کییرکگارد در جایی نوشته است: “هر اندازه اصالت فرد بیشتر باشد، بیشتر دچار هراس است.” فرانتس کافکا را میتوان در شمار نویسندگانی آورد که همه عمر خود را در این هراس وجودی پیمودهاند. از همینرو بود که وی تنها میزیست و در این تنهایی- به تعبیر خودش- شاهکارهایی چون مسخ، محاکمه، قصر، پزشکدهکده، گروه محکومین، آمریکا و... را آفرید. با این حال، این هراس هیچگاه کافکا را به سقوط درنینداخت. او در گفتوگو با «گوستاو یانوش» ترسآگاهی را کلید رهایی از پوچی میداند. به هر روی آثار کافکا، نمونهای واقعگرا از وضعیت انسان معاصر است؛ نوشتار حاضر ازکارل کوسیک، کافکا شناس و فلسفه دان معاصر ترجمه شده که بخشی از آن از نظرتان میگذرد.
متنشناسی بنا بر این دارد که پاسخ هر پرسش دربارهی متن، باید در خود متن جستوجو شود. توجه به متن مستلزم آن است که مؤلف بیداعیه باشد و برای خود در برابر متن و بیرون از آن، جایگاه استوار قائل نشود. ساختشکنی به عنوان ایدهای فلسفی که زبان را محور قرار میدهد، ما را به تن در دادن در برابرمتن فرامیخواند؛ اذعان به اصالت متن به این مناسبت که ساختشکنی در پی تحمیل نگرشی خاص به خواننده نیست. به همین دلیل برداشتهای متفاوت از آن، آن را تردیدانگیز نمیکند. آغاز خاستگاه متنشکنی (ساختشکنی) تکیه بر متن و نفی جایگاه بیرون و مستقل از آن برای انسان و خواننده است؛ متن غایتمند میشود، خواننده در آن سرگردان نمیشود.