ویلارد ون اورمن کواین در سال ۱۹۰۸ در شهر آرکون، ایالت اوهایوى آمریکا به دنیا آمد. پدرش کلوید رابرت کواین کارمند و مادرش هریت الیس ون اورمان کواین معلم بودند. او دوران کودکى شاد و سرزنده اى در آرکون گذراند که در خودزندگینامه اش «دوران زندگى من» (The Time of my Life) (۱۹۸۵) به توصیف آن پرداخته است. او تحصیلات دانشگاهى اش را با رشته ریاضى در دانشگاه اوبرلین آغاز کرد و در سال ۱۹۳۰ لیسانسش را دریافت کرد. استعدادها و علائق متنوع او از یک طرف در ریاضیات، علوم و روانشناسى و از جانب دیگر در زبان، ادبیات و شعر نهایتاً او را به جانب فلسفه کشاند.
خود او به تأثیر کتاب مجموعه نوشته هاى ادگار آلن پو و نوشته «اورکا» در آن برخود اشاره مى کند که علاقه فلسفى اش را به ماهیت چیزها برانگیخت. علت انتخاب ریاضیات براى دوره لیسانسش این بود که از دانشجویى با اطلاع در مورد «فلسفه ریاضى» راسل شنید و به نظرش آمد که راهى براى ترکیب علایقش به فلسفه و نیز ریاضیات یافته است.
در سال پایانى دوره لیسانس در اوبرلین مادرش کتاب سه جلدى برتراند راسل و آلفرد نورث وایتهد اصول ریاضیات (Principa Mathematica) (۱۹۱۳-۱۹۱۰) را براى او خرید و او براى دوره دکترا زیر نظر وایتهد به دانشگاه هاروارد رفت. او ۲۳ ساله بود که دکتراى فلسفه اش را در ۱۹۳۲ تنها پس از دو سال دریافت کرد. تز او متشکل از جنبه هاى گوناگون ساده شده و وضوح یافته کار راسل و وایتهد بود.این تز بسیارى از شاخص هاى کار کواین به عنوان یک فیلسوف را در بردارند.
تیزبینى او در مورد ابهام و آشفتگى، توانایى سازنده او در یافتن دیدگاه هاى جدید که مسائل را در جاى مناسب خود قرار مى دهند و توجه او به موضوعات هستى شناختى.عده زیادى از این فیلسوفان از جمله فیلیپ فرانک و کارناپ که هر دو از حلقه وین به ایالات متحده آمدند و به هربرت فایگل عضو جوان حلقه پیوستند که از پیش در آنجا بود. در سال ۱۹۴۰ که سال بزرگى براى کواین محسوب مى شد کارناپ و تارسکى در هاروارد بودند و راسل هم براى ایراد رشته اى سخنرانى به نام «جست وجویى درباره معنا و صدق» به هاروارد آمده بود.
کواین پس از بازگشت به هاروارد به تدریس در آنجا پرداخت و در سال ۱۹۴۰ به مقام استادیارى رسید. او سال هاى ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۶ را پس از ورود ایالات متحده به جنگ جهانى دوم در اطلاعات نیروى دریایى گذراند. او پس از جنگ در سال ۱۹۴۸ به درجه استادى کامل و در سال ۱۹۵۶ به کرسى استادى ادگار پیرس در فلسفه را در دانشگاه هاروارد دریافت کرد و تا زمان بازنشستگى در سال ۱۹۷۸ در این مقام ماند. گرچه در ابتدا کواین را منطق دان به شمار مى آوردند اما به زودى او به عنوان فیلسوفى عمومى مورد توجه قرار گرفت: در ابتدا به عنوان فیلسوف منطق و زبان، اما نهایتاً به عنوان یک متافیزیسین که افکار رادیکالش درباره هستى شناسى، معرفت شناسى و ارتباط در همه حوزه هاى عمده فلسفه تأثیر گذاشت.
کواین پس از اخذ درجه دکتراى فلسفه، با بورس «شلدون ترادلینگ» از دانشگاه هاروارد به وین، پراگ و ورشو سفر کرد و در همین سفرها بود که با موریتز شلیک و حلقه وین، رودولف کارناپ در پراگ، و یان لوکاسیوتیز، استانیسلاو لسنیفسکى و آلفرد تارسکى در ورشو ملاقات کرد، کواین بعدها در خودزندگینامه اش ملاقاتش با کارناپ را در اول مارس ۱۹۳۳ این گونه توصیف کرد: «اولین تجربه درگیرى مداوم عقلانى با شخصى از نسلى قدیمى تر، بدیهى است که او مردى بزرگ بود و برجسته ترین تجربه من در مورد هجوم عقلانى قرار گرفتن از سوى یک آموزگار زنده و نه یک کتاب» بود.
