هویت چیست ؟ سؤالی که در اغلب مباحث فمینیستی به چالش کشیده می شود مبحث هویت زنانه و باز یافتن آن در جامعه مردسالار است . فمینیست های موج اول و دوم در تلاش بودند تا هویت زنانه را ازهویت مردانه در میان قوانین و رویکردهای جامعه ی مردسالار بازشناسند . هرچند که مبحث هویت یکی از مباحث چالش انگیز موج اول و دوم بود اما فمینیست های موج سوم که شامل فمینسیت های جهان سوم و فمینیست های پست مدرن می شد تعاریف جدیدتری از هویت ارائه دادند . جودیت باتلر در کتاب آشفتگی جنسی مسئله بحران هویت زنانه و مردانه را به چالش کشیده است و این نظریه را مطرح کرد که چیزی به نام هویت مستقل زنانه و مردانه وجود ندارد و جای هویت زنانه و مردانه می تواند در جامعه عوض شود.
ژولیا کریستوا در ۱۹۴۱ در بلغارستان متولد شد. در مدرسه راهبان دومنیکن درس خواند و به زبان فرانسه. بلغارستان جزو بلوک شرق بود، به این ترتیب وقتی او در آستانه سال ۱۹۶۵، پس از اخذ دکترا در ادبیات، با یک بورس تحصیلی مخصوص دانشجویان ممتاز به فرانسه رفت با کار فرمالیست های روسی (یاکوبسن و...) و میخاییل باختین که در غرب هنوز ناشناخته بودند آشنایی داشت. کریستوا با این توشه دانش کمی بعد از ورود به فرانسه به عضویت گروه تل کل Tel Quel، یک گروه روشنفکری اهل فلسفه و سیاست که نشریه ای هم به همین نام داشتند، درآمد و با فیلیپ سولرس نویسنده، یکی دیگر از اعضای گروه، ازدواج کرد.
نقد فمینیستی بر آفرینشهای هنری گذشته، تولیدات هنر فمینیستی در دوران ما را متأثر ساخته و حال و هوای جهان هنری را دگرگون کرده است. تغییراتی که دنیای هنری قرن بیستم را به تصرف درآوردند. شاید بیش از هر چیز این هنرهای تجسمی بود که دستخوش تغییر و موضوع بحثهای فلسفی، خاصه در تعریف هنر و تفسیر سنتهای مسلط پیشین شد. چالشهای فراوان این حوزه از این حقیقت سرچشمه میگرفتند که تولیدات هنری معاصر بیشتر به نیت ویران کردن یا رد کردن ارزشهایی خلق شدهاند که معرف هنر قدیم بوده است. در اوایل و نیز اواسط قرن بیستم، افراطیگریهای دادا و پاپ آرت، بیش از سایر گرایشها، هدف پرسشهای فلسفی بود.
کشف زنان متقدم و معاصر در سنت عمل گرایی، که از عمل گرایی در نظریه فمینیستی استفاده می کنند، ارتباطات بین فمینیسم و عمل گرایی را به عنوان «فلسفه های طرفدار عمل جهت دار» که با واقعیت زندگی روزمره در یک ارگانیسم اجتماعی پیوند دارد، آشکار می کند. در این سلسله مطالب که بااستفاده از برگردان چند متن انگلیسی، به نگارش درآمده، سعی خواهد شد ابتدا دیدگاه فلاسفه عمل گرای آمریکا به طور مختصر توضیح داده شود و در بخش های دیگر به تدریج تاثیر زنان موثر بر عصر عمل گرایی کلاسیک مورد بررسی قرار گیرد ، و در ادامه به رابطه میان فلسفه های فمینیسم و عمل گرایی معاصر (یا متاخر) نیز خواهیم پرداخت.
