شیوه های تولید کلام، مبتنی بر پیش فرض های غالباً ناگفته یی هستند. پیش فرض ها بنیان های نظریه ها را تشکیل می دهند؛ بنیان هایی که به ظاهر بر هیچ بنیانی استوار نیستند الا خودشان. اما خود ایده بنیان از کجا می آید؟ چرا ما برای بیان یک نظریه به یک بنیان نیازمندیم؟ چرا یک نظریه را مانند یک قاصدک یا حباب صابون معلق در فضا نمی دانیم؟ کودک که بودیم فوت می کردیم از نی در آب صابون و خیره می شدیم به حباب های کوچک و بزرگ. حباب معلقی از رنگین کمان که به کندی سقوط می کند و به اندک نسیمی صعود نیز می کند، تصور متفاوتی از بنیان به ما می دهد.
دریدا در سال۱۹۳۰ همزمان با رشد فاشیسم و نازیسم، در الجزایر به دنیا آمد. در ۱۹ سالگی مدتی بعد از پایان جنگ جهانی دوم به فرانسه آمد. و در مؤسسهای تحت نظر ژانهیپولیت به تحصیل فلسفه پرداخت. در ۱۹۶۲ اولین کتاب خود به نام «خاستگاه هندسه» در آرای ادموند هوسرل را به چاپ رساند. در سال ۱۹۶۷ دکتری فلسفه خود را گرفت. سال ۱۹۶۷ مهمترین سال زندگی دریدا به حساب میآید و نظریههای مشهور و اصلی او با چاپ سه کتاب «از گرماتولوژی» «نوشتار و تفاوت» و«گفتار و پدیدار» مطرح شد. در همین کتابهاست که مفاهیمی چون «دی کانستراکشن» و «دیفرنس» ظاهر می شود.
متنشناسی بنا بر این دارد که پاسخ هر پرسش دربارهی متن، باید در خود متن جستوجو شود. توجه به متن مستلزم آن است که مؤلف بیداعیه باشد و برای خود در برابر متن و بیرون از آن، جایگاه استوار قائل نشود. ساختشکنی به عنوان ایدهای فلسفی که زبان را محور قرار میدهد، ما را به تن در دادن در برابرمتن فرامیخواند؛ اذعان به اصالت متن به این مناسبت که ساختشکنی در پی تحمیل نگرشی خاص به خواننده نیست. به همین دلیل برداشتهای متفاوت از آن، آن را تردیدانگیز نمیکند. آغاز خاستگاه متنشکنی (ساختشکنی) تکیه بر متن و نفی جایگاه بیرون و مستقل از آن برای انسان و خواننده است؛ متن غایتمند میشود، خواننده در آن سرگردان نمیشود.