نحله مثبتگرایی-منطقی یک نحله فلسفی است که توسط فیلسوفان حلقه وین شکل گرفت و طبق آن باید درستی گزارههای علمی را اثبات کرد. برای این منظور گزارههای علوم تجربی باید با منطق ریاضی ترکیب شوند. فیلسوفان این نحله از جمله کارناپ تقسیم بندی کانتی گزارهها به گزاره های تحلیلی و تالیفی را پذیرفتند. کواین از مطرح ترین فیلسوفان قرن بیستم است. او از مخالفان نظرات فیلسوفان این نحله بود.
کواین با ارائه نظریه کل گرائی به انتقاد از ” نقد عقل محض“ کانت پرداخت.
کانت در ” نقد عقل محض“ چهار موضوع مهم را توضیح داده است :
۱. شناخت ماتقدم: شناختی که بر مبنای مفاهیم ذهنی ما میباشد و برای حصول آن نیازی به تجربه نیست. این جمله را در نظر بگیریم: ” طلا زرد است“ کانت استدلال میکند که برای شناخت زرد بودن طلا نیازی به تجربه نیست و ما با داده های ذهنیمان به این نتیجه که طلا زرد است میرسیم. بنابراین، این شناخت از نوع شناخت ماتقدم است.
۲. شناخت ماتاخر: شناختی که برای حصول آن به تجربه نیاز است و نمیتوان آن را بر مبنای مفاهیم ذهنی به دست آورد. این جمله را در نظر بگیریم: ” همه اجسام وزن دارند“ کانت استدلال میکند که برای شناخت وزن دار بودن اجسام به تجربه و آزمایش نیاز است و نمیتوان بدون آزمایش به این نتیجه رسید. بنابراین، این شناخت از نوع شناخت ماتاخر است.
۳. حکم تحلیلی: حکمی که در آن گزاره در مفهوم نهاد است. این جمله را در نظر بگیریم: ” طلا زرد است“ در جمله ” طلا زرد است“، ”طلا“ نهاد و ”زرد است“ گزاره است. کانت استدلال میکند که زرد بودن در مفهوم طلا است. بنابراین، این حکم از نوع تحلیلی است.
۴. حکم تالیفی: حکمی که در آن گزاره در مفهوم نهاد نیست بلکه مستقل از آن است. در تساوی ”۱۲=۵+۷ “ عدد ۱۲ خارج از مفهوم اعداد ۵ و ۷ است. بنابراین، این حکم از نوع تالیفی است.
از ادغام این چهار مولفه، سه نوع حکم به دست می آید:
حکم تحلیلی ماتقدم، حکم تالیفی ماتقدم، حکم تالیفی ماتاخر
حکم تحلیلی ماتاخر ناممکن است چون آنچه برای درک آن به تجربه نیاز است (ماتاخر)، گزاره ای ست که در مفهوم نهاد نیست و مستقل از آن میباشد (بنابراین تالیفی است و نمی تواند تحلیلی باشد).
احکام تالیفی ماتقدم را می توان در علوم محض مثل ریاضیات و فیزیک جستجو کرد.
کانت در ” نقد عقل محض“ از احکام تالیفی ماتقدم که پیشنهاد آن نوآوری او محسوب میشود برای بررسی شناخت مابعدالطبیعه (آنچه حسی نیست و نمی توان از طریق حسیات، آن را شناخت از جمله شناخت خدا) استفاده کرده است. کانت برای این منظور، فلسفه استعلایی خود را بر مبنای دستهبندی شرایط امکان ماتقدم حسی و مفاهیم ماتقدم ذهنی مطرح کرده است. از نظر کانت، زمان (توالی درونی پدیدهها) و مکان دو شرط امکان ماتقدم همه حسیات ما هستند. یعنی زمان و مکان به تجربه بستگی ندارند و مستقل از تجربه هستند اما تجربه برای واقع شدن به زمان و مکان به عنوان دو شرط امکان نیاز دارد. بنابراین، زمان و مکان قبل از تجربه هستند و بر آن تقدم دارند.
کانت نتیجه میگیرد که شناخت تالیفی ماتقدم برای ما امکان دارد زیرا این ساختار ماتقدم را درک ما بر پدیدههای اطرافمان تحمیل میکند. نتیحه دیگری که او میگیرد آن است که درک نظم در طبیعت از طریق این شناخت تالیفی ماتقدم برای ما ممکن است. از طرف دیگر، انتقاد هیوم (ابداع کننده نحله فلسفی شک گرایی) بر دیدگاه عقل گرایی وارد نیست و شناخت عقلی پدیده ها صحت عینی دارد اما کانت این انتقاد هیوم را که عقل نمیتواند به طور نامحدود به شناخت برسد میپذیرد و برای شناخت عقلی محدودیت قائل است. در ضمن، همه شناختهایی که از طریق تجربی به دست میآیند محدود به مفاهیم ذهنی ما هستند زیرا این مفاهیم ذهنی ما هستند که همه تجربیات ممکن ما را دربرمیگیرند.
کواین که با ارائه نظریه کل گرائی به انتقاد از ” نقد عقل محض“ کانت پرداخت، با استفاده از ” ساختار منطقی“ گزاره ها عنوان کرد که اگر نتوانیم معنای گزاره ها را تشخیص دهیم، تقسیم بندی حکم تحلیلی و تالیفی بی معنا خواهد بود. از نظر کواین اصلاً این نوع تقسیمبندی گزارهها معنی ندارد چون معنای گزارهها قابل تعیین نیست.
کواین دو اشکال بر دیدگاه کانت وارد دانست. طبق نظر کواین اولین ایراد وارد بر حکم تحلیلی و تالیفی کانت، اشکال دورانی بودن آن است که از حکم تحلیلی به حکم تالیفی و از حکم تالیفی به حکم تحلیلی امکان تغییر دارد. دومین ایراد وارد بر حکم تحلیلی و تالیفی کانت، اشکال لغت نامه ای آن است.
جمله ”مجردها افراد ازدواج نکرده هستند“ را در نظر بگیریم. در این جمله، عبارات ”مجردها“ و ”افراد ازدواج نکرده“ مترادف (هم معنی) هستند. چون گزاره ”افراد ازدواج نکرده“ در مفهوم نهاد این جمله یعنی ”مجردها“ است (چرا که هم معنی هستند) و مستقل از آن نیست، بنابراین، حکم بر این جمله از نوع حکم تحلیلی است.
بررسی مترادفهایی از این قبیل کاملا تجربی است و فردی که می خواهد این مترادفها را برای اولین بار وارد لغتنامه کند، از طریق تجربی به نحوه استفاده لغات توسط مردم متوسل میشود و بنابراین حکمی که تحلیلی است به یک حکم تجربی (ماتاخر) و تالیفی تبدیل میشود.
از نظر کواین، دستهبندیهایی از قبیل حکم تحلیلی و تالیفی برای عبارات استفاده شده در منطق معنا ندارند و اعتبار خود را از دست میدهند.
منابع:
Quine, Le Mot Et La Chose, Edition Flammarion, 1977
Kant, Critique De La Raison Pure, Edition Flammarion, 2001