کمتر کسی است که از میان آثار فرانتس کافکا، دستکم داستان بلند "مسخ" را نخوانده باشد. این داستان را باید از برخی جهات، مادر یا منبع الهام بسیاری از داستانهایی با درونمایه و شکلی مشابه دانست. بهکارگیری عنصر مسخ و استحاله در داستان "مسخ" بینظیر است و چنان با موقعیت کنونی انسان مدرن همخوانی دارد که آدم با خود فکر میکند چرا کافکا در آن روزگار دست به خلق چنین اثری زد. واقعا شگفتآمیز است. مخصوصا که با خواندن این اثر درمییابیم که مسخ و استحالهی زامزا، پیش کیفری مهیب برای گناهان نامعلوم او بوده است. گناهانی که ماهیت آن چندان بر کسی روشن نیست. در واقع گناه یکی از درونمایههای تکرار شونده در آثار کافکا است.
جیمز جویس از جمله پیشگامان داستاننویسی مدرن است؛ شیوه داستانسرایی او چه در داستانهای کوتاه و چه در رمانهایش روزنههای فراوانی برای نویسندگانی که پیرو مکتب او هستند، میگشاید و به اعتقاد خیلیها جویس جادوگر ادبیاتِ مدرن است. شاهد این مدعا هم روز ۱۶ ژوئن یعنی روزیست که اولیس در آن اتفاق میافتد؛ در این روز مردم دوبلین در شهر راه میافتند و به همان مکانهایی میروند که اولیس رفت و همان شرابی را می خورند که او خورد؛ گویا اولیس از رمان بیرون آمدهباشد، به تعداد کثیری تکثیر شده و در متن جامعه زندگی دیگری را از سر گرفتهباشد؛ آیا این همان جادوی ادبیات نیست؟
کامو هرگونه قصدی را در ساختن یک فلسفهی پوچ انکار میکند؛ بلکه در کار بررسی یک حساسیت است و میکوشد چیزی را وصف کند که به باور او بیماری روحی ویژهی روزگار ماست.» در افسانهی سیزیف که بر گرفته از اساطیر یونانی است او به توصیف قهرمانی میپردازد که محکوم به غلتاندن سنگی تا بالای کوه است و این کار را در حالی انجام میدهد که میداند هیچ انتها و پایانی در انتظارش نیست با اینهمه در انجام آن احساس رضایتمندی و خشنودی میکند. در همین کتاب کامو مینویسد: «همینجاست که من درمییابم امید نه تنها نمیتواند برای همیشه دوری گزیند بلکه میتواند به کسانی که در پی رهانیدن خود از بند آن هستند نیز یورش ببرد.» در مقدمهی همین اثر – افسانهی سیزیف - کامو به این مطلب اشاره میکند که «پوچ را تا به امروز همچون سرانجام کار پنداشتهاند، اما این کندوکاو آنرا به منزلهی آغاز حرکت انگاشته است.»
نگاهی به اندیشه ها و آثار آندره ژید “از آنروز که دریابی مسئول همهی دردهای زندگی خداوند نیست و بشر است، دیگر سهمی از این دردها نخواهی داشت” (آندره ژید) چیزی که باعث شد این یادداشت را بنویسم نه فقط لذت بی اندازهای بود که از خوانش کتاب مائدههای زمینی بردم، بلکه جریان اندیشهی نابی […]
متاسفانه از گذشتههای دور نگاه انسانها به زن به صورت کالایی بوده که درتملک مرد قرارداشته است؛ این نگرش در رم باستان و فرهنگ یونانی به خوبی قابل رویت است. ازدیدگاه انسان آن دوره، زن قابل خرید و فروش و معامله بوده و به شکل کالایی، قابلیتِ دست به دست کردن و تبادل داشته است. درآن دوره زن و برده، ارزش یکسانی داشتند و تا ظهور مسیحیت که به دلیل حضور حضرت مریم (س) به عنوان اساس و پایۀ شکل گیری چنین شریعتی، نظام ارزشمندی زن را بنیان نهاد و تاثیر شگرفی درایجادِ دیدگاهِ خاص به زن داشت، این نگرش ادامه پیدا کرده است.