بیتردید عنوان ادبیات جایگاه برجستهای در آثار ژاک دریدا داشته است. تعجبآور نیست اگر بگوییم نقطهی آغاز اندیشهی او نشأت گرفته از تلاشهایی است که فلسفه برای مستثنی کردن نوشتار انجام داده ـ فلسفهای که مبنای خود را در حقیقت حضور میجسته است. دریدا در اولین کتابها و مقالاتش (نظیر گفتار و پدیدار، دربارهی نوشتارشناسی، داروخانهی افلاطون، امضاء رویداد متن) به دو بحث میپردازد: اول این که تبعید نوشتار از قلمرو تأمل فلسفی جدی، طرح کاملاً سازگار فلسفهی غربی را معین کرد و به آن هویتی بر مبنای تفاوتهای تاریخی بخشیده، دوم این که شکست این طرح در امکان فعلی فلسفه ضرورت داشته است.
دریدا در سال۱۹۳۰ همزمان با رشد فاشیسم و نازیسم، در الجزایر به دنیا آمد. در ۱۹ سالگی مدتی بعد از پایان جنگ جهانی دوم به فرانسه آمد. و در مؤسسهای تحت نظر ژانهیپولیت به تحصیل فلسفه پرداخت. در ۱۹۶۲ اولین کتاب خود به نام «خاستگاه هندسه» در آرای ادموند هوسرل را به چاپ رساند. در سال ۱۹۶۷ دکتری فلسفه خود را گرفت. سال ۱۹۶۷ مهمترین سال زندگی دریدا به حساب میآید و نظریههای مشهور و اصلی او با چاپ سه کتاب «از گرماتولوژی» «نوشتار و تفاوت» و«گفتار و پدیدار» مطرح شد. در همین کتابهاست که مفاهیمی چون «دی کانستراکشن» و «دیفرنس» ظاهر می شود.
فلاسفه همیشه زیاد عمر میکردند و در طول تاریخ همه فیلسوفانی که عمرشان کوتاه بوده کم هستند، ولی در فلسفه معاصر فرانسه و شاید هم در کل فلسفه جهان معاصر، فیلسوفان عمرهای طولانی هوسرلی و هایدگری ندارند و عمرشان نیچهای شده است. چند سال پیش آلتوسر خودکشی کرد، بعد دلوز به او تأسی کرد. فوکو و ژاک دریدا هم عمرشان چندان طولانی نبود و عمر سقراطی، افلاطونی، هایدگری، هوسرلی و کانتی نداشتند. البته در قرون پیش، کسانی هم مثل اسپینوزا بودند که عمر طولانی نداشتند، ولی عموماً فیلسوفان عمر طولانی دارند.
این مقاله بر آن است تا نظرات «دریدا» را در مورد فلسفه بیان کند. این که فلسفه چه معنایی در تفکر «دریدا» دارد، به نوعی ما را به بحث «فلسفه فلسفه» می کشاند؛ یعنی ما در حوزه «متا» قرار می گیریم. روندی که برای انجام این مهم در پیش خواهیم گرفت شامل دو رویکرد است که امیدواریم منجر به بازسازی اندیشه دریدا در مورد موضوع مقاله بشود. قبل از آن که مشخصاً بدان رویکردها پرداخته شود بی مناسبت نیست نکاتی که در فهم این مقاله ضروری به نظر می رسد بیان شود. نکته اول این است که ما هنگامی می توانیم از چیزی بپرسیم که از آن چیز فاصله گرفته باشیم و به طریق اولی طرح این پرسش که فلسفه چیست؟ نیازمند فاصله گرفتن از فلسفه است. یعنی ورود به حوزه «متا» منوط و مشروط به این است که ما در ابتدا امکان چنین فاصله گرفتنی را مورد توجه قرار دهیم. نکته دیگری که باید متذکر شویم این است که پرسش نمی تواند در خلاء شکل گیرد. به بیانی من هنگامی می توانم عمل پرسشگری را به انجام برسانم که اصولاً چیزی باشد تا متعلق این پرسش قرار گیرد. بنابراین خود به خود مسئله «سنت فلسفه» و تاریخی که این رشته در تفکر فلسفه غربی از خود به جاگذاشته است در عمل پرسشگری ما یعنی این پرسش که «فلسفه در نزد دریدا چه نوع موجودی است؟» وارد می شود.
متنشناسی بنا بر این دارد که پاسخ هر پرسش دربارهی متن، باید در خود متن جستوجو شود. توجه به متن مستلزم آن است که مؤلف بیداعیه باشد و برای خود در برابر متن و بیرون از آن، جایگاه استوار قائل نشود. ساختشکنی به عنوان ایدهای فلسفی که زبان را محور قرار میدهد، ما را به تن در دادن در برابرمتن فرامیخواند؛ اذعان به اصالت متن به این مناسبت که ساختشکنی در پی تحمیل نگرشی خاص به خواننده نیست. به همین دلیل برداشتهای متفاوت از آن، آن را تردیدانگیز نمیکند. آغاز خاستگاه متنشکنی (ساختشکنی) تکیه بر متن و نفی جایگاه بیرون و مستقل از آن برای انسان و خواننده است؛ متن غایتمند میشود، خواننده در آن سرگردان نمیشود.
مطالعات ژاک دریدا در مورد امانوئل کانت تا حد زیادی محدود به دو نوشته در کتاب مهم اوست. بخشی با عنوان مفهوم پاررگون (به معنی قاب و تزئین) در کتاب حقیقت در نقاشی و مقالهی اکونومیمسیس (محاکات ارزشی). هر دو آنها به تحلیل داوری زیباییشناختی به صورتی که در نقد قوهی داوری بیان شده میپردازند. (از این به بعد محاکات را در ترجمه به معنای خاص میمسیس به کار میبریم، نه به معنی عام تقلید. ـ م). استدلالهای دریدا را میتوان در پسزمینهی وسیعتری نیز مورد توجه قرار داد. فلسفهی کانت به طور کلی و مسألهی حکم به طور خاص، مسائل اصلی فلسفهی فرانسوی در دههی 1980 و 1990 بود. دریدا در درجهی نخست از تحلیل کانتی داوری زیباییشناختی، سه موضوع را مورد توجه قرار میدهد: ابتدا خودمختاری زیباییشناسی به عنوان فعالیتی درونی شده و ذهنی و به نحوی در برابر عمل اجتماعی و اشتراکی. دوم، ارزش و خودشناسایی هنر خودمختار به صورتی آزاد از ارزش پولی و دست آخر، طریقی که تصور کانت از اهداف و فعالیتهای هنر، به نحو برنامهریزی شده، ناتوانی فلسفهی روشنگری را برای پر کردن یا حل کردن تمایز بین ذهن و طبیعت، ذهن و عین، را سربسته میگذارد. دریدا این مطالب را از طریق سه صورت یا شکل بررسی میکند: پاررگون به معنی قاب و تزئین، اکونومیمسیس به معنی محاکات ارزشی و نمونهوارگی.