مقالهای که در پیش رو داریم در صدد نشان دادن این امر است که تلقی شادکامی به مثابه اصل اخلاقی از پشتوانه روانشناسی برخورداراست. مؤلف ابتدا با متمایز ساختن لذتهای فکری از لذتهای حسی، به نوعی لذت ضروری افعال اخلاقی اشاره میکند که رضایت فکری را به دنبال خواهد داشت، فارغ از اینکه این فعل اخلاقی نتیجهای موفقیت آمیز داشته باشد یا نه. و چنین رضایتی برای، بالاترین لذت شمرده میشود. این گونه شادکامی گرچه دربرگیرنده تمامی انواع لذتهایی که آدمی قادر است تجربه کند نخواهد بود و حتی همه حالات آگاهانهای را که ممکن است میل آدمی به سوی آن باشد در خود جای نخواهد داد، ولی، والاترین و شریفترین تجربهای است که افرادی با منشهای اخلاقی متعالی تجربه خواهند کرد؛ جزء لازم خیر اعلی بشمار میآید، و از این رو اصلی اخلاقی است. بنابراین شادکامی در این معنا به حالتی از آگاهی محدود میشود که در آن حالت انسان به آرمان اخلاقی خود پایبند است و وجدانش آن را تأیید میکند نه مجموعهای از پرشورترین لذتها. از این روست که نباید منحصرا آن را براساس لذت تعریف کرد.