هم شاه را خوش آمد و هم شیخ را. غرب برای او مظهر آزادی بود و فضایی که اجازه می داد همه با بضاعت کم یا زیاد خود در مباحث فلسفی و سیاسی و دینی شرکت کنند و مقاله بنویسند و به اطهار بیان آزادانه افکارشان مبادرت کنند و این برای فردید و امثال او فضایی برای معلق بازی نمی گذاشت پس باید با اختراع فرضیه سیاسی و ادبی غرب زدگی جلوی این تبادل آزادانه افکار گرفته می شد و این همان هدفی بود که فردید دنبال می کرد. و آما آل احمد سواد حضور در اینگونه میاحث را نداشت ولی او هم بنوع دیگری شیفته دیکتاتور ها بود ولی دیکتاتوری از نوع مذهبی آن با حضور یک رهبر. متاسفانه هردو زود مردند (البته فردید عمر خود را کرده بود ولی آل احمد در سنی مرد که وقت مردنش نبود) و نتوانستند حاکمیت دلخواهشان را ببینند. البته منظور آل احمد است وگرنه برای فردید هر حاکمیتی دلخواه بود اگر دیگران را خفه می کرد و به او میدان می داد تا تک سوار میدان بی حریف باشد و مطابق میل بتازاند.
جعفر
تا چه باشد آنچه را خوانندش اندیشه !!!!!!