نحله مثبتگرایی-منطقی یک نحله فلسفی است که توسط فیلسوفان حلقه وین شکل گرفت و طبق آن باید درستی گزارههای علمی را اثبات کرد. برای این منظور گزارههای علوم تجربی باید با منطق ریاضی ترکیب شوند. فیلسوفان این نحله از جمله کارناپ تقسیم بندی کانتی گزارهها به گزاره های تحلیلی و تالیفی را پذیرفتند. کواین از مطرح ترین فیلسوفان قرن بیستم است. او از مخالفان نظرات فیلسوفان این نحله بود.
او تأکید مى کرد که روشن کردن موجودیت ها (ENTITIES) که فرد درباره آنها سخن مى گوید ضرورى است: «هیچ موجودیتى(ENTITIEY) بدون هویت (identity) نیست.» او همچنین به وضوح در رابطه موجودیت هایى که در یک تئورى به آنها پرداخته مى شود نظر داشت. او استدلال مى کرد که یک تئورى به همه آن موجودیت هایى ملزم است که به جهان گفتار آن نظریه تعلق دارند: «بودن یعنى بودن مقدار یک متغیر» این رئالیسم در کار بعدى کواین چرخش مهمى به حساب مى آید. مشارکت عمده کواین در نظریه معنا بوده است، او در مقاله معروف «دو حکم جزمى تجربى گرایى» (Two Dogms of Empricism) در سال ۱۹۵۱، دیدگاه سنتى در مورد «معنا» و مفاهیم مربوط مانند هم معنایى(Synony my) و تحلیل پذیرى را (analyticity) مورد انتقاد قرار داد.
در قرن ۱۷ لایپنیتس فیلسوف آلمانی در فکر آن بود تا از طریق منطق زبانی را سامان دهد که برای همگان قابل فهم باشد تا دیگر دچار اختلافات عدیده و مهم نگردند.اشکالاتی که اگر زبان منطقی را در برابر شان بکار اندازیم تاب نخواهند آورد. لایپنیتس در این راه ( ساختن زبانی جهانی ) جبر را پایه گذاشت و حتی جدولی از نشانه های ریاضی نیز ساخت با این حال با هدفش فرسنگ ها فاصله داشت.پس از وی کانت بزرگ با بی علاقگی به این موضوع راه حل مشکل چندگانگی صدق را در صورت شناسایی و ساز و کار آن تشخیص داد . وی با استدلالاتی قدرتمند که در (( سنجش خرد ناب )) ترتیب داد به جنگ سختی های بشر شتافت. در دستگاه وی عقل استعلایی چاره ای جز اتکا به شهود های حسی نداشت تا خود را اثبات کند و از آن طریق به جهان بیرون پل بزند . منطق و ریاضی هر دو جز قالب هایی جزمی بودند که همانگویه می کردند. منطق از نظر وی از ارسطو جلوتر نیامده بود و در جا میزد و ریاضی نیز جز بازی نشانه گذار عقل نبود که راه را برای طبقه بندی تجربیات باز می کرد. افکار کانت که انسان را از بند قدرت متافیزیک می رهاند و فعلیت را به او باز می گرداند ...