زیزفون نام درختان پارکی در شهر کونیگسبرگ آلمان است که کانت هر روز عصر در ساعت معینی زیر آن قدم میزد. مجله زیزفون در بردارنده مقالاتی در حوزه فلسفه عمومی و همچنین تحلیلی بر اندیشه فیلسوفان مطرح جهان است.
به نظر میرسد که متفکران زن، مرز بین عقلانی/ احساسی، بیرونی/ درونی را میشکنند و معتقدند که همه اینها با یک پیوندی میتوانند توسعه پیدا کرده و ادامه یابند و ادعای بزرگی که همه آنان مطرح میکنند این است که احساسات در فرآیند دستیابی به فهم اخلاقی باید تحسین شود؛ یعنی رشد اخلاقی احساسات از فضایل است و همین نگرش باعث میشود تا «نظریه اخلاق فضیلتگرا» نسبت به نظریه «تکلیفگرا» و «پیامدگرا» که به اصول، کلیات و عقلانیت بسیار وابسته بودند، در میان زنان طرفداران بیشتری پیدا کند.
Différance موتیفی در بن فکنی دریداست که به معنای "تفاوت و تعوق معنا" می باشد. ژاک دریدا ابتدا واژه ی Différance را در مقاله ای به نام Cogito et histoire de la folie استفاده نمود. پس از آن این واژه در کارهای مختلف دیگری از جمله رساله ی " Différance" بسط داده شد. دریدا این رساله را با نامی بی نام مزین می نماید تا در تشدید بازی نشانه ها نقش ایفا کند. نقشی که با در نظر گرفتن انتظارات ما تنها یک غلط املاییست.
باروخ اسپینوزا، فیلسوف مشهورهلندیِ قرن هفدهمیِ عقل گرایی بود که با ثنویت دکارتی بر سر مهر نبود. به نزد وی، قوانین حاکم بر بدن و ذهن و ضمیر انسان، از سنخ قوانین حاکم بر طبیعت است و از این حیث تفاوت مهم و سرنوشت سازی میانِ انسان و طبیعت نمی توان و نباید سراغ گرفت. به همین سبب، اسپینوزا، دو گانه انگاریِ دکارتی را فرو نهاد و یگانه انگاری و طبیعت گرایی را برگرفت و نگرش فلسفیِ خود را حول آن سامان بخشید. در عین حال، وی برای برساختن نظام فلسفیِ خود در اثر ماندگار اخلاق، از «اصل جهت کافی» نیز مدد گرفت.
مسئله مهم برای آلتوسر بهعنوان نقطه شروع پرداخته او به ایدئولوژی مسئلهی بازتولید است؛ لذا آلتوسر با مطرح کردن مسالهی بازتولید به ایدئولوژی میرسد و اهمیت تحلیلی آن را به تصویر میکشاند. بازتولیدی که آلتوسر از آن سخن به میان میآورد علاوه بر بازتولید نیروی کار، بازتولید شرایط تولید نیز هست. «چنانکه مارکس مینویسد هر بچهای میداند که اگر در یک نظام اجتماعی همزمان با تولید، شرایط تولید بازتولید نشود آن نظام اجتماعی یک سال هم نخواهد پایید»
پرداخت لاکان به امر خیالی به چند دلیل حائز اهمیت است؛ علاوه بر اینکه از آن بهعنوان اولین نوآوری وی یاد میشود، بهنوعی محور اصلی جنبش بازگشت به فروید است چراکه اساس آن پرداخت به اگوست. همچنین پرداخت به امر خیالی بنیانی را برای تمایز لاکانی میان سوژه و اگو فراهم میآورد. لاکان به دنبال تقابل با رویکردهای اگو محور است، رویکردهای که از اگو بهمثابه کلیتی یکپارچه یاد میکنند و آن را منسجم و حتی خود بنیاد میانگارند درحالیکه برای لاکان این تلقی از اگو افسانهای بیش نیست. مرکزیت استدلال لاکان را مرحلهی آینهای (Mirror Stage) تشکیل میدهد که مطابق با آن کودک (سوژه) بعد از دیدن تصویر خود در آینه دچار توهمی از یکپارچگی خود میگردد.
آیا نیازی به اصول اخلاقی برای تنظیم روابط اجتماعی هست؟ آیا کسی در جهان بر مبنای اصول اخلاقی رفتار و برخورد میکند یا حتی اصلاً کسی میتواند بر آن مبنا رفتار و برخورد کند؟ آیا انسانها به خودی خود، در سازگاری با هنجارهای اجتماعی، درست و اخلاقی رفتار نمیکنند و نیازی به اصول قطعی جهانشمول دارند؟ به پرسشهایی اینگونه دربارۀ اخلاق همواره دو پاسخ یکسره متفاوت و در عین حال متضاد داده شده است و هیچگاه تشخیص پاسخ درست امری ساده نبوده است. هر دو پاسخ هم درست و هم نادرست به نظر میآیند و این بر پیچیدگی مسئله میافزاید.
در سالیان اخیر پژوهشهای بسیاری حول تطبیق و مقایسه اندیشه ملاصدرا و متفکران معاصر غربی به انجام رسیده و میرسد. برغم آنکه ملاحظاتی چند در این نوع مقایسه وجود دارد و دو فضای فکری متفاوت غرب و فرهنگ اسلامی_ ایرانی نحوه این مقایسهها را با مشکلاتی مواجه میسازد ولی خود این کنکاشها نشان از اموری چند دارد: اولاً، به ظرفیت باز اندیشه ملاصدرا اشاره دارد که میتواند پا به پای بسیاری از نگرشهای نوین مطالب بسیاری را برای عرضه ارائه نماید. ثانیاً، اگر تاریخ اندیشه بشر را جریانی بدانیم که در جهت روشنترشدن بسیاری از تاریکیهای ذهن بشری یک تأثیر و تأثر متقابل را مینماید (بدون آنکه ارزشگذاری تکاملی برای آن داشته باشیم) آنگاه به این نظر میرسیم که این مقایسهها خود برخاسته از آن است که با ظهور اندیشههای جدید بسیاری از اندیشههای پیشگفته، وضوح و عمق خویش را مینمایانند. بدینصورت است که وقتی با تلاش اندیشمندان جدید در بازنمودن یا طرح عمیقتر مسائلی خاص از نادانستههای بشری میشویم، میتوانیم در پرتو آن عمق و تیزبینی آراء حکمت متعالیه صدرایی را بیابیم. ثالثاً، این آراء و نظریات جدید موجب میشوند که اندیشمندان نوصدرایی در ادامه مسیر حکمت او به راهیابیهای جدید برای انسان معاصر دست یابند. اما هرچه باشد این مسیری متمایز نخواهد بود بلکه استفاده از غنای پیشین پیشتاز آن یعنی ملاصدراست.
در نگاه نخست شاید عجیب به نظر بیاید که فیلسوفی همچون شوپنهاور به جای حمایت از حقوق زن، زبان به ملامت وی گشوده است؛ زیرا همزمان با نیمه ی دوم زندگی شوپنهاور، فمینیسم کم و بیش هر چند نه به طور موفق، آغاز به کار کرده بود. گرچه دو دهه ی آخر قرن نوزدهم به عنوان یک نهضت توانست منشأ اثر شود و مورد توجه قرار گیرد. احتمالا″مطالبات و خواسته های همین نهضت باعث شد که شوپنهاور درباره ی زنان و حقوق آنان هر چند به نحو منفی سخن بگوید. اما غالب مفسران دو دلیل برای زن ستیز بودن وی ارائه کرده اند. اکثر قریب به اتفاق آنان بر این باورند که بدبینی شوپنهاور نسبت به زنان از یک سو، معلول شخصیت و تجربه ی ناکام وی در زندگی شخصی است؛ زیرا او در زندگی خاطره ی خوشی از روابط خویش با مادرش یوهانا تروزینر نداشت و به اندازه ی کافی «مهر مادری» نچشیده بود. مادرش را دائم از برخی کارهایش برحذر می داشت و او هم از تمسخر پسر ذره ای دریغ نمی ورزید. قطع روابط این دو نهایتا″تا مرگ مادر حدود ۲۴ سال مداوم به طول انجامید. شوپنهاور همواره مادرش را مقصر اصلی مرگ پدرش می دانست و نیز پس از مرگ پدر معاشرت مادرش را با گوته و متفکران رمانتیست را مذمت می کرد.
برتراند راسل یکی از مشهورترین فیلسوفان قرن بیستم است. بخش اعظمی از شهرت وی حاصل شرکت در مناقشات اجتماعی و سیاسی است. او به مدت ۶۰ سال فردی سرشناس بود و گاهی در روزنامههای معروف مورد هجمه و تهمت قرار میگرفت. در برخی دورهها نیز که مورد احترام بود، از او بهعنوان یک حکیم یاد میکردند. گاهی نیز نقش سخنگوی معترضان را ایفا کرد. او حرفهای بسیاری در مورد جنگ و صلح، مرگومیر، میل جنسی، تحصیلات و شادیهای انسان مطرح کرد. او کتاب و مقالههای پرمخاطب بسیاری به چاپ رساند. رویکرد وی واکنشهای زیادی را برای او در بر داشت، از جملات زهرآگین گرفته تا جایزۀ نوبل؛ اما علت اصلی شهرتش به دلیل تسلطش در زمینۀ فنی فلسفه و منطق بوده است. او تأثیر بسیاری بر روی موضوع و نحلۀ فلسفۀ انگلیسیزبان قرن بیستویکم گذاشت که میتوان وی را منشأ این موضوع دانست. فلاسفه از تکنیکها و ایدههای نشئتگرفته از کارهای وی استفاده میکنند بدون اینکه نیازی به ذکر نام وی احساس کنند و این نشان از تأثیرگذاری وی دارد. در این راه تأثیر او نسبت به شاگردش لودویگ ویتگنشتاین بسیار مهمتر است. فلسفه درسهای بزرگی از ویتگنشتاین گرفته است؛ اما راسل سازندۀ یک چارچوب کلی است که امروزه به آن «فلسفۀ تحلیلی» میگویند. عنوان «تحلیلی» به معنای تعریف دقیق مفاهیم مهم فلسفی و زبانی است که با استفاده از روشها و ایدههای نشئتگرفته از منطق صوری، آنها را نشان میدهند.
در این مقاله به بررسی مفهوم شناخت و روش رسیدن به آن در بخش فلسفه شناختام "فلسفه شناخت نتیسم" میپردازم و براساس آن زیباییشناسیام "زیباییشناسی نتیسم" را مطرح میکنم. در فلسفه زیباییشناسیام نتیسم مفهوم و ویژگیهای زیبایی را براساس سیستم فلسفیام "شبکهگرایی یا نتیسم" بررسی میکنم. کلمه نتیسم از دو کلمه نت و ایسم تشکیل شده. کلمه نت در انگلیسی به معنای شبکه است و ایسم پسوندی است که برای نحلههای فلسفی به کار میرود. بنابراین کلمه نتیسم به معنای شبکهگرایی است.