دراین نوشتارکوشش بر آن است که دیدگاه های آنارشیسم وفمینیسم درکنارهم بررسی شوند تا روشن شود که ارزش ها/شیوه ها/دیدگاه های سیاسی هرکدام برای تکمیل هم دیگر چه توان مندی هایی دارند.چنین کاری آسان نیست زیر هر کدام ازاین نگرش ها در برگیرنده ی دسته ای گسترده از کنش ها واندیشه های سیاسی اند. افراد بسیار گوناگونی که جذب این جنبش ها می شوند اغلب درقبال بسیاری از موضوعات بنیادی دارای مواضع متفاوتی هستند. جنبش آزادی زنان(فمینیسم) از دهه ی ۱۹۷۰ در رویکردش به دگرگونی های اجتماعی راه های گوناگون و پرشماری را درپیش گرفته است که از لحاظ توان انقلابی باهم تفاوت دارند.آنارشیسم هم با آن که درباره ی ماهیت انقلابی اش تردیدی درمیان نیست لزوما نظریه ی سیاسی یکپارچه ای نیست وانواع بسیار گوناگونی دارد، مانند آنارشیست سندیکالیسم، آنارشیست کمونیسم و آنارشیسم سبز. این نام ها به طور معمول بازتاب دهنده ی تفاوت راهبردها واولویت های نحله های مختلف آنارشیسم است. فمینیسم هم برچسب های گوناگونی داردوبرای تعریف شکل های گوناگون اش تاکنون دسته بندی های گوناگونی به کار رفته است که عمده ترین شان عبارتنداز فمینیسم تندرو، فمینیسم لیبرال(که دراین نوشتار به آن نخواهیم پرداخت) و فمینیسم سوسیالیستی. به تازگی فمینیسم پساساختارگرا نیز به میدان آمده است ،رویکردی که توان اثرگذاری برتمامی این دسته ها رادارد. بحث این نوشتار آن است که ترکیب فمینیسم وآنارشیسم نیز شکل بسیار کارسازی از فمینیسم را به دست می دهد.دراین جا می خواهیم بر برخی از شیوه ها انگشت بگذاریم که فمینیست های آنارشیست تاکنون درپروژه ی یکپارچه سازی این دودیدگاه درپیش گرفته اند. مقداری هم به چگونگی تقویت نگرش آنارشیستی توسط نظریه وکنش فمینیستی پرداخته خواهد شد.
متاسفانه از گذشتههای دور نگاه انسانها به زن به صورت کالایی بوده که درتملک مرد قرارداشته است؛ این نگرش در رم باستان و فرهنگ یونانی به خوبی قابل رویت است. ازدیدگاه انسان آن دوره، زن قابل خرید و فروش و معامله بوده و به شکل کالایی، قابلیتِ دست به دست کردن و تبادل داشته است. درآن دوره زن و برده، ارزش یکسانی داشتند و تا ظهور مسیحیت که به دلیل حضور حضرت مریم (س) به عنوان اساس و پایۀ شکل گیری چنین شریعتی، نظام ارزشمندی زن را بنیان نهاد و تاثیر شگرفی درایجادِ دیدگاهِ خاص به زن داشت، این نگرش ادامه پیدا کرده است.
سال های سال مفاهیم جنسی مفاهیمی طبیعی تلقی می شدند. این طبیعی تلقی شدن مفاهیم جنسی باعث شده بود که در طی دهه های اخیر با مشاهده ی نمونه های بسیاری چون مورد ماریا پاتینیو، رابطه ی میان مفاهیم مردانگی و زنانگی و تعاریف بیولوژیک از دو جنس شکل جدیدی به خود گرفت زیرا به نظر می رسید که با توجه به ظاهر زنان و مردان نمی توان به طور قطع در مورد ویژگی های جنسیتی و رفتارهای جنسی آنان قضاوت کرد. مفهوم جنسیت در اوایل دهه ی ۱۹۷۰ بود که متولد شد. در سال ۱۹۷۲ جان مانی و آنکه ارهارد این ایده را پروردند که جنس و جنسیت دو مقوله ی کاملا جدا از هم می باشند. زمانی که از جنس سخن به میان می آوریم منظورمان ویژگی های بیولوژیک بدن است که توسط ژن ها رقم می خورد و غیر قابل تغییر است. اما جنسیت نشان دهنده ی ویژگی های روانی فرد و برداشت او از خود است که در روابط او با اطرافیانش شکل می گیرد. کتاب اوکلی نیز در همان سال به با عنوان جنس، جنسیت و جامعه منتشر شد که در آن جنس را به عنوان تفاوت های مرتبط با اندام های تناسلی و کارکرد تولید مثلی آن ها تعریف می کند و جنسیت را به فرهنگ مرتبط می داند که طبقه بندی اجتماعی مردانه/زنانه را ایجاد می کند.
