دراین نوشتارکوشش بر آن است که دیدگاه های آنارشیسم وفمینیسم درکنارهم بررسی شوند تا روشن شود که ارزش ها/شیوه ها/دیدگاه های سیاسی هرکدام برای تکمیل هم دیگر چه توان مندی هایی دارند.چنین کاری آسان نیست زیر هر کدام ازاین نگرش ها در برگیرنده ی دسته ای گسترده از کنش ها واندیشه های سیاسی اند. افراد بسیار گوناگونی که جذب این جنبش ها می شوند اغلب درقبال بسیاری از موضوعات بنیادی دارای مواضع متفاوتی هستند. جنبش آزادی زنان(فمینیسم) از دهه ی ۱۹۷۰ در رویکردش به دگرگونی های اجتماعی راه های گوناگون و پرشماری را درپیش گرفته است که از لحاظ توان انقلابی باهم تفاوت دارند.آنارشیسم هم با آن که درباره ی ماهیت انقلابی اش تردیدی درمیان نیست لزوما نظریه ی سیاسی یکپارچه ای نیست وانواع بسیار گوناگونی دارد، مانند آنارشیست سندیکالیسم، آنارشیست کمونیسم و آنارشیسم سبز. این نام ها به طور معمول بازتاب دهنده ی تفاوت راهبردها واولویت های نحله های مختلف آنارشیسم است. فمینیسم هم برچسب های گوناگونی داردوبرای تعریف شکل های گوناگون اش تاکنون دسته بندی های گوناگونی به کار رفته است که عمده ترین شان عبارتنداز فمینیسم تندرو، فمینیسم لیبرال(که دراین نوشتار به آن نخواهیم پرداخت) و فمینیسم سوسیالیستی. به تازگی فمینیسم پساساختارگرا نیز به میدان آمده است ،رویکردی که توان اثرگذاری برتمامی این دسته ها رادارد. بحث این نوشتار آن است که ترکیب فمینیسم وآنارشیسم نیز شکل بسیار کارسازی از فمینیسم را به دست می دهد.دراین جا می خواهیم بر برخی از شیوه ها انگشت بگذاریم که فمینیست های آنارشیست تاکنون درپروژه ی یکپارچه سازی این دودیدگاه درپیش گرفته اند. مقداری هم به چگونگی تقویت نگرش آنارشیستی توسط نظریه وکنش فمینیستی پرداخته خواهد شد.
دربحث دسته بندی های فمینیستی پیش گفته به گمراه کنندگی این دسته بندی ها نیزباید توجه داشت.باید دانست که هریک از این نام ها درکل نماینده ی چه نگرشی است وچگونه می توانند به دگرگونی اجتماعی کمک کنند.وگرنه اکثر فمینیست ها را نمی توان به طورکامل دریکی از این قالب ها گنجاند.بسیاری ازفمینیست ها ، به ویژه آن هایی که تحت تاثیر آنارشیسم هستند، دوست دارند ازهرکدام ازاین دسته ها بخش هایی را برگزینند وبهگزینی کنند.ازهمین رو زنان بسیاری را می بینیم که به رغم ناهمسازی های چشم گیر درباره ی بسیاری از بنیادها، گردهم می آیند وخودشان را آنارشیست وفمینیست می خوانند.
درگام نخست به بررسی کلی آن چه آنارشیسم می تواند به رهروان اش عرضه کند می پردازیم. ستیز با قدرتی که درحال حاضر ازطریق سیاست ورزی متعارف اعمال می شود یکی ازدیدگاه های اصلی آنارشیسم است. آنارشیسم با هرگونه سلطه، اقتدار وحکومتی که به طور مستقیم از خود حکومت شوندگان سرچشمه نگیرد سرستیزدارد.
برپایه ی نظریه ی آنارشیسم، خاستگاه بیشتر دردسرهای اجتماعی دولت است وباید به سراغ شکل های دیگری از سازمان اجتماعی رفت(وودکاک ۱۹۷۷، ص . ۱۱).
آنارشیسم درعمل به ایجاد آن دسته از ساختارهای اجتماعی بها می دهد که مخالف سلسله مراتب باشد وهم فرد را تقویت کند هم جمع را. آنارشیسم همچنین هوادار مجموعه ای از ویژگی های اجتماعی دیگر مانند مساوات طلبی، اختیارگرایی، تمرکززدایی وهمیاری است. همان گونه که گفتیم آنارشیسم صورت های گوناگونی داردکه بازتاب دهنده ی تفاوت های گونه های مختلف همبستگی است . مانند تفاوتی که میان آنارشیست سندیکالیسم وسرچشمه های اش درمحیط های شهری وجنبش اتحادیه های کارگری باآنارشیسم سبز وجوددارد.آنارشیسم سبز هوادار اجتماعات کوچک ونامتمرکزوهمکاری وهماهنگی با طبیعت است. توان نظریه ی سیاسی آنارشیسم در جذب گرایش های «پسانوگرا» وبسیاری از ارزش های فردگرایی لیبرال شگفت انگیز است(پپر، ۱۹۹۴، صص ۱۵۴-۱۵۵) .همین ویژگی های آنارشیسم بازتاب دهنده ی تنوع این جنبش سیاسی و پیچیدگی بالقوه آن است.توان آنارشیسم به ویژه درتوان سازماندهی اش وهمچنین گستره ی آرمان ها وبینش آرمان شهری اش درباره ی چگونگی جامعه ی آینده است. توجه ای که آنارشیست های به اعمال این نظریه ی سیاسی درشیوه های زندگی خود مثل زندگی گروهی، بی اجازه درجایی ساکن شدن، به کارگیری نظام های تجاری غیر از نظام کنونی وکنش ورزی معطوف می کنند همانندهایی دربرخی محفل های فمینیستی دارد که گزاره ی « امر شخصی امری سیاسی است» تجسم آن است.
« امر شخصی امری سیاسی است» مشهورترین شعار جنبش آزادی زنان ویکی از بنیادی ترین فرض های نظریه وکنش فمینیستی معاصر است.اساس این شعار آن است که بیشترسرکوب هایی که زنان دستخوش آن هستند تجربه هایی شخصی درحوزه ی روابط انسانی اند. یعنی موضوع فراتر از حوزه ی ارزش های جامعه ی لیبرال است که قائل به «برابری» زنان ومردان از طریق تغییر قوانین ومشارکت برابر درحوزه ی عمومی (یعنی همان اهداف فمینیسم لیبرال) است. جنبش های تندروی دیگری هم از این شعار استفاده کرده اند وشیوه زندگی آنارشیست ها نیز باآن پیوندهای زیادی دارد.مدت ها پیش ازآن که این شعارشکل بگیرد، دراوایل قرن بیستم اما گولدمن، آنارشیست سرشناس، درباره ی آزادی زنان از دیدگاه آنارشیستی می نوشت وهمان چیزی را می گفت که دراین شعار بازتاب یافته است. گولدمن درمقاله اش درباره ی حق رای زنان می نویسد درخواست حقوق برابر توسط زنان درجامعه ی آمریکا به بیراهه رفتن است زیرا آزادی وبرابری در نظام حکومتی توهمی بیش نیست(ویراست ۱۹۶۹،صص ۱۹۶-۱۹۸). سخن نهایی گولدمن این است که زنان خودشان بایدبرای آزادی و استقلال دست به کار شوند نه آن که به نظام حکومتی امید ببندند.ازآن جا که هنوزباید مدت ها می گذشت تا مفاهیمی مانند « افزایش آگاهی» و همیاری زنان درشناخت ماهیت سرکوب همگانی زنان شکل بگیرد گولدمن نمی توانست درمورد «اصول» انجام چنین کاری چیزی بگوید. گولدمن دریافته بود که زنان نمی توانند با پیوستن به نظام سرکوب به آزادی راستین دست یابند واین دیدگاه نیز به پیشبرد جنبش زنان کمک کرد.این دیدگاه بار دیگر دردهه ی ۱۹۷۰ توسط فمینیست های تندرو وسوسیالیست مطرح شد.
فمینیسم تندرو رهیافتی فمینیستی است که ازدیدگاه آرمان های آنارشیستی به انتقاد ازجامعه می پردازد(کورنگر،۱۹۷۵،ص ۳۲) و پدرسالاری را سرکوب گرانه ترین ویژگی جامعه می خواندودرکانون انتقاد های اش قرار می دهد.تمامی نابرابری های دیگر نیزازتمایل مردان به مهارکردن زنان سرچشمه می گیرد.ماهیت پدرسالاری به گونه ای است که زن را«دیگری» می انگاردوهرمادینه ورفتارزنانه ای درجه دوم انگاشته می شود.نهادهای اجتماعی رامردان برای تحکیم منافع شان پدیدآورده اند.درپرتو چنین دیدگاهی باید تمامی روابط جامعه ونهادهای اجتماعی را ازریشه دگرگون کردتا آزادی راستین زن به دست آید.سلسله مراتب اجتماعی واقتدارگرایی هم مردود است زیراشکل هایی از مهارگری وسرکوب گری مردان هستند.بنابراین فمنیست های تندرو راهبردهایی برای ایجاد بدیل هایی برای وضعیت کنونی تدوین کرده اند.زنان به ایجاد ساختارهایی نو وشکل هایی از سازماندهی فراخوانده می شوند که امکان همکاری زنان بدون هیچ گونه بهره کشی را فراهم آورد.
این شکل از فمینیسم پیوند نیرومندی با آنارشیسم دارد زیرابا همان ساختارها ونهادهای اجتماعی سرستیزدارد که آنارشیسم بسیاری شان را مورد انتقاد قرار می دهد ورهیافتی مشابه آنارشیسم برای دگرگون سازی ریشه ای جامعه به دست می دهد. پگی کورنگر در مقاله اش به نام« پیوند آنارشیسم و فمینیسم » به همین پیوندها پرداخته است ومعتقد است که زنان دراغلب موارد همچون آنارشیست هایی «ذاتی» سخن می گویند ورفتارمی کنند، گرایش زنان به کار جمعی وگروه های کوچک وبی رهبر ماهیتی آنارشیستی دارد ولی دربیشترموارد با چنین نامی ازآن ها یاد نشده است(۱۹۷۱،ص .۳۳). کورنگر آشکارا از موضعی آنارشیستی اعلان می کند که زنان می توانند درراه انقلاب گام نهند. کلید مفاهیم جدید انقلاب اکنون دردست زنان است، زنانی که دریافته اند انقلاب دیگر به معنای قبضه کردن قدرت یا تسلط گروهی بر گروهی دیگرتحت هر شرایط وطی هر دوره ی زمانی نیست. این خود سلطه است که باید ازمیان برداشته شود….حضور سلسله مراتب وذهنیت اقتدارگرا است که موجودیت انسان ها وزمین را تهدید می کند.آزادی جهانی وسیاست ورزی آزادی بخش به ضرورتی تام بدل شده است وازحالت رویایی آرمان شهری خارج شده است(۱۹۷۵، ص . ۳۱)
کورنگر به ویژه به استفاده از شیوه ها وراهکارهای آنارشیستی درنبرد مداوم انقلابی توجه دارد وسه حوزه / راهبرد برای دگرگونی پیشنهاد می کند:
۱) آموزشی(تبادل دیدگاه ها وتجربه ها)
۲) اقتصادی / سیاسی ، حوزه ی کنش مستقیم و« قانون شکنی عمدی»
٣) شخصی / سیاسی ، دارای پیوند تنگاتنگ با دوراهبردپیشین ودارای شکل سازمانی گروه های همبستگی آنارشیستی
این رهیافت برای ادغام فمینیسم وآنارشیسم به منظور تقویت متقابل شان درهردو حوزه نظری وفرآیندی بسیار موفقیت آمیز است.
برخی از جنبه های سیاسی فمینیسم تندرو که در دهه ی ۱۹۷۰ شکوفا شدبه علت مطرح شدن گرایش ها ونظریه های جدیدتر فمینیستی قدیمی شده است.علی رغم بازنگری هایی که اکنون توسط زنان تمامی نحله های فمینیسم(ازجمله بسیاری از زنان آنارشیست) در فمینیسم تندرو صورت گرفته است این نگرش به جنبش های اجتماعی تندرو به طور کل و به آنارشیسم به طور خاص کمک فراوانی کرده است.
انتقادهای کنونی به فمینیسم تندرو به طور عمده معطوف به دو فرض این نحله از فمینیسم است.نخست آن که فمینیسم تندرو قائل به وجود زنانگی « ذاتی» و تحت سرکوب پدرسالاری است که تنها با قدرت گرفتن زنان وگسست کامل از فرهنگ مردانه رهایی می یابد. دومین انتقاد این است که این شکل از فمینیسم دربرابر شکل های دیگر سرکوب مانندسرکوب نژادی، طبقاتی و رجحان های جنسی به سرکوب جنسیتی اولویت می دهد وفرض را براین می گذارد که تمام زنان اولویت ها ودرنهایت بینش های یکسانی دارند.بسیاری از زنان بااین گونه فمینیسم مخالفت کرده اند زیرا به نظرشان بیش از حدساده انگارانه وبازدارنده است. درحال حاضر زنان آنارشیست دردیدگاه های فمینیستی شان به تکثر بیشتری گرایش دارند. بیشترشان هنوز به شکل هایی از سازماندهی وشیوه های عمل که زنانی مانند کورنگر دردهه ی ۱۹۷۰ مطرح کردند پایبند هستند اما اکنون تحت تاثیر دیدگاه هایی هستند که « فمینیسم سوسیالیستی» و« فمینیسم پساساختارگرا» نام دارند.
آنارشیست ها اغلب نسبت به سوسیالیسم بدبین بوده اندزیرا سوسیالیست ها به این باور گرایش دارند که از دولت می توان همچون ابزاری برای ایجاد برابری و جامعه ی آرمان شهری بهره گرفت، دیدگاهی که آنارشیست ها با آن مخالف اند.ازسوی دیگر سوسیالیسم مفهومی است که ارتباط کاربردی با آنارشیسم داشته است مانند مفهوم « سوسیالیست آزادی خواه». فمینیسم سوسیالیستی به خاطر انتقاد شدید از روابط جنسیتی به کار آنارشیست ها می آید. فمنیست های سوسیالیست معتقدند که روابط جنسیتی ساختاری اجتماعی دارد وراهکار زدودن نابرابری های کنونی جنسیتی همان دگرگونی ریشه ای اجتماعی است. آنارشیست ها با این دیدگاه موافق اند اما راهکار پیشنهادی سوسیالیسم را قبول ندارند.اولویت ندادن به نابرابری جنسیتی دربرابر نابرابری های نژادی وطبقاتی یکی دیگر ازویژگی های مهم این گونه فمینیسم است. چنین نگرشی همه ی این نابرابری ها را همسنگ می انگارد واین باورفمینیسم تندرو را نمی پذیرد که تمامی سرکوب ها ناشی از پدرسالاری است(هرچند که اهمیت توجه به پدرسالاری را می پذیرد). فمینیسم بیشتربه حرکت درچنین راستایی گرایش داشته است واز سوی زنان رنگین پوست به نژادپرستی واولویت دادن مسائل زنان سفیدپوست به مسائل زنان سیاه پوست متهم شده است. بین این دیدگاه ها درنگرش های فمینیسم وآنارشیسم می توان پیوندهای محکمی ایجاد کرد. به تازگی آنارشیست ها کوشیده اند به منظور تدوین راهبردهایی برای تغییرات اجتماعی، مدل هایی نظری ایجاد کنند که درآن ها پویایی های پیچیده ی نژاد، جنس، طبقه واقتدار( وبسیاری دیگرازشکل های سرکوب) مورد توجه است. نظریه ی آزادیبخشی( ۱۹۸۶) یکی از کوشش های زنان ومردان آنارشیست برای انجام چنین کاری است وازهمان آغازبرنکته ی مهمی انگشت گذاشته است:«…..نظریه ی کنش گران باید به هواداران اش کمک کند که برجنبه های سرکوب گرانه جامعه پذیری درحوزه ی خودشان غلبه کنند»(۱۹۸۶ ص ۵). این انگشت گذاشتن بر جامعه پذیری ومسئولیت فرد درتوجه به وجه فردی واجتماعی درهردو این رهیافت ها برجسته است.
فردگرایی آنارشیستی اغلب از فردگرایی متعارف ” لیبرالیستی” جدا انگاشته می شود(توسط آنارشیست ها) زیرا مسئولیت پذیری درقبال کنش های فردی را مهم می داند.زنان آنارشیست خواستار آن هستند که مردان دراین جنبش به رفتاروکنش های خود وچگونگی کمک آن ها به شکل گیری برتری مردان درمحیط اجتماعی شان توجه داشته باشند.فمینیسم شناخت روشن تری از راه های سرکوب نظام یافته ی زنان توسط مردان به دست می دهد. نمونه های بسیاری از صرف نظر کردن مردان آنارشیست از امتیازهای شان وشیوه های سلطه جویی مردان وجود دارد.به تازگی درهمایشی درسیدنی(۱۹۹۵) نگرش مردان درباره ی نگرانی های زنان حاضر مورد انتقاد زیادی قرار گرفت.زنان اغلب در چنین جاهایی احساس می کنند که درحاشیه قرارگرفته اند ومردان نیز اغلب مسئولیت شیوه های ماهرانه ی به خاموشی کشاندن یا نادیده گرفتن زنان را نمی پذیرند. با آن که کارگاه مربوط به فمینیسم موردتوجه فراوانی قرارگرفت(بیش از ۶۰ نفردرآن شرکت کردند) زنان که ازاین وضعیت خشمگین ودلسرد شده بودند همایش را ترک کردند. این رویداد نادرنیست ودرگزارشی درباره ی همایش آنارشیست ها درلندن با نام “سلطنت درانگلستان” در مجله ” بد اتیچود”( شماره ی ۷، ۱۹۹۵) آمده است:« تجربه ی کلی من وبسیاری از زنان دیگر آن است که در بخش بزرگی ازهمایش وتوسط بسیاری از شرکت کنندگان مرد مساله ی جنسیت نادیده گرفته شده است.آیا به راستی برافکندن پدرسالاری یکی ازکارهای انقلابی است؟»
این معضل همچنان وجودداردکه چنین زنانی درروابط جنسیتی درتمامی جنبش های اجتماعی که مردان درآن ها حضوردارندسرکوب را احساس می کنند. علت تداوم چنین وضعی تاحدی توسط رهیافت های فمینیستی پیش گفته تبیین شده است. درحال حاضر تحولات مهمی در جنبش فمینیسم رخ داده است که معطوف به رسیدگی هرچه بیشتر به ریزه کاری های روابط جنسیتی،قدرت ومفهوم « ذات انسان» است که برای آنارشیسم بسیار آموزنده است. فمینیسم پساساختارگرا تا حدزیادی دست آورد جنبش فلسفی گسترده تری است به نام پساساختارگرایی(پسانوگرایی هم نامیده می شود). این رویکرد به فمینیسم حاصل درآمیختن نیروهایی است که نخستین شان ناشی از« بحران هویتی » است که فمینیسم درسال های اخیر دستخوش آن شده است وخود ناشی از آگاهی فزاینده نسبت به گستره ی نیازها وهویت های متفاوت واغلب متعارضی است که توسط زنان بیان می شود.همداستانی فمینیست های دارای مواضع سیاسی بسیار متفاوت حول مبارزاتی که طبق تجربه ی اکثرزنان ، محوری هستندپیشینه ای غنی پیداکرده است. برای مثال درحوزه حق تولیدمثل ازدیرباز برخورداری از حق سقط جنین موضوعی کلیدی بوده است. زنان سیاه پوست و زنان هم جنس گرا این محوریت دادن به سقط جنین وآن را مهم ترین موضوع برای زنان انگاشتن را به خاطر نژادپرستانه وناهم جنس گرایانه بودن مورد انتقادقرار می دهند.زیرا ازنظرآنان این خواست دل نگرانی برخی از زنان(سفیدپوستان وناهم جنس گرایان) است که نسبت به خواست های سایرزنان اولویت یافته است. زنان سیاه پوست وزنان هم جنس گرا بییشتر به دگرگون سازی خط مشی هایی اجتماعی توجه دارندکه باحق انتخاب آن ها برای فرزند داشتن برخوردی تبعیض آمیزدارند.بنابراین زنان سفیدپوست خواستار حق سقط جنین هستند درحالی که زنان سیاه پوست خواستار توقف برنامه های عقیم سازی(مبتنی برمهندسی اجتماعی نژادپرستانه) هستند وزنان هم جنس گرا نیز خواستار امکان دسترسی به کلینیک های اسپرم هستند(که اکنون تنها دردسترس خانواده های ” هسته ای ” طبقه ی متوسط است). پیامد این کشاکش ها نیز این است که اکنون فمینیست ها ازخود می پرسند زن چیست؟ گویا دیگر نمی توان زیر پرچم ” زنان” برای هرچیزی مبارزه کرد.
نظریه های اندیش مندان فرانسوی واز جمله فوکو ودیدگاه های اش درباره ی قدرت وذهنیت نیز دومین عامل اثرگذار بر فمینیسم پساساختارگرا بوده است. دیدگاه های فوکو اثر زیادی بر فمینیسم گذاشته است وبه ویژه درتشریح رابطه ی قدرت بین زن ومرد وسایر نابرابری ها غیر نهادی( یعنی غیردولتی) کارآمداست. قدرت به صورت مثبت ومنفی درتمامی روابط انسانی وجود دارد،خودرا مهارنمی کند ودراین روابط حالت بسیارنهفته ای دارد. نظریه ی فوکو برای بررسی چگونگی شکل گیری ذهنیت های ما نیز به کار رفته است.این نظریه چگونگی شورش و کنارآمدن انسان با نیروهای اجتماعی وچگونگی رخ دادن تغییر را نیز بررسی می کند.
فمینیسم پساساختارگرا از نشانه شناسی وبه ویژه نظریه ی نشانه های دسوسور هم که دوجزء هر نشانه را در قالب دال(صدایانقش مکتوب)ومدلول(معنا) تعریف می کند تاثیر پذیرفته است.این دوجزء به گونه ای اختیاری باهم مرتبط هستندومعنای نشانه ها ارتباطی است نه ثابت.معنای هر نشانه ازتفاوت اش با سایر نشانه ها در زنجیره ی زبانی بر می آید.برای مثال دالی مثل “روسپی” غیر از تفاوت اش با سایر دال های زنانگی مانند ” باکره” و” مادر” معنایی ذاتی ندارد.زبان نیزازرقابت گفتمان ها (رقابت راه های مختلف معنا بخشیدن به جهان) فرآیندها ونهادهای اجتماعی سازمان دهنده شکل گرفته است.برچسب ” مجرم ” زدن بر شیوه ی کنش فعالان سیاسی ازسوی گفتمان های قانونی قدرت مند وتمامی دلالت های منفی اش نمونه ای ازاین دست است درحالی که همتایان همان فعالان سیاسی آن را به معنای عدالت خواه، شرافت مند یا متعهد تعبیر می کنند.واژه های “تروریست” و”رزمنده ی آزادی” معنای بسیار متفاوتی دارنداما ممکن است به یک فرد اطلاق شوند.این اصول اهمیت دارند زیرا زبان را به پدیده ای اجتماعی ومیدان نبردسیاسی تبدیل می کنند(ویدان،۱۹۷۸،ص .۲۳).پساساختارگرایی فمینیستی ازنظریه های پساساختارگرایی راجع به زبان،ذهنیت، نهادها وفرآیندهای اجتماعی استفاده می کندوبه درک روابط موجود قدرت وشناختن حوزه ها وراهبردهای دگرگونی پایبند است.
رهیافت فمینیستی(ودرواقع پساساختارگرایی به طورعام) برخی باورهای ریشه دار آنارشیست ها درباره ی طبیعت انسان را نیز دستخوش چالش می کند وازدیدگاه لیبرال- اومانیستی(فلسفه ای که بیشترین اثررا برنهادهای اجتماعی وسیاسی کنونی داشته است) فاصله می گیرد که معتقد است انسان به گونه ای ذاتی منطقی است، دارای هستی یکدست وذاتی بی تعارض است وتحت مهار معنای زندگی اش. فلسفه ی آنارشیسم هم برای انسان کیفیت های ذاتی خاصی مانند همکاری قائل است که نمونه هایی ازآن ها در اثر آلکساندربرکمن ، الفبای آنارشیسم(۱۹۲۹) آمده است. آنارشیسم گاهی نیزانسان ها را دارای فهم همانند وارزش های مشترک فرض می کند که اشتباه است. پساساختارگرایی با اومانیسم و هرگونه “ذات انسانی” مخالفت می کندزیراذهنیت را ساخته ی زبان وگفتمان می داند. فوکو می گوید همه ی ما لوحی پاک وآماده ی نوشته شدن هستیم(۱۹۷۴). به تازگی گروستس(۱۹۹۴) نظریه ی نوارموبیوس را برای ذهنیت ارائه کرده است که براساس آن ذهن وتن، ذات وفرهنگ(وغیره) همگی همانند نوارموبیوس به هم می رسند. گرایش به همگن سازی تجربه ها، هدف ها و دیدگاه های انسان یکی دیگر ازانتقادهایی است که به اومانیسم وارد می شود. آرمان شهر یک شخص می تواند با آرمان شهر فردی دیگربسیارمتفاوت باشد.
به گفته ی دیگر، آنارشیست ها نیز تحت تاثیر گفتمان مسلط غربی درباره ی معنای انسان هستند که می تواندتلاش برای دگرگون سازی( انسان وجامعه) را درعمل ناکام کند.فمینیسم پساساختارگرا به پساساختارگرایی ویژگی سیاسی می دهد وبا آشکارساختن برخی فرض های مساله دار نظریه ی آنارشیسم از آن “ساخت زدایی” می کند. فمینیسم پساساختارگرا به محوریت کنش وتجربه ی فردی توجه دارد واین برای آنارشیست ها بسیارکارسازاست زیرا ریزه کاری های روابط قدرت را واکاوی می کند وقابلیت نظری آن را دارد که روابط کنونی قدرت درتمامی شکل های اش را دچارچالش وواژگون کند. دوزیان این نحله از فمینیسم برای فمینیست ها وآنارشیست ها این است که باورهای اومانیستی رابه کلی خطرناک می انگارد وماهیتی بسیار آکادمیک(ونخبه گرا) دارد به طوری که اغلب برای کسانی که زبان آن را نمی دانند قابل درک نیست.
دراین بررسی درباره ی نظریه ی فمینیسم وآنارشیسم کوشش برآن بوده است که حوزه ای مهم درنظریه ی فلسفی برای باورمندان به لزوم دگرگونی اجتماعی ریشه ای تشریح شود.آنارشیست ها درمواردی دشمن شکل هایی خاص از دانایی هستند زیرا آن ها را “نخبه گرا” می دانند.به باورنگارنده دانایی یعنی قدرت و معضل نخبه گرایی نیز بیشتر ناشی از سازوکاری است که ساختارسلطه جوی قدرت به خوبی برای محدود کردن دانایی به گروهی انگشت شمارودارای امتیازات ویژه مورد استفاده قرارمی دهد.به همین دلیل تلاش نگارنده برآن بوده است که توصیفی سرراست ازاین نظریه ها ارائه دهد. آنارشیست ها می توانند ازفمینیسم بهره های بسیاری بگیرند(وبرعکس) وباید بادیدی بازبااین دیدگاه روبروشوند تابه دیدگاهی گسترده تر وامکانات بیشتری برای فعالیت ودگرگون سازی جامعه دست یابند.هرچه بیشترهم باید این یافته های فکری را مبادله کرد وانتشارداد(یکی ازاصول شناخته شده ی آنارشیسم). به این ترتیب می توان موانع(یانابرابری های قدرت) را که درشکل های کنونی زبان نهفته است ازمیان برداشت یا به چالش کشید. خلاصه کلام آن که نگارنده قصدداشته است که نشان دهد شناخت فمینیسم(درتمامی شکل های اش) می تواند به آنارشیست ها کمک زیادی کند، همان گونه که آنارشیسم هم می تواند به دیدگاه های فمینیست ها رنگ وبوی تندتری بدهد.
مراجع:
Albert, M. Cagen, L. et. al., ۱۹٨۶, Liberating Theory Boston : South End Press.
Bad Attitude: Radical Women’s Newspaper, Issue ۷ Feb/Mar/Apr ۱۹۹۵.
Berkman, A. ۱۹۲۹, The ABC of Anarchy, Vanguard Press.
Foucault, ۱۹۷۴, History of Sexuality vol. ۱, Harmondsworth: Penguin.
Goldman, E. ۱۹۶۹, Anarchism and Other Essays New York : Dover.
Grosz, E. ۱۹۹۴ , Volatile Bodies, Sydney : Allen and Unwin.
Kornegger, P. ۱۹۷۵, “Anarchism : The Feminist Connection”, From Quiet Rumors.
Quiet Rumors: An Anarcha – Feminist Anthology, Dark Star : London.
Pepper, D. ۱۹۹٣, Eco – Socialism – From Deep Ecology to Social Justice, Routledge : ۱۹۹٣.
Weedon, C. ۱۹٨۷ Feminist Practice and Post structural Theory Oxford : Blackwell.
Woodcock, G. (ed) ۱۹۷۷ The Anarchist Reader London : Fontana.
منبع: www.cat.org.au/vof/versions/michelle.htm
منبع این سایت: اخبار روز