کار اولیه کواین از زمان تز دکترایش تا جنگ جهانى دوم عمدتاً در منطق بود و مقاله او تحت عنوان «بنیاد هاى منطق ریاضى» (۱۹۳۷) مهمترین مشارکت او در این زمینه محسوب مى شود. این رساله درباره نظام نوینى از نظریه مجموعه ها، الهام بخش بسیارى از افراد دیگر شد. و هنوز مورد بحث منطق دانایى است که خواص این نظام را مطالعه مى کنند و تلاش مى کنند که دریابند آیا داراى سازگارى هست یا نه. کواین پس از جنگ جهانى دوم به موضعى که محور اصلى تزش بود بازگشت. به قول خودش: «دانستن یا تصمیم گرفتن درباره آنچه که وجود دارد.»
او تأکید مى کرد که روشن کردن موجودیت ها (ENTITIES) که فرد درباره آنها سخن مى گوید ضرورى است: «هیچ موجودیتى(ENTITIEY) بدون هویت (identity) نیست.» او همچنین به وضوح در رابطه موجودیت هایى که در یک تئورى به آنها پرداخته مى شود نظر داشت. او استدلال مى کرد که یک تئورى به همه آن موجودیت هایى ملزم است که به جهان گفتار آن نظریه تعلق دارند: «بودن یعنى بودن مقدار یک متغیر» این رئالیسم در کار بعدى کواین چرخش مهمى به حساب مى آید. مشارکت عمده کواین در نظریه معنا بوده است، او در مقاله معروف «دو حکم جزمى تجربى گرایى» (Two Dogms of Empricism) در سال ۱۹۵۱، دیدگاه سنتى در مورد «معنا» و مفاهیم مربوط مانند هم معنایى(Synony my) و تحلیل پذیرى را (analyticity) مورد انتقاد قرار داد.
او دیدگاه جایگزینى در مورد معنا را طرح کرد که در کتاب «کلمه و شى» (Word and Object) مورد بررسى قرار گرفته است. این شک انگارى به جرح و تعدیل دیدگاه هاى فلسفى در مورد ارتباط و رابطه زبان و جهان منجر شد، ایده اصلى که کواین در آن با اکثر فیلسوفان و زبانشناسان دیگر شریک است، ماهیت همگانى زبان است، نقش اصلى کواین این بود که این ایده را به پیامد هاى نهایى مى رساند که براى بسیارى از فیلسوفان مسئله آفرین است. یکى از این پیامد ها، عدم تعین ترجمه است، که بسیار مورد بحث قرار گرفته است. بر اساس این نظر ممکن است کتاب هاى راهنماى متعددى (دستور زبان و فرهنگ) براى ترجمه بین دو زبان موجود باشد.
ترجمه هایى که با کمک یکى از این کتاب هاى راهنما انجام مى شود مى تواند با ترجمه انجام شده بر اساس کتاب راهنماى دیگر مطابقت نکند. با این حال هر کتاب راهنما با همه شواهد براى مترجم مطابقت دارد. منظور از شواهد همه شواهد در دسترس همگان است که با استفاده از زبان، در گفتار و نیز در نوشتار مرتبط هستند. این امر تنها موضوعى معرفتى نیست، که ما قادر نباشیم بگوییم کدام کتاب راهنما درست است، موضوع بر سر درست یا غلط بودن نیست، ترجمه صرفاً به خاطر شواهد [متناقض] نیست که قطعى نیست، ترجمه [اصولاً] غیرمتعین است.
نظریه عدم تعین کواین پیامد اندیشه هاى بنیادى ترى راجع به ماهیت عمومى زبان بود که کواین در نوشته هاى بعدى اش آن را تدقیق کرد. این کارهاى بعدى شامل گستره بزرگى از بینش هاى فلسفى کواین است: دیدگاه هاى او درباره معرفت شناسى، هستى شناسى، علیت، انواع طبیعى، زمان، فضا و فردیت. کواین عضو تعداد فراوانى از آکادمى ها بود. جوایز بسیارى را دریافت کرد از جمله اولین جایزه رالف شوک (Rolf Schock) در استکهلم در سال ۱۹۹۳ و «جایزه کیوتو» در کیوتو در سال ۱۹۹۶. کواین به همراه ویتگنشتاین، مارتین هایدگر و جان رالز، از مورد استنادترین فیلسوفان قرن بیستم است.
منبع: روزنامه شرق