هما نام یکی از پرندگان اسطورهای- افسانهای ایران است که نقش مهمی در داستانهای شاهنامه دارد. کنامش کوه اسطورهای قاف است. دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. زال را میپرورد و همواره او را زیر بال خویش پشتیبانی میکند. به رستم در نبرد با اسفندیار رویین تن یاری میرساند و. . . جز در شاهنامه، دیگر شاعران پارسیگوی نیز سیمرغ را چهره داستان خود قرار دادهاند. نشان سیمرغ در دوره ایران ساسانی بر بسیاری از جاها نقش بسته و شاید نشان رسمی امپراتوری ایران بوده باشد. نگارههای کشفشده بر بخش غربی دیوار افراسیاب، در شهر سمرقند، شاه یا شاهزادهای را نمایش میدهد که نشان سیمرغ، همانند جامه خسروپرویز بر دیوار طاقبستان، روی جامهاش نقش بسته است.
اساطیر هر ملت که زیرساخت ها و باورهای بشر کهن را نسبت به خدا، انسان و جهان نشان می دهد. انسان مشتاق را برمی انگیزد که به ژرفای زندگی گذشتگان فرو رود و هسته و باطن این اعتقادات و باورها را بیابد. لذا در این مقاله، عناوینی که موضوعات اصلی اساطیر ایرانی را تشکیل می دهد همچون: خدایان ایران باستان، قهرمانان ایزدی، فرهّ ی ایزدی، مرغان افسانه ای، اعیاد و جشن ها، نیروهای خیر و شر، آفرینش، حشرات موذی، اعتقاد به سرای باقی، بهشت و دوزخ و روان درگذشتگان مورد بررسی قرار می گیرد.
در ایران کهن چهار عنصر مقدس وجود داشت؛ آب؛ باد؛ خاک و آتش. چهارشنبه سوری جشنی است که همانند سده و آذرگان با آتش پیوند دارد. چهارشنبه سوری یکی از جشن های بزرگ و کهن آریاییان است؛ جشنی که تا امروز اهمیت و جایگاه خود را نزد ایرانیان حفظ کرده و در غروب دل انگیز چهارشنبه پایان سال جملگی ایرانیان را به سرور و نشاط دعوت می کند. به طور کلی جشن های ایرانی یک پیام بزرگ و مهم برای ایرانیان دارد و آن اینکه رسوم و آداب تمدن ایران برای همه زمان ها و مکان ها زنده و پویاست و مشمول گذر زمان و مکان نمی شوند. «سوری» واژه یی پهلوی به معنای سرخی است. آتش افروزی در چهارشنبه پایان سال موجب شده است این رسم دیرین و کهن به این نام مشهور شود. سوری همچنین نماد گرمی است که با آمدنش سرما و سختی و خشکی زمستان را محو می سازد و نوید آمدن بهار را می دهد.
روز پنجم اسفند، (=اسپندگان) در ایران باستان روز «زن» بوده است که زنان در این روز از شوهران خود هدیه میگرفته اند. ابوریحان بیرونی در کتاب «الملل و النحل» که از سپندارمد به عنوان فرشته و ملائک نام برده است مینویسد: «اسفندارمد ماه روز پنجم آن روز اسفندارمد است و برای اتفاق دو نام آن را چنین نامیدهاند و معنای آن عقل و حلم است.» او می افزاید: «در زمانهای گذشته این ماه به ویژه این روز عید زنان بوده و در این عید مردان به زنان بخشش مینمودند و هنوز این رسم در اصفهان و ری و دیگر شهرهای پَهله وجود دارد که به فارسی به آن مردگیران میگویند».
توفیق داریوش به سرکوبى شورش مغان، اگرچه براى معابد سخت خونین و پرهزینه نشان مى داد، اما به آنان فهماند که از پاى درآوردن «مزدیسنا» و باورهاى زرتشت، از بیرون و به طور علنى نه تنها دشوار که غیرممکن است. این تجربه پرهزینه به آنها آموخت، براى از پاى در آوردن دینى همچون مزدیسنا که رفته رفته پیروان فراوانى را به خویش جذب کرده تنها با نفوذ به داخل و متلاشى کردن این باورها از درون امکان پذیر و به واقع تنها راه باقى مانده براى آنان به حساب مى آمد. لذا عزم خود را براى به اجرا گذاشتن این تنها راه باقى مانده جزم کردند. به رغم تاکیدات پیامبر به عدم نیاز به کاهن و مغ در راه انتشار دین، این قشر با تحمیل خود و دستگاه دینى شان بر مردم، اجراى مراسم دینى، سرودها و ادعیه و... را به دست گرفته، به آرامى و آهستگى توانستند پیروان را به حضور خود در دین عادت دهند و با سوءاستفاده از بخش هایى از آموزه هاى زرتشت که متعلق به دوران خود پیامبر و در حقیقت سرودها و ادعیه هاى پیامبر در ستیز با همین کاهنان و مغان به شمار مى رفتند، نظر پیروان دین را به خویش و دستگاه دینى مغان جلب نمایند.