به طور کلی غالب متفکران و نظریهپردازان قرن هیجدهم و بسیاری از متفکران و نظریهپردازان نیمه اول قرن نوزدهم، عقل و عقلانیت و علم و تکنولوژی را بسیار ستایش کردند و آن را کلید حل تمامی مشکلات دانستند؛ آنان در مقابل هر مشکلی راهحل براندازی جهل به وسیله آموزش را مطرح کردند و نوعی آرمان شهر را پیشبینی کردند که در آن همه در پناه عقل و با دوری از احساسات که مایه تعصب و تعارض است، به رضایت و آرامش و تعادل دست خواهند یافت. حتی کسی مثل استیوارت میل که به اعتدال مشهور بود، عقل را در برابر احساسات قرار میداد، و چنان استدلال میکرد که گوئی هر خیری از عقل و هر شری از احساس برمیخیزد. (میل، ۱۳۶۵) اما علیرغم ارزش و اثرگذاری بسیار عقل و علم در حل بنیادی مشکلات بشر، اولاً به هر حال توانائی تغییر محدود بود، ثانیاً در دراز مدت اثر میکرد. به همین دلیل بود که کوتاه زمانی پس از عصر خرد، تردید در نظریههای روشنگری و لیبرالیسم که پشتوانههای نظری آن وضعیت محسوب میشدند، آغاز شد. زیرا علیرغم تحولات بسیار مهم و مفید ناشی از به کار بردن عقل و علم، نه فقط وعدههای بزرگی که در مورد صلح و پیشرفت داده شده بود، تحقق نیافت، بلکه توسعه بورژوازی و اوجگیری کار سرمایهداری صنعتی جوامع بزرگ غرب را به شدت بحرانزده کرد. از یک دیدگاه، تجدد قرن نوزدهم به تدریج با کاهش یافتن اعتماد و اطمینانِ تعدادی از متفکران اجتماعی نسبت به بعضی مفاهیمی همراه شد که مورد اطمینان و یقین بزرگان آغاز عصر مدرن بود.
میان مردسالاری و آموزش به طور کلی و اعمال تبعیض جنسیتی در ورود زنان به دانشگاه به طور خاص، رابطه ی تولید و بازتولید[۱] وجود دارد. مردسالاری به عنوان نظام فراگیر سلطه بر زنان و سرکوب آنان، بر آن است که با تسلط بر ساخت و شیوه ی آموزش، یکی از مهم ترین فرصت های زنان برای تغییر در وضعیت فرودستی[۲] را سلب کند و از سوی دیگر سلب این امکان از زنان، با تحکیم فرودستی به کار مردسالاری می آید و آن را تقویت می کند. اهمیت این امر هنگامی افزایش می یابد که بدانیم بازتولید، یکی از چهار ساختار اصلی سرکوب زنانبه شمار می رود[۳]. از این منظر آموزش و پرورش توانمندترین روش برای اعمال قدرت مردسالاری است زیرا با جامعه پذیری به عنوان یکی دیگر از ساختارهای سرکوب در ارتباط است و مبنای آن به شمار می رود.
در ایران مبارزات زنان هر چند محتوای جنسیتی داشتند و دارند و در عین حال بیشتر تابعی از مبارزات مردمی برای تغییر و تحول در جهت نوسازی و استقلال و توسعه بوده اند. تا پیش از انقلاب مشروطه زنان پشت سر مردان برای تغییر حاکمیت و یا ایجاد تغییرات اجتماعی حرکت می کردند. در جریان مشروطه هم این اتفاق تکرار شد. با این تفاوت که مردان آزادیخواه اعم از سوسیالیستها یا ناسیونالیستهای لیبرال تجددطلب خواهان تغییر روابط استبدادی علاقمند به تغییر مناسبات سنتی زن و مرد در خانواده و اجتماع شده بودند، آنها امکان این را فزاهم کردند که زنان در کنار آنان قرار گیرند تا در پروژه نوسازی و تغییرات اجتماعی از سنت به مدرن از نیرو و انرژی زنان بهره ببرند و با نیروهای مضاعف مشروطه خواهی را پیش ببرند. از آن جایی که در جوامع سنتی زنان ویترینی از اعتقادات و نگرشهای مردانه آن اجتماع هستند، بحث تغییر شرایط و تغییر مناسبات زنان در خانواده و اجتماع محل مناقشه جدی بین مشروطه خواهان متجدد و مشروعه خواهان سنتی قرار گرفت، شیخ فضل الله نوری می گفت مشروطه می خواهد بر سر زنان چادرهای چرخی (همین چادرهای مشکی که امروز به عنوان حجاب برتر مطرح است) کرده و آنها را بی عفت نماید. اما این قبیل مقاومتها علیرغم اینکه از سوی مراجع و منابع جدی سنتی و عرفی جامعه ایران صادر می شد در برابر حجم فزاینده خواست مردان ترقیخواه برای تغییر وضعیت سیاسی در هم می شکست. لذا زنان مدرن و نو اندیش ایران، مدرن و نواندیش بودنسان را مدیون مردان ترقی خواه (پدر، همسر، برادر) هستند. ما به طنز اصطلاح معمول ایرانی که میگوید پشت سر هر مرد موفق یک زن فداکار وجود دارد را به اصطلاح پشت سر هر مرد موفق یک زن قربانی وجود دارد بدل کرده ایم و اما به جد معتقدیم، پشت سر هر زن موفق یک مرد ترقی خواه آزاداندیش وجود دارد.