قریب به صد سال از سرودن «افسانه» میگذرد اما نیما یوشیج هنوز چهرهای معاصر در شعر فارسی است و شاید حتی معاصرتر از تمام معاصران خود. از «افسانه» بهبعد، تمام شارحان و پیروان نیما مهمترین چهرههای ادبیات معاصر ایران بودهاند و هر یک وجوهی از کار او را برجسته کردهاند و شاید ازاینروست که بهراحتی نمیتوان حرف تازهای درباره شعر نیما زد- گرچه هنوز نقاط نادیده زیادی در میراث شعری او وجود دارد.
نیما یوشیج چهرهای هنوز معاصر است نهفقط به اینخاطر که او نقطه آغاز منطق شعری تازهای در شعر فارسی است و یا نهفقط به اینخاطر که او زبان شعری را از قیدوبندهای بیجا آزاد کرