زیزفون نام درختان پارکی در شهر کونیگسبرگ آلمان است که کانت هر روز عصر در ساعت معینی زیر آن قدم میزد. مجله زیزفون در بردارنده مقالاتی در حوزه فلسفه عمومی و همچنین تحلیلی بر اندیشه فیلسوفان مطرح جهان است.
به یقین، زبان مهمترین، جامعترین و بدیهی ترین عنصر عقلانی ارتباط است. عقلانی، بدان دلیل که قابل «چرا» یی می باشد و به پرسشهای پیرامون آن با همان عنصر می توان پاسخ داد. عناصر پایه گذار رسانه های عقلانی، همه گیر، شفاف و قابل توضیح اند، بطوریکه در مفروضات ارتباط ، به عنوان «امر بدیهی» محسوب می شوند. این نوشتار علاقه مند است «زمینه اجتماعی» زبان گفتگو را بررسی کند و چگونگی قابل درک و معنی شدن زبان را دریابد.
امروزه اندیشه معاصر بیش از هر چیز دغدغه توجه به دیگری را در خود می پروراند. دیگری ، هر چیز یا هر کسی است که جدای از من وجود دارد: انسانهای دیگر ، محیط زیست و … دیگری همیشه تاریخ مورد بی مهری و بی توجهی قرار داشته است. تمام هنر لویناس این بوده که ارج و مقام دیگری را بازشناسد و آن را در افق دینی بنشاند. امانوئل لویناس فیلسوفی است که در ایران ناشناخته باقی مانده و هیچ یک از آثارش تاکنون به فارسی ترجمه نشده است. او فیلسوفی است که کمتر از میشل فوکو ، ژاک دریدا و ژان بودریا در ایران شناخته شده است. ولی شکی نیست که لویناس یکی از مهمترین فیلسوفان حوزه اخلاق در قرن بیستم است. در ایران کسانی که بیشتر به آثار لویناس توجه داشته اند ، اکثراً روشنفکرانی هستند که در فرانسه تحصیل کرده اند. من خود شخصاً افتخار آشنایی و شاگردی لویناس را داشتم و در سالهای۱۹۸۰ که با مجله اسپری شروع به کار کردم ، آشنایی بیشتری با او پیدا کردم که فرصت دیدار دوباره و گفتگو با او را فراهم آورد.
افکارونظرات هایدگردرباره زبان، زبانشناسی مدرن را تحت تعثیرخودقرارداده اند. هایدگرغیرازفلسفه،دربعضی دیگرازشاخه های علوم انسانی مانند: ادبیات،حقوق، الاهیات، و تعلیم و تربیت، ازنظرروش شناسی به شناخت های جدیدی رسید. اویکی ازمهمترین فیلسوفان قرن بیست بود که روی جریانات فلسفی دیگر مانند : پدید شناسی، تفسیر، وجودشناسی، مارکسیسم، ساختارگرایی، و پسامدرن، ازخودتعثیربجاگذاشته است. غیرازکوششهای هستی شناسی،مقوله موردنظر دیگراو،حقیقت شناسی بود. منتقدین چپ، هایدگر راپایه گذار اگزیستنسیالیسم امریالیستی ویکی ازنظریه پردازان جاده صاف کن فاشیسم نام نهادند!، آنها هستی شناسی هایدگر را متهم میکنند که برپایه تصمیم برای مرگ و ارده برای بقدرت رسیدن، تئوریزه شده بود. هایدگر میگفت که هومانیسم معمولا نوعی متافیزیک، و متافیزیک یعنی روبرتافتن ازهستی است. ادعای دیگر هایدگر این بود که نوشت، فلسفه نمی تواند تعثیرمستقیمی روی شرایط فعلی جهان داشته باشد و فقط یک خدا میتواند بشررا نجات دهد!. چون هایدگر پرسشهایی ماورای وجود یک خدا طرح مینماید، گروههایی اورا آته ایست نیز نامیده اند . او واژه یونانی حقیقت را " آشکارنمودن " ترجمه کرده بود و میگفت که ماهیت حقیقت، حقیقت ماهیت نیزاست. هایدگر هومانیسم خودرا که ورای بحث های فلسفی است،برای انسان آرام بخش بشمار می آورد. آته ایسم فلسفی هایدگر درآنجاست که میگفت، فلسفه باید سکولارباشدف چون فقط در آته ایسم شرایط فلسفه گری وجود دارد. سرانجام در بعضی محافل اگزیستنسیالیسم یا هومانیسم پسامتافیزیک و آته ایستی اوجانشینی برای متافیزیک سنتی شد.
میان دو فرهنگ یونانى و رُمى باید تمایز قائل شد. اگر پرسش از پى فرهنگسازى است، آنگاه فرهنگ یونانى بیشتر مورد توجه ماست. در مورد سهم رُمىها، غیر از دو حوزهى حقوق و سازمان سیاسى و نیز یک امپراطورى جهانى که رد پاى خود را در حوزهى دریاى مدیترانه با تمامى اسطورههایش برجاى گذاشت و در حافظهى مردمان این منطقه نقش بست (و این را به هیچ وجه نباید دستکم گرفت)، باید از دین مسیحیت نیز نام برد که بر بستر همین فرهنگ رُمى فرارویید و بسیارى جوانب منفى و مثبت از خود باقى گذارد.
صد و پنجاه سال از مرگ ایمانوئل کانت می گذرد. وی هشتاد سال در شهر کونیگزبرگ که یکی از شهرهای ایالت پروس بود، عمر سپری کرد و در همانجا درگذشت. او از سال ها پیش از آن، در عزلت کامل زیسته بود و دوستانش به فکر مراسم خاکسپاری ساده ای بودند. اما این فرزند یک پیشه ور فقیر، چونان شاهی به خاک سپرده شد. هنگامی که خبر مرگ او پخش شد، مردم به طرف خانه او سرازیر شدند و این جریان روزها ادامه داشت. در روز مراسم خاکسپاری، تمام عبور و مرور در کونیگزبرگ بازایستاد. کاروان دیدناپذیری از مردم در زیر زنگ ناقوس های تمام شهر، به دنبال تابوت در حرکت بود. آنگونه که معاصران گزارش می دهند، اهالی کونیگزبرگ هرگز چنین تشییع جنازه ای به خود ندیده بودند.
سیمون دو بووار فیلسوف و نویسنده نامدار فرانسوی، صد سال پیش به دنیا آمد. او را مهم ترین زن روشنفکر قرن بیستم دانسته اند که نه تنها در فلسفه و ادبیات، بلکه در مبارزات اجتماعی زنان نیز جایگاهی بلند دارد. در زمانه ای که جامعه برای زنان، مرزهای محدود و معینی می شناخت، سیمون دو بووار یکی از نخستین زنانی بود که در زندگی، تحصیلات و فعالیت اجتماعی، از آغاز همپای مردان پیش رفت، نه برای آنکه هویتی مردانه بگیرد یا بندهای اجتماعی را سبکسرانه درهم بشکند، بل برای آنکه به زن هویتی تازه و مستقل بدهد. بیش از پنجاه سال فعالیت نظری و عملی او معطوف به این امر بود که زنان را در یافتن هویتی مستقل در مقابله با دنیای مردسالار یاری دهد.
آرتور شوپنهاور در سال 1788 در شهر دانتزیگ یا گدانسک فعلی در آلمان متولد شد. بنا به خواست خانواده قرار بود بازرگان شود و در تجارت بینالمللی فعال شود، اما او به سراغ درس و دانشگاه و علم و تحقیق رفت. پیش از رسیدن به سی سالگی کتابی به نام جهان همچون اراده و نمایش نوشت و منتشر کرد که زیربنای همهی اندیشههای او را در طی سالیان بعدی زندگیاش تشکیل داد. او پس از کانت پا به عرصهی جهان اندیشهها میگذارد، بدیهی است که متاثر از کانت باشد و ابتدایش را از آرای کانت بیاغازد. هر چند که خود صاحبنظر است و در جریان فلسفهی غرب جایگاهی استوار مییابد. دربارهی آیین هندو و بودا صاحبنظر است و آنجا که از یگانگی عالم ذات یا حقیقت مطلق صحبت میکند نزدیکی بسیار به اصول هندو پیدا میکند. به مشابهت های اندیشههای غربی و شرقی اشاره میکند و جایگاه برجستهیی را در عالم هستی به هنر اختصاص میدهد.
روسو معتقد است که انسان طبیعتا خوب است و براساس حالت طبیعی، بدی کردن او غیرممکن است. روسو در کتاب "قرارداد اجتماعی" از منافع ویژه ای که تضاد با آنها تشکیل جامعه را واجب کرده انتقاد می کند. او در این کتاب، مسئله اخلاق را براساس ساختارهای اجتماعی شرح می دهد. استدلال روسو جهت برقراری قراردادی بنیادین با جایگزین کردن اخلاق برابری و قانونی به قرارداد و حقوقی ست که طبیعت با نابرابری جسمی بین انسانها موجب شده است. در این مقاله، نگاه انتقادی در وحله نخست متوجه موقعیت کنونی جهان و در مرحله بعد یادآوری اهمیت واحد اخلاقی است که جامعه را به عنوان مجموعه ای واحد تشکیل می دهد و در آن قانون افراد را به یکدیگر مرتبط می کند.
Sittlichkeit یا «قلمرو اخلاقی» (ethical order) هگلی، بهعنوان سادهترین شکل جامعة عقلانی تفاوتی میان عادات (customs) و قوانین (laws) نمیشناسد. بهعبارت دیگر، در این قلمرو اخلاقی هیچ تفاوتِ منطقی میان عادات و رسومِ دادهشده و قوانینِ وضعشده وجود ندارد، و «آنچه هست» با «آنچه باید باشد» یکی است.
کانت، مانند فردریک، فرزند روشنگری بود و، با وجود همه عدم ثباتی که از نظر شیوههای کلی خود داشت، تا پایانکار به عقل پایبند بود. ولی او نیز مانند روسو جزئی از نهضت رمانتیک بود و تلاش میکرد که عقل را با احساس، فلسفه را با مذهب، و اصول اخلاقی را با عصیان سازش دهد. او تورع (پیتیسم) را از والدین خود کسب کرد و آن را با خردگرایی (راسیونالیسم) کریستیان فون ولف آمیخت. سخنان بدعتآمیز «فیلسوفان» فرانسه را فراگرفت و آنها را با «اعلام ایمان کشیش ساووایی» در کتاب امیل ترکیب کرد. روانشناسی باریکبینانه لاک، لایبنیتز، بارکلی، و هیوم را به ارث برد و آنها را در تلاش خود به منظور رهانیدن علوم از دست هیوم و مذهب از دست ولتر به کار بست. زندگی خود را با نظم و ترتیب طبقه متوسط تنظیم کرد و انقلاب فرانسه را مورد تحسین قرار داد. او که در پروس شرقی تنها و منزوی مانده بود، همه جریانات فکری عصر خود را احساس، و آنها را یکجا جمع کرد.