مجموعه اشعار سیلویا پلات که همسرش تد هیوز گردآوری کرده صرفا شامل اشعار چاپ شده او نیست بلکه اشعار چاپ نشده او در زمان حیاتش را نیز شامل میشود.اشعار اولیه او دارای وزن و قافیه هستند. پلات در این اشعار انواع ساختارهای شعر را تجربه کرده است.بعضی از این اشعار شامل ابیات به تعداد زوج است که مصراع های زوج هم قافیه هستند. در برخی دیگر از این اشعار سطرها کوتاه و بلند اما هم قافیه هستند. برخی از اشعارش شامل بخشهای پنج سطری است که سطرهای اول با هم، سطرهای دوم با هم، سطرهای سوم با هم، سطرهای چهارم با هم و سطرهای پنجم با هم همقافیه هستند.
کافکا در رمان «مسخ» شرح حال مردی به نام گرگور را مینویسد که همراه با مادر و پدر و خواهرش زندگی میکند و یک روز صبح بعد از بیدار شدن از خواب متوجه میشود که تبدیل به سوسک شده است. نویسنده سپس مشکلات جسمی گرگور مسخ شده و دردسرهایی که برای افراد خانوادهاش تولید میکند را شرح میدهد. در پایان داستان افراد خانواده گرگور تصمیم به خلاص شدن از دست او میگیرند چون به دلیل حضور او سه نفر از مستاجرانشان قراردادشان را فسخ میکنند.
هرمان هسه در رمانش با نام «سیذارتا» به شرح زندگی دو جوان برهمن پرداخته است. شخصیت اصلی رمان که سدهرتها نام دارد همراه با دوستش گوویندا پیش مرتاضان میرود و بعد از مدتی روانه دیدن بودا گوتاما میشود. سدهرتها برخلاف دوستش مرید بودا نمیشود و تعلیمات او را کافی نمیداند زیرا فکر میکند که دیگر به معلم نیازی ندارد. او از مرتاض بودن دست میکشد و به عشق جسمانی و پول جمع کردن رو میآورد.
بار هستی که در این رمان مطرح است بار روح آدمی است . دو مفهوم سبکی و سنگینی از اهمیت خاصی برخوردار است که به تضاد فلسفه پارمنیدس و موسیقی بتهوون مربوط می شود. در حالی که پارمنیدس تحسین کننده سبکی در زندگی است موسیقی بتهوون تایید بر اهمیت و ارزش سنگینی روح دارد که یک ضرورت بشری است . دلهره هایی که ترزا از خیانت های مداوم توما به او دارد سبب ایجاد دلرحمی و همدلی در توما می شود و سنگینی در روح او ایجاد می کند. کوندرا در این رمان می گوید که سبکی روح باعث دور شدن بشر از زندگی زمینی و جدا شدن او از زمین و سنگینی روح او سبب زمینی تر شدن او می شود. تمایل افراد بشر به این است که عشق خود را چیزی دارای سنگینی در زندگی ببینند که بدون عشق زندگی ممکن نیست .
در این مقاله به بررسی مفهوم شناخت و روش رسیدن به آن در بخش فلسفه شناختام "فلسفه شناخت نتیسم" میپردازم و براساس آن زیباییشناسیام "زیباییشناسی نتیسم" را مطرح میکنم. در فلسفه زیباییشناسیام نتیسم مفهوم و ویژگیهای زیبایی را براساس سیستم فلسفیام "شبکهگرایی یا نتیسم" بررسی میکنم. کلمه نتیسم از دو کلمه نت و ایسم تشکیل شده. کلمه نت در انگلیسی به معنای شبکه است و ایسم پسوندی است که برای نحلههای فلسفی به کار میرود. بنابراین کلمه نتیسم به معنای شبکهگرایی است.
از نظر هایدگر مفهوم زمان را می توان در ابدیت یافت و پیش شرط آن اشراف و درک کامل ابدیت است. برای این منظور باید به ابدیت ایمان یافت اما فیلسوفان به ایمان و یقین در این باره هرگز نمی رسند چرا که شک اساس فلسفه است و فلسفه هرگز نمی تواند حیرت را ازمیان بردارد. الهیات از نظر هایدگر با دازاین انسانی یعنی هستی نزد خدا و هستی زمان مند در انسان سروکار دارد اما خدا نیازی به الهیات ندارد و ایمان به او وجودش را سبب نمی شود. ایمان مسیحی با آنچه در زمان روی داده مرتبط است. چون فیلسوف ایمان نمی آورد می خواهد زمان را از خود زمان درک کند.
شاعر شدن آسان است. شاعر ماندن سخت است چون برای شاعر ماندن باید در شعر زندگی کرد و از آن فاصله نگرفت. شعر برای فروغ یک آینه بود. او خود را همچون حجمی زاینده افکار جدید می دید که در زندگی و سفر محدود به زمان از تصویر خود آگاه است و از مهمانی شعر برمی گردد. فروغ در شعر نفس کشید و لحظه به لحظه زندگی اش را در شعر منعکس دید.
نحله مثبتگرایی-منطقی یک نحله فلسفی است که توسط فیلسوفان حلقه وین شکل گرفت و طبق آن باید درستی گزارههای علمی را اثبات کرد. برای این منظور گزارههای علوم تجربی باید با منطق ریاضی ترکیب شوند. فیلسوفان این نحله از جمله کارناپ تقسیم بندی کانتی گزارهها به گزاره های تحلیلی و تالیفی را پذیرفتند. کواین از مطرح ترین فیلسوفان قرن بیستم است. او از مخالفان نظرات فیلسوفان این نحله بود.
گابریل گارسیا مارکز در رمان صد سال تنهایی به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا می پردازد که نسل اول آنها در دهکده ای به نام ماکوندو ساکن می شود. داستان از زبان سوم شخص حکایت می شود. طی مدت یک قرن تنهایی پنج نسل دیگر از بوئندیاها به وجود می آیند و حوادث سرنوشت ساز ورود کولیها به دهکده و تبادل کالا با ساکنین آن رخ دادن جنگ داخلی و ورود خارجی ها برای تولید انبوه موز را می بینند.
نیچه در کتابش فراسوی نیک و بد مطرح می کند که باید از دگم گرایی ها در اندیشه فلسفی دوری کرد. او حقیقت گرایی مطلق افلاطون را زیر سئوال می برد و جستجوی خیر و حقیقت مطلق را باطل می داند. وی می گوید که برای بشر بنیادی تر از بررسی حقیقت جستجوی ارزش آن بوده است و متافیزیسین ها همگی به دنبال ارزش گذاری مفاهیم متضاد بوده اند. نیچه می گوید که باید در تضادهای دوگانه شک کرد. نیز می گوید از کجا معلوم که این تضادهای دوگانه اصلا وابسته به هم و یکی نباشند؟ در فلسفه معین ارزشی بیشتر از نامعین دارد همان طور که ارزش نمود کمتر از حقیقت است. اگر چه نیچه مطرح می کند که چه بسا این ارزش گذاری ها اشتباه و ظاهربینانه است. از نظر وی نادرستی یک حکم باعث نمی شود که آن حکم را رد کنیم. او احکام نادرست را برای زندگی بشری ضروری می انگارد و رد کردن آنها را به معنای رد کردن زندگی می داند. از نظر او فلسفه فراسوی نیک و بد ضروری ست.