مانی پیامبر ایرانی و بنیانگذار آیین «مانویت» یا « آیین روشنی»، در آغاز سده ی سوم مسیحی (میلادی) در ۱۴ اپریل سال ۲۱۶ میلادی در محلی نزدیک به «تیسفون» استان «آسورستان» در روستای «مردینو» شرق «بابِل» که در آن زمان جزو امپراتوری ساسانیان بود، زاده شد. خود او در سروده ای به تولدش بدینگونه اشاره می کند: «من از سرزمین بابِل برخاسته ام تا ندای دعوت خود را به همه جا بپراکنم.»
گزارشی از خواب های شاهنامه و برخورد هوشمندانه ی فردوسی با نمادها
مو، گیسو، گیس، زلف، طرّه – با اندک تفاوتی در شکل آراستن - به دلیل پیچ و خم و بلندی و سیاهی و افتادگی- هم در اسطوره ها و هم درداستان های فولکلوریک نقشی بسیار پایه ای دارد که اگر به رمز و راز و نمادهای آن توجه نشود، بی گمان به بسیاری از معانی رازگونه نمی توان پی برد. و جالب اینجاست که این رازگونگی، نه تنها در همه ی اقوام و ملل وجود دارد، بلکه بسیار هم به هم نزدیک است. «مو» در مرتبه ی اول نماد «هستی» و «جان» و «زندگی» است.
در هیچ زبانی به اندازه ی زبان فارسی تعداد رنگ ها زیاد نیست و در هیچ زبانی به اندازه ی زبان فارسی رنگ ها اینگونه توانمند و زنده در شعر و نثر به کار گرفته نشده اند. شاید علت بسیاری رنگ در زبان فارسی این باشد که نام رنگ ها بیشتر با افزودن(ی) نسبی (= یای نسبت ) در آخر اسم به دست می آید. بنابراین نسخه ی اصلی هر رنگی در طبیعت وجود دارد. مثلا ً وقتی در انگلیسی کلمه ی « «brown را به کار می بریم، فقط از یک واژه ی مستقل که در معنای رنگی است، استفاده کرده ایم. «براون»، «براون» است و به چیزی منسوب نیست. اما برای همین رنگ در فارسی کلمه ی «قهوه ای» به کار می رود. قهوه ای یک واژه ی مستقل نیست، بلکه از قهوه گرفته شده و ما هنگامی که آن را به کار می بریم، نه تنها رنگ قهوه در نظرمان می آید، بلکه تلخی آن را هم احساس می کنیم. جهان پیرامون ما رنگی است و چون زبان فارسی رنگ ها را از این جهان وام می گیرد به غنای بسیار می رسد و این غنا زبان را از پرداختن به توضیحات اضافی حفظ می کند. مثلا ً در مورد رنگ« سبز» با داشتن چندین گونه سبز متفاوت ازقبیل: سبز چمنی، سبز کاهویی، سبز مغز پسته ای، سبز ماشی، سنجدی، زیتونی، یشمی، سدری، خزه ای و چندین و چند نوع سبز دیگر، اگر ضمن گفتگو بگوییم که پیراهن او زیتونی بود – بی آن که نیازی به شرح و بسط آن رنگ داشته باشیم- در یک کلمه منظور خود را به شنونده رسانده ایم. به همین نسبت در مورد رنگ های دیگر هم دست مان باز است.
میدان توپخانه (= سپه) یکی از میدان هایی است که هم در زمان قدیم از اعتبار ویژه ای برخوردار بوده و هم امروزه یکی از میدان های پُر رفت و آمد و معتبر تهران بحساب می آید. این میدان که مرکزی است که در آن خیابان های امیر کبیر، ناصر خسرو ، باب همایون، سپه، فردوسی و لاله زار به یکدیگر می رسند، در سال۱۲۸۱ ق احداث شد و در ابتدای احداث آن، میرزا قهرمان امین لشگر، وزیر گمرکات ناصر الدین شاه در ضلع شرقی اش، عمارت وسیعی با سردری گچ بُری شده و زیبا ساخت که بعد ها انگلیسی ها برای ساختن بانک خود درآن محل چهره ی این عمارت را بکلی تغییر دادند.
قلب تان مهر جهان افروز باد روز و ماه و سال تان نوروز باد ! پایان بخش مراسم نوروزی جشن سیزده بدر است که روز سیزدهم فروردین ماه اتفاق می افتد و در واقع می توان گفت که سال تازه برای کار و فعالیت های اجتماعی و فرهنگی و کشاورزی از روز چهاردهم فروردین آغاز می گردد.
عارف قزوینی پیش از آنکه به صف آزادی خواهان بپیوندد و شاعری ملی- میهنی شود، یعنی زمانی که در دربار قاجار کیا و بیایی داشته، به عشق زنان بسیار گرفتار می آید و از آن جایی که بسیار احساساتی بوده و به سرعت دل می باخته، این عشق ها در زندگی شاعرانه و هنری او رد پایی عمیق می گذارند. عارف در آن زمان بجز عشق زنان معمولی بی گمان به چهار دختر ناصرالدین شاه دل می بازد و آنان را با نام در ترانه های خود آواز می دهد. و صد البته که آنان هم به عشق و دلدادگی عارف پاسخ می دهند و چرا که نه؟- عارف جوان،خوش چهره، خوش اندام و خوش لباس است(در سرگذشت وی آمده که او همواره عمامه ی کوچک و عبا و لباده ای فاخر همراه با کفشی فرنگی می پوشیده و به صورت ظاهر چیزی از اشراف زادگان کم نداشته)، از طرفی دیگر شاعری است پرشور، تصنیف پردازی قدرتمند، دارای حنجره ای شگفت انگیز و دربار قاجار هم که جایگاه داد و ستد های عاشقانه و به کلام دیگر هوسبازانه بوده است.
ایرانیان باستان عقیده داشتند که شادی از بخشش های اهورایی و اندوه از پدیده های اهریمنی است. آنان غم را نمی شناختند و حتا در سوگ کسی نیز به اندوه نمی نشستند و شیون و زاری را گناهی بس برزگ می شمردند. از این رو می کوشیدند تا همیشه شاد باشند و در هر فرصتی جشنی سزاوار می آراستند و با گرد هم آیی به شادمانی و سرور می پرداختند. در میان این جشن ها سه جشن زمستانی - جشن یلدا ، جشن چهار شنبه سوری و جشن سده - که آتش در آنها نقشی اساسی داشت و آتش افروزی از مراسم بنیانی انها بود، از اعتبار دیگری برخوردار بود. و باز در میان این سه جشن، جشن سده گرامی تر بود، چرا که ریشه ی آن با جشن با پیدایش آتش پیوندی تنگاتنگ داشت.
نام جیمز جویس همواره در تاریخ ادبیات جهان به عنوان یک نویسنده به ثبت رسیده و کمتر کسی است که او را به نام شاعر بشناسد. اما نثر آهنگین او نشان می دهد که جویس زبان و بیان شاعرانه دارد و زندگی نامه ی او هم گواه بر این است که جویس آفرینش های ادبی خود را با شعر آغاز نموده.