آدمیزاده در تمام درازنای تاریخ چشم به راه یاری های فرابشری بوده و برای خیزش رهایی بخشندگان بزرگ فرا زمینی انتظار کشیده است. رهایی بخشندگانی که او را از بن بست های سیاه نجات بخشند و رهگشای راهش به سوی روشنایی، رهایی و رستگاری باشند. این انتظاری تاریخی است که تمام فرهنگ های جهانی- از ابتدای پیدایش فرهنگ و تمدن بر این زمین خاکی تا امروز- آن را تجربه کرده و به عنوان نیرویی توان بخش همیشه آن را در اوج رویا ها و بر فراز آرزوهای خویش پرورده اند. اساطیر تمام قوم ها و آیین های کهن سرشارند از این انتظار. بشر همیشه در آرزوی زندگی در بهشت برین زمینی بوده و این آرزو را با انتظار کشیدن برای رهایی بخشندگانی آرمانی در ذهن خود پرورده است، رهایی بخشندگانی که او را از تاریکی ، بیماری ، ستم و بیداد، نکبت و فلاکت، تبهکاری و شرارت، پستی و زشتی، پلیدی و پلشتی، و از همه مهم تر، از مرگ نجات دهند، شر نیرو های اهریمنی را از سر او کم کنند و روشنایی و رستگاری را به او هدیه بخشند: بشارت بخشندگان بزرگ- رهانندگان بزرگ- رهگشایان بزرگ، آنان که روشنایی و داد و زیبایی و والایی و پاکی و نیکی را برای بشر به ارمغان خواهند آورد و او را از ورطه تیره روزی ها نجات خواهند بخشید.
بنابر آموزه و تعلیمات دین زرتشتی از میان سه زمان گذشته، حال ، آینده ، دو زمان حال و آینده دارای اهمیت فوق العاده است و این موضوع به نظرم مورد توجه تمام ادیان و فرهنگهای جهان است بالاخره تکلیف هبوط انسان در این کره خاکی و هدف از آمدن و ماندن و رفتن چیست و چه توجیهی می تواند داشته باشد و در باور دینی ایران باستان در طول زمان حال نیروهای اهورامزدا و اهریمن دائماً در حال تضاد و کشمکش هستند و در نهایت منجر به شکست اهریمن خواهد شد و برای همیشه دست اهریمن از دامن مخلوقات کوتاه می گردد و پیروزی و تسلط را برای اهورامزدا فراهم می سازد.
افسانه، یکى از دستاوردهاى ماندگار ادب شفاهى است که تصویر روزگارانى مه آلود، در تاریخ را براى ما شفاف مى کند، روزگارانى که انسان تهى از نوشتارهاى معمولى این زمانى، حاصل تجربیاتش را با زبان وسینه به سینه منتقل کرده است. اصطلاح افسانه اما، در ادب شفاهى با نام هاى دیگرى چون حکایت، روایت، نقل، قصه، سرگذشت و ... آمده است اما با مشترک بودن مشخصه هاى این آثار درمى یابیم که همه یک اتفاقند در چند نام.
ایرانیان باستان عقیده داشتند که شادی از بخشش های اهورایی و اندوه از پدیده های اهریمنی است. آنان غم را نمی شناختند و حتا در سوگ کسی نیز به اندوه نمی نشستند و شیون و زاری را گناهی بس برزگ می شمردند. از این رو می کوشیدند تا همیشه شاد باشند و در هر فرصتی جشنی سزاوار می آراستند و با گرد هم آیی به شادمانی و سرور می پرداختند. در میان این جشن ها سه جشن زمستانی - جشن یلدا ، جشن چهار شنبه سوری و جشن سده - که آتش در آنها نقشی اساسی داشت و آتش افروزی از مراسم بنیانی انها بود، از اعتبار دیگری برخوردار بود. و باز در میان این سه جشن، جشن سده گرامی تر بود، چرا که ریشه ی آن با جشن با پیدایش آتش پیوندی تنگاتنگ داشت.