گزارشی از خواب های شاهنامه و برخورد هوشمندانه ی فردوسی با نمادها
«… خوابی بسیار درهم و برهم و بی معنی و عجیب دیدم.»
این گفته ی ماست درباره ی تصاویر عجیبی که در خواب می بینیم. اما عجیب تر این است که زمانی که مشغول خواب دیدن هستیم، آن تصاویر را با همه ی ناهماهنگی ها، بی معنا نمی انگاریم و تا پایان نقش خود را بسیار خوب و منطقی بازی می کنیم. در حالی که همان خواب ممکن است فرسنگ ها با عقل سلیم و موازین اجتماعی و حجت های زمان بیداری فاصله داشته باشد. فقط هنگامی که بیدار می شویم و آن را با عقل خود محک می زنیم، به نظرمان بی ربط و بی معنا جلوه می کند. آیا همه ی اینها به این دلیل نیست که رؤیا با عقل و با جهان بیداری سر و کاری ندارد و فقط سفر یک مغز به خواب رفته است؟
به گفته ی « جان فریمن John Freeman» خواب دیدن موضوعی نیست که فقط یک امر اتفاقی بشمار آید، بلکه خواب ارتباط «خودآگاه» با «ناخوآگاه» است که انسان را برای شناختن درون خویش یاری می دهد. پس اگر انسان به خودشناسی خود باورمند است، باید آن را بپذیرد. هر رؤیا یک اثر رمزی است که اگر چه به ظاهر بی معنی جلوه می کند، اما در حقیقت حاوی مفهوم و پیامی است که برای دست یافتن به آن باید به تعبیر رمزهای آن پرداخت. (۱) و به همین علت است که از زمان های قدیم رؤیا ها را تعبیر و تفسیر می نمودند. رمزها را باز می کردند و از طریق آتها به دنیای درونی خواب بیننده نقب می زذند و خواب بیننده را نیز را به تماشای روح خود در آینه ی رمز دعوت می کردند و بر این باور بودند که خواب بیننده بی آنکه خود بخواهد، تجربه ها و افکار و آرزوها و خیال های خود را در رمزهای رؤیای خود نهفته است. دکتر پورنامداریان بر این باور است که هنگام خواب رابطه ی ما با دنیای خارج قطع می شود، حوّاس از کار و فعالیّت باز می ماند، درک واقعیت به حالت تعلیق در می آید، تأمین نیازهای زیستی خود به خود باطل می شود و ما به جای تماشای بیرون به تماشای درون خود می پردازیم و آدم ها و منظره ها و حوادث و چیزهایی را شاهد می شویم که در زمان بیداری برای مان بیگانه اند. درحقیقت ما در رؤیا وقایع و حوادثی را می بینیم که در کمال ناآگاهی برایمان رخ می دهد و موضوع آن نیز چیزی خارج از وجود خود ما نیست. (۲) به عبارت دیگر رؤیا فریادی است که از دنیای «ناآگاه» برمی خیزد و جهان «آگاه» را می لرزاند و ما را در ارزش خویش به تأمل وامی دارد. از این روست که «خواب» از قدیمی ترین ایام برای انسان دارای اعتبار بوده . چنانکه نمونه هایی از آن را در اساطیر و متن های مذهبی و کتاب های نثر و شعر کهن می بینیم و به دانشمندانی از قبیل ابن سینا(۳) ، غزّالی ، شیخ اشراق، ابن خلدون برمی خوریم که در مورد شرایط خواب سخن گفته اند و آن را با دلایل عقلی و نقلی جلوه ای از تجربه ی روح در عالم غیب دانسته اند.
مولانا نیز هم در مثنوی و هم در دیوان شمس چندین جا به رؤیا و ارزش های معنوی آن اشاره می کند. از رؤیاهای صالحه و صادقه می گوید و بر این باور است که خواب سفری است به سوی ماوراء و کاشف اسرار است. نمونه ی صریح این اشاره را می توان در دفتر اول مشاهده نمود که می گوید: خداوند هر شب روح را از الواح جهان بیرون که جهان تن و تنش است، بر می دارد و می کَند. روح از قفس جسم آزاد می گردد و در جهان دیگری هوشیار می گردد و به سیر و سیاحت در جهان معنا می پردازد و سپس نتیجه می گیرد که حال عارفان در بیداری هم،چنان است: حال عارف این بود بی خواب هم (۴)
بطور کلی عرفا خواب را بیداری ناب می دانند و بر این باورند که آنچه در عالم واقعی نمی توان دید و به بیان آورد، در دنیای خواب به تخت واقعیت می نشیند. از جمله خواجه عبدالله انصاری در رساله « عقل و عشق» ورود به این عالم هوشیاری را چنین به سخن آورده : «از خجالت در آب شدم و در بیداری به خواب شدم » و بعد از آن به شرح ماجرا می پردازد که : « خود را دیدم بر اسبی ، در تجارت و کسبی و ….. »(۵)
رؤیا در دوره ی معاصر هم به وسیله ی روان شناسان بزرگی از قبیل فروید و یونگ و اریک فروم اهمیت اساسی پیدا کرده است. فروید عقیده دارد : رؤیاها مظهری از طبیعت غیر منطقی و غیر اجتماعی انسان هستند که از ضمیر نا آگاه دز شرایط خواب به جلوه در می آیند(۶) .یونگ بر این باور است که : رؤیاها نتیجه ی الهامات دانش ناآگاه در انسان اند که از قدیمی ترین زمان در ناخودآگاه انسان اندوخته شده اند (۷). اریک فروم عقیده دارد که هر رؤیایی یک خودشناسی است، زیرا باعث ارتباط انسان با ناخوآگاه فردی اوست .(۸)
در باب اهمیت رؤیا می توان یادآور شد که بعضی از حکایت های تمثیلی در هیات رؤیا ارائه می شود که از آن جمله می توان به «سیاحت زائر»، اثر «جان بنیان» (۹) و منظومه ی «پی یرز شخم زن اثر « ویلیام لنگلند» اشاره داشت(۱۰)
و از این دست نمونه ها بسیار است که اکنون در گنجای این مجال نیست.
نقش رؤیا در شاهنامه
در باور شاهنامه، رؤیا پنجره ای است به سوی نادیده ها و ناشنیده ها و ناشناخته ها. فردوسی می داند که تنها در خواب است که آدمی را اجازه ی سرکشیدن به آسمانی دیگر داده اند و بر این باور است که شبانگاهان که قهرمانان در خواب اند، ستاره گان و ماه و دیگر اجرام کیهانی با هم به رایزنی نشسته اند، تا در کار آنان تدبیر کنند و تقدیر هر کس را را چنان که سزاوار اوست، رقم بزنند. سخنان و رایزنی های آنان در فضا پراکنده می شود و روان های روشنکار با شنیدن آن زمزمه ها به راز کار پی می برند و آنگاه است که خواب پنجره ی خود را می گشاید:
ستاره زند رای با چرخ و ماه
سخن ها پراکنده کرده به راه
روان های روشن ببیند به خواب
همه بودنی ها چو آتش بر آب
مناسبت رؤیا و آنچه بدین طریق از آن آگاه می شویم، مناسبتی نمادین است. رؤیا نماد واقعیتی در
بیداری است، خواه آن واقعیت به «اکنون» تعلق داشته باشد، خواه به «آینده»، آن چیزی است که در آینده اتفاق خواهد افتاد. به روایتی می توان گفت که رؤیاهای شاهنامه تمثیل هایی هستند که در دوسر آنها واقعیت قرار دارد و خواب گزاران با باز کردن راز آن تمثیل ها آنها را تعبیر نموده و گزارش می کنند.
بطور کلی رؤیاهای شاهنامه، به مسائل بنیادی انسان نزدیک ترند از این رو مانند خواب های دسته جمعی(= اسطوره ها) دارای نشانه هایی غیر واقعی هستند. وفتی در این خواب ها جانورانی چون ماهی و گراز سخن می گویند و اعمالی انسانی انجام می دهند، و یا از عناصری از قبیل آتش و توفان و خورشید و بیابان و چشمه و رود و زمین و ابزاری جنگی چون گرزه ی گاوسار، دوال، پالهنگ، تیر و کمان، نیزه، تیغ کارهای خارق العاده سر می زند، و یا حتا اعدادی از قبیل دو و سه و چهار، هریک پنجره ای رازآلوده را به روی ما می گشایند و یا افرادی در مراتب اجتماعی گوناگون، اتفاقاتی را در زمان ها و مکان های مختلف به ما یادآور می شوند، نشانگر این است که این شخصیت ها قهرمانان داستان های سمبلیکی هستند که رمز گونه وارد صحنه می شوند و رازگونه رفتار می کنند و برخوابگزار است که آن رازها و رمزها را از هم باز کند .
افزون بر اینها حالات روحی قهرمانان هم می تواند برای تفسیر رؤیا ها، سر ِ نخی باشد . مثلاً از خواب جَستن آنان که گاه با خروش و هراس و پریشانی است و گاه با هوشمندی و آرامش خیال، گاه شادمانه است و گاه از از سرِ درد و دردمندی است، هر یک واگویه ی رازی است در خور درنگ . مثلاً «ضحاک» با فریادی سنگین از خواب می پرد، آن چنانکه قصر صد ستونش به لرزه می آید:
بپیچید ضحّاک بیدادگر
بدرّیدَش از هول گفتی جگر
یکی بانگ برزد به خواب اندرون
که لرزان شد آن خانه ی بیستون
«افراسیاب» نیمه شب از خواب بیدار می شود و از درد اینکه به دو نیمه شده است از تخت به زیر
می افتد و خود اقرار دارد که درد مرا بیدار کرده است:
دمیدی به کردار غرّنده میغ
میانم به دو نیم کردی به تیغ
خروشیدمی من فراوان ز درد
مرا ناله و درد بیدار کرد
«پیران» هوشیارانه از خواب بیدار می شود، چرا که به محض بیدار شدن از «گلشهر»، همسرش می خواهد که به نزد «فرنگیس» برود:
سپهبد بپیچید در خواب خوش
بجنبید گلشهر خورشید فش
بدو گفت پیران که: خیز و برو
خردمند پیش فرنگیس شو
«گودرز» هم هوشیارانه از خواب بیدار می شود چرا که بلافاصله به نیایش خداوند می پردازد:
چو از خواب گودرز بیدار شد
ستایش کنان پیش دادار شد
بمالید بر خاک ریش سپید
ز شاه جهان شد دلش پر امید
«توس» زمانی که سیاوش را به خواب می بیند، خوشحال و سرافراز از خواب بیدار می شود:
ز خواب اندر آمد، شده شاد دل
ز درد و غمان گشته آزاد دل
از دیدگاه دیگر نیز می توان خواب ها را در شاهنامه به سه گروه تقسیم کرد:
خواب هایی که خوابگزار آنها را تعبیر می کند از قبیل خواب ضحاک ، افراسیاب، انوشیروان و …
خواب هایی که بی خوابگزار تعبیر می شوند از قبیل خواب سیاوش، پیران، توس، بهرام چوبینه و …
خواب هایی که با خویشان در میان گذاشته می شوند از قبیل خواب گودرز و …
و نکته ی دیگر اینکه خواب ها همزمان با هم به واقعیت نمی رسند. بعضی از خواب ها مثل خواب
سیاوش و کیقباد زود تعبیر می شوند و بعضی از خواب ها مثل خواب ضحاک چهل سال بعد تعبیر می شوند ، اما مهم این است که همه ی خواب های شاهنامه تعبیر می شوند .
خواب افراسیاب :
یکی از زیباترین و نمادی ترین خواب های شاهنامه، خواب افراسیاب است که ارزش معنایی بسیار دارد، زیرا این خواب آینده ای را که هنوز نیامده و سال های بعد به وقوع می پیوندد، به نمایش می گذارد. در حقیقت افراسیاب کابوس کشته شدن خود را به دست «کی خسرو» فرزند «سیاوش» می بیند، در حالی که سیاوش هنوز همسری ندارد تا فرزندی داشته باشد تا آن فرزند به خونخواهی پدر قد برافرازد و از طرفی خود سیاوش هنوز زنده است.
نکته ی دیگر اینکه وقتی افراسیاب خواب می بیند با تیغ کیخسرو دو نیمه شده، از درد آن «دو نیمه شدن»، از خواب می جهد، یعنی از نظر روانی واقعاً دو نیمه می شود. او درد دو نیمه شدن را در خواب احساس می کند و این درد را با خود به جهان واقعیت می آورد و خواب را هم از نظر فیزیکی و هم از نظر روانی، در بیداری ادامه می دهد.
باید گفت تأثیر این خواب در روان افراسیاب آنچنان عمیق است که بر آن می شود تا با ایرانیان از در آشتی درآید.
اکنون با مروری دیگر به گزارش خوب افراسیاب به عناصر سازنده ی آن اشاره می کنیم
افراسیاب شبی به جایگاه خواب می رود و می خوابد، و چون بهره ای از شب می گذرد، همانند بیماری که از تب بلرزد، خروشی بر می آورد و از تخت به خاک می افتد. «گرسیوز» ماجرا را از او می پرسد:
بپرسید گرسیوز نامجوی
که: بگشای لب وین شگفتی بگوی
و افراسیاب خوابش را چنین شرح می دهد:
چنین گفت پر مایه افراسیاب
که: هرگز کسی این نبیند به خواب،
چنان چون شب تیره من دیده ام
ز پیر و جوان نیز نشنیده ام؛
بیابان پر از مار دیدم به خواب
زمین پر ز گرد، آسمان پر عقاب
زمین خشک شخی که گفتی سپهر
بدو تا جهان بود، ننمود چهر
سراپرده ی من زده بر کران
به گِردش سپاهی ز کندآوران
یکی باد برخاستی پر ز گرد
درفش مرا سرنگون سار کرد
برفتی ز هر سو یکی رود خون
سراپرده و خیمه گشتی نگون
وزین لشگر من فزون از شمار
بریده سران و تن افکنده خوار
سپاهی از ایران جو باد دمان
چه نیزه به دست و چه تیر و کمان
جوانی دو رخسار مانند ماه
نشسته به نزدیک کاووس شاه
دو هفته نبودی ورا سال بیش
چو دیدی مرا بسته در پیش خویش
دمیدی به کردار غرّنده میغ
میانم به دو نیم کردی به تیغ
خروشیدمی من فراوان ز درد
مرا ناله و درد بیدار کرد
عناصر نمادین سازنده ی این کابوس عبارت اند از:
بیابان: هیچ چشم اندازی در خواب به اندازه ی بیابان ترسناک و غم انگیز نیست، تصویر بیابان حتا در عالم بیداری هم نمی تواند خوش آیند باشد، زیرا بطور کلی در بیابان، آب که مترادف زندگی است وجود ندارد ( در اصل بی+ آبان بوده) ، چنانکه می گوید: زمین خشک شخی که گفتی سپهر / بدو تا جهان بود، ننمود چهر( که در اینجا کلمه ی جهان مترادف با حیات و هستی است) . در بیابان جانورانی چون مارمولک ها و مارها- آنچنان که در خواب افراسیاب وجود دارد- می لولند و تشویش و هراس بوجود می آورند و از سویی دیگر با همه ی تظاهرات خطرناکی که تنهایی به همراه دارد، توهمات سمعی و بصری که نشان از انقطاع کامل رابطه با واقعیت زندگی است، امکان دارد. بیابان سمبل تنهایی و نابودی درون است (۱۱)
مار: دیدن مارهای بسیار که در هم می لولند (زمین پر ز مار)، نشانه ی نیروهایی هستند که هنوز به وحدت نرسیده اند و از این رو اغتشاش ذهن خواب بیننده را گواهی می دهند. اینگونه خواب ها به خواب بیننده هشدار می دهند که در راهی که درپیش دارد، با کمال احتیاط و خرد گام بردارد. (۱۲)
دکتر یونگ عقیده دارد پدیدار شدن سمبل مار در خواب همواره نشانه ی این است که در ناخوآگاه چیز خیلی مهمی شکل گرفته و به زودی وارد عمل می شود و این مورد مهم می تواند خطرتاک باشد . (۱۳)
یونگ همچنین در کتاب «سمبل های دگرگون شده » می گوید: مار در خواب ها و توهمات سمبل تظاهر ناگهانی و غیر منتظره ی ناخوآگاه است، سمبل مداخله ی دردناک در امور ماست و جنبه ی مهیب ناخوآگاه را نشان می دهد. بطور کلی مار بیانگر جهان غریزه است و به شکاف و اختلاف بین خودآگاه و غریزه دلالت می کند. مار نشان دهنده ی جنبه ی مهیب این جدال است. (۱۴)
«گرترود جابز » نیز حضور مار را در خواب نشانه ی نیروهای متضاد شیطانی می داند و آن را در حد کینه و غزض ورزی و خصومت با خواب بیننده می شناسد. (۱۵)
عقاب: عقاب به قلمروهای آزاد و والا تعلق دارد، از این رو نماینده ی اندیشه های بزرگ و متعالی است که برای افکار و رفتار محقری که انسان را بگونه ای خطرناک از مسئولیت های خود باز می دارد، کمین گرفته است. معبران دیدن عقاب را در خواب نشانه ی موقعیت خطرناکی برای رؤیابین دانسته اند. / حضور مار و عقاب در خواب که به دو فضای متفاوت – آسمان و زمین تعلق دارند ، نشانه غلبه ی نور بر تاریکی و یک پیروزی بزرگ بر مغلوب است. (۱۶)
باد : باد اگر چهره ی مثبت خود که نسیم است در خواب نشان بدهد، نشانه ی آشتی پذیری و آرامش است. اما بادی که در این کابوس بر افراسیاب خود را عرضه می کند، همپایه توفان است چرا که درفش او را از جای بر می کند و سراپرده و خیمه اش را سرنگون می سازد:
یکی باد برخاستی پر ز گرد
درفش مرا سرنگون سار کرد
Tony Crisp بر این باور است که حضور باد شدید (توفان)، در خواب نشانه ی خشم و ترس و افکار نابسامان و نماد ویرانی است.(۱۷)
در «فرهنگ رؤیا» هم آمده است، چنین بادی که توفانی ویرانگر است، نماد احساساتی نظیر خشم و آشفتگی است، اما بیشترین معنایش اختلال یا دشواری هایی است که رخ خواهد داد و به سرعت منفجر خواهد شد. جدالی است که به از دست دادن رندگی و یا فاجعه ای که در راه است، می انجامد. (۱۸)
و همچنان که خواب هم در آینده بوقوع می پیوندد و تعبیر می شود، شاهنشاهی افراسیاب در هم می پیچد و سرنگون می گردد.
خواب انوشیروان :
یکی از جذاب ترین خواب های شاهنامه خواب «انوشیروان» است که با خواب گزاری «بوزرجمهر، بزرگمهر » تعبیر می شود. و در حقیقت همین خواب است که بزرگمهر را به دربار انوشیروان رهنمون می شود ریال به این معنی که نخستین دیدار انوشیروان و بزرگمهر بخاطر این خواب است که اتفاق می افتد. در این نخستین بیت های این خواب، فردوسی جهان بینی خود را از پدیده ی خواب و خواب دیدن مطرح می کند و آن را رازگونه ای از جهان دیگر و برخاسته از روانی روشن پاک می داند که پیامی را با خود به همراه دارد: «نگر خواب را بیهده نشمری/یکی بهره دانی ز پیغمبری» و بر این باور است که شبانگاهان هنگامی که قهرمانان در خواب اند، ستارگان و ماه و دیگر اجرام کیهانی با هم به رایزنی نشسته اند، تا در کار آنان تدبیر کنند و تقدیر هر کس را را چنان که سزاوار اوست، رقم بزنند. این سخنان و رایزنی آنان در فضا پراکنده می شود و روان های روشنکار با شنیدن آن زمزمه ها به راز کار پی می برند و آنگاه است که خواب پنجره ی خود را می گشاید:
نگر خواب را بیهده نشمری
یکی بهره دانی ز پیغمبری
ستاره زند رای با چرخ و ماه
سخن ها پراگنده کرده به راه
روانهای روشن ببیند به خواب
همه بودنی ها چو آتش برآب
و آنگاه خواب انوشیروان را به این روایت می آغازد که شبی انوشیروان خواب می بیند که از پیش تخت گاه او درختی روییده و او در کنار آن به رامش و آرامش مشغول است ، اما در همان هنگام گراز تیز دندانی کنارش می نشیند و می خواهد با شاه هم پیاله شود بدین معنا که می خواهد از جام شراب انوشیروان می بنوشد:
برِ او بر آن گاه آرام و ناز
نشستی یکی تیزدندان گراز
چوبنشست می خوردن آراستی
وز آن جام نوشینروان خواستی
انوشیروان از دیدن این خواب عجیب و هم پیالگی خود با گراز در عالم رؤیا سخت اندوهناک می شود و خوابگزاران را برای تعبیر فرا می خواند. هیچیک از آنان سر از راز این خواب در نمی آورند. پس افرادی را به شهرهای دور و نزدیک می فرستد تا مگر کسی را بیابند تا بتواند خواب را تعبیر کند. و حتا برای گزارشگر ده هزار درم جایزه نیز تعیین می کند. و این موضوع نشان می دهد که تا چه اندازه خواب برای آنان اهمیت داشته و تا چه اندازه کنجکاو معنای آن بوده اند:
فرستاد بر هر سویی مهتری
که تا باز جوید ز هر کشوری
یکی بدره با هر یکی یار کرد
به برگشتن امید بسیار کرد
به هر بدرهای بد درم ده هزار
بدان تاکند در جهان خواستار:
گزارنده ی خواب دانا کسی
به هر دانشی راه جسته بسی
که بگزارد این خواب شاه جهان،
نهفته بر آرد ز بند نهان،
یکی بدره آگنده او را دهند
سپاسی به شاه جهان برنهند
مهتران جستجو آغاز می کنند، اما هر چه بیشتر می جویند، کمتر می یابند تا اینکه یک روز «آزاد سرو» که یکی از مهتران دربار است، در «مرو» به موبدی برمی خورد که به کودکان اوستا و زند می آموزد و یکی از شاگردانش «بزرگمهر » است. آزاد سرو خواب شاه را با وی در میان می گذارد. اما موبد پاسخ می دهد که سر و کار من با زند و اوستاست و از دانش خوابگزاری (تعبیر خواب) چیزی نمی دانم. بزرگمهر که در زمان این گفت و گو در آنجا حضور دارد، سخنان آن دو را می شنود و می گوید که من می توانم این خواب را تعبیر کنم. استادش به وی پرخاش می کند که تو که هنوز درس خود را نیاموخته ای، چگونه می توانی خواب شاه را تعبیر نمایی؟ اما آزاد سرو وساطت می کند و به استاد می گوید که شاید این کودک در ادعای خود صادق باشد و نباید با او تندی نمود. استاد از بزرگمهر دلتنگ می شود و از او می خواهد که تعبیر رؤیا را بگوید. اما بزرگمهر سر باز می زند و می گوید من زمانی که به دربار شاه بروم و در خدمت او باشم، خواب تعبیرخواهم کرد. به ناگزیر «آزاد سرو» بزرگمهر را با خود به نزد شاه نوشیروان می برد.
انوشیروان کودک ده ساله را که همان بزرگمهر باشد، به حضور می پذیرد و رؤیای خود را برای او باز می گوید و منتظر تعبیر می ماند و کودک در تعبیر می گوید : در شبستان تو و در میان زنان شبستان مردی وجود دارد که برای اینکه شناخته نشود، خود را به صورت زنان در آورده و جامه ی زنانه پوشیده است:
چنین داد پاسخ که: در خان تو،
میان بتان شبستان تو،
یکی مرد برناست کز خویشتن،
به آرایش جامه کرده است زن
آنگاه از نوشیروان می خواهد که خانه را خلوت کند و دستور دهد که زنان شبستان از برابر او رد شوند تا دریابند آن مرد دلیر و گستاخی که توانسته وارد شبستان شود، کیست؟
ز بیگانه پردخته کن جایگاه
برین رای ما تا نیابند راه
بفرمای تا پیش تو بگذرند
پی خویشتن بر زمین بسپرند
بپرسیم زان ناسزای دلیر
که چون اندر آمد به بالین شیر؟
چنین می کنند. زنان شبستان از برابر شاه می خرامند، اما مردی در میان آنان نیست و انوشیروان بر بزرگمهر خشمگین می شود.* اما بزرگمهر با اینکه کودکی بیش نیست، از برآشفتگی کسرا نمی هراسد و باز در تعبیر خواب خود پابرجاست و این بار می خواهد که زنان شبستان بدون پوشش از جلوی شاه بگذرند و آنگاه غلامی زیباروی و دلیر را که با یکی از زنان انوشیروان (دختر مهتر چاچ )، عشق می ورزیده، در آن میان می بینند.
فردوسی در این بخش اشاره می کند که آنها « خواب» را بیهوده و بی معنا می دانستند، در حالی که چنین نبود : «همه خواب را خیره پنداشتند» :
گزارنده گفت: این نه اندر خورست
غلامی میان زنان اندراست
شمن گفت: رفتن به افزون کنید
رخ از چادر شرم بیرون کنید!
دگر باره بر پیش بگذاشتند
همه خواب را خیره پنداشتند
غلامی پدید آمد اندر میان
به بالای سرو و به چهر کیان
حال ایتکه سرگذشت غلام و معشوقه اش به کجا می کشد را وامی گذاریم و هسته ی اصلی نوشتار را پی می گیریم. عناصری این خواب عبارت اند از:
درخت: یکی از رایج ترین صورت های کهن الگویی درخت است که نماد زندگی و شکوه و بلند پروازی های زندگی است. این صورت مثالی از آنجا که تداوم حیات و باروری را به یاد می آورد، ساحتی زنانه دارد. چنانکه در برخی تصاویر غالباً سیمای زنی جایگزین تنه ی درخت شده است و تأییدی است بر روان زنانه ی آن . (۱۹)
گراز: که عنصر اصلی این خواب است از یک سو نماد دلیری و گستاخی و بی پروایی است و از سویی دیگر نماد شهوت و خیانت و افسار گسیختگی . و مخصوصاً در تعبیر خواب آن را نماد دشمن متجاوز دانسته اند. (۲۰) چنان که در معنای ظاهری شعر هم چند بار «غلام جوان» با صفت دلیر خوانده می شود:
بپرسیم زان ناسزای دلیر
که چون اندر آمد به بالین شیر؟
و در جای دیگر هم به نقل از نوشیروان می گوید:
چنین برگزیدی دلیر و جوان
میان شبستان نوشینروان؟
گراز در هنر مسیحی، یکی از نمادهای هفت گناه مرگبار ( کبیره) است و مظهر شهوت به شمار می رود. (۲۱)
هم پیالگی در شراب : رؤیاهایی که از شراب حکایت می کنند، همیشه ملاقات با یک محتوای روانی برتر را دارند. بطور کلی شراب یک مائده ی فرهنگی و دارای ارزش والایی ویژه ای است، زیرا باید مراحل بسیاری را تا تکامل نهایی خویش طی کند و عوامل متعددی مثل آب و هوای مساعد، زمین مناسب، تاک های سالم و رسیده، زحمت و خستگی باغبان، رسیدن انگورها ، رسیدگی به تخمیر انگورها، خنکای زیرزمین مناسب، و بصیرت شراب انداز در تکامل آن نقش عمده دارند. از این رو در رؤیا مائده ای است مقدس و روح معجزه گر آن که محرک نیروی اندیشه است و خیال را به پرواز می آورد، در سطح بالای فرهنگی قرار دارد. شراب یعنی تبدیل آنچه خاکی و گیاهی است به انرژی آزاد از هر تعلق . در شام آخر هم شراب در حُکم خون مسیح است . (۲۲)
شراب و ستاندن جام شراب در خواب از دست کسی، نماد ستاندن انرژی معنوی و توانایی از اوست. بنابراین درخواست هم پیالگی گراز با شاه در کنار درخت می تواند شرکت گراز در انرژی عاشقانه و عاطفی شاه و هم بستری اش با زنی باشد که مورد عشق و عاطفه ی انوشیروان است، بویژه اینکه اشاره شد درخت هم در رؤیا ساحتی زنانه دارد.
مطلب ادامه دارد …
پانویس ها :
۱ – جان فریمن، انسان و سمبل هایش، ترجمه ی ابوطالب صارمی، چاپ اول ۱۳۵۲، تهران، موسسه ی انتشارات امیرکبیر، ص ۱۲
۲- دکتر تقی پورنامداریان، رمز و داستان های رمزی در ادبیات فارسی، چاپ ۱۳۶۴، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۱۹۷ و ۱۹۶
۳ – ابن سینا عقیده دارد که خواب عبارت است از اینکه نفس از به کار انداختن حواس بازایستد و قوه ی محرکه ی اختیاری در حال سکون باشد و بدن و اعضایش در حال آرامش . شیخ الرئیس بوعلی سینا، تعبیر الرؤیا، ص ۷ و ۸
۴- هر شبی از دام تن ارواح را
میرهانی میکنی الواح را
میرهند ارواح هر شب زین قفس
فارغان نه حاکم و محکوم کس
شب ز زندان بیخبر زندانیان
شب ز دولت بیخبر سلطانیان
نه غم و اندیشه ی سود و زیان
نه خیال این فلان و آن فلان
حال عارف این بود بی خواب هم
و الی آخر …
مثنوی، دفتر اول، داستان آن پادشاه جهود که نصرانیان را می کشت از بهر تعصب
۵- کنزالسالکین ، خواجه عبدالله انصاری، رساله ی عقل و عشق
۶- دکتر تقی پورنامداریان، رمز و داستان های رمزی در ادبیات فارسی، چاپ ۱۳۶۴، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۱۹۹
۷ – همان جا
۸_ زبان از یاد رفته، اریک فروم، مترجم دکتر ابراهیم امانت، چاپ نهم ۱۳۸۸، تهران، انتشارات ناشر فیروزه، ص ۳۷
۹- – سیاحت زایر / مسیحی» اثر جان بُنیان ( John Bunyan) (1688 ـ ۱۶۲۸ م.) مشهورترین حکایت تمثیلی در انگلیسی است که تمثیل در آن در هیأت یک رؤیا ارائه می شود. می گویند. پس از اختراع چاپ تا کنون، بعد از «کتاب مقدس» هیچ کتابی به اندازه ی «سیاحت مسیحی» ترجمه و چاپ و منتشر نشده است.
(سوره ی مهر / ادبیات داستانی مسیحی/ نینوس مقدس نیا/ نشانی http://www.iricap.com/magentry.asp?id=5651
۱۰ – منظومه ی «پییرز شخم زن» جزو قدیمیترین آثار بهجا ماندهای است که به احتمال توسط ویلیام لنگلند
William Langland)) – حدوداً ۱۳۸۶-۱۳۳۲ میلادی – به نظم آمده و داستان روستایی بینوایی است که در طی یک رشته رؤیاهای رمزی، تکامل یافته و نشانه ای از مسیح می شود و مفاسد اجتماعی و اخلاقی قرن چهاردهم را محکوم می کند .
دکتر تقی پورنامداریان، رمز و داستان های رمزی در ادبیات فارسی، چاپ ۱۳۶۴، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،پانویس ص ۱۱۸
۱۱- کتاب کلید خوابها، سری انتشارات مارابو چاپ بلژیک، مترجم یگانه ، انتشارات یگانه، ص ۸۱
۱۲- رؤیا و تعبیر رؤیا، ارنست اپلی، برگردان دل آرا قهرمان، چاپ اول ۱۳۷۱، تهران، انتشارات فردوس ، ص ۳۹۳
۱۳- همانجا، ص ۳۹۲
۱۴- داستان یک روح، دکتر سیروس شمیسا، چاپ اول ۱۳۷۲، تهران، انتشارات فردوس، ص ۳۸ و ۳۹
۱۵- سمبل ها (کتاب اول، جانوران)، گرترود جابز، ترجمه و تألیف محمد رضا بقا پور، چاپ اول ۱۳۷۰،ناشر : مترجم، ص ۱۲۷ و ۱۲۸
۱۶- همان جا، ص ۸۳
۱۷- Tony Crisp
۱۸- / Dream Dictionary فرهنگ رؤیا، زیر عنوان واژه ی ( توفان)، به نشانی:
http://www.dreammoods.com/dreaminformation
۱۹ – رمزهای زنده ی جان، نویسنده مونیک دو بوکور، مترجم جلال ستاری، چاپ سال ۱۳۷۶، تهران، نشر مرکز، ص ۲۹
۲۰- سمبل ها (کتاب اول، جانوران)، گرترود جابز، ترجمه و تألیف محمد رضا بقا پور، چاپ اول ۱۳۷۰،ناشر : مترجم، ص ۱۱۲ و ۱۱۳
۲۱ – فرهنگ نگاره ای نماد ها، نویسنده جیمز هال، مترجم: رقیه بهزادی، چاپ دوم سال ۱۳۸۳، تهران، انتشارات فرهنگ معاصر
۲۲ – رؤیا و تعبیر رؤیا، ارنست اپلی، برگردان دل آرا قهرمان، چاپ اول ۱۳۷۱، تهران، انتشارات فردوس ، ص ۹۲ و ۲۴۳
6 Comments
parirokh Hashemi
با سپاس فراوان از مطلب مهم شاهنامه . بسیار عالی بود و باعث خشنودی خاطر . و هنوز چه بسیار جای کار دارد این شاهنامه گرانمایه .
ضمنا ، با این که مدت زمان درازی بود منتظر دریافت مطلبی از شما بودم ، امروز برای اولین بار است که مطلبی از شما به من رسید . امیدوارم ادامه داشته باشد
Taranom
سلام.متنتونو خيلي دوست داشتم
زهره
درود بر شما و پیرایه یغمایی عزیز… عالی بود.
شروع دوباره همیشه زیباست… موفق باشید.
ژیلا
درود و سپاس …بسیار جالب بود
سلبی ناز رستمی
سلام عزیز
با کمال ادب و احترام به پیوندهای حقیرانه ی من اضافه شدید. بهترین ها مال شما!
مصیب شریفی
درود فراوان
خوشحالم که گذشته ما به فراموشی نرفته هیچ .دوباره زنده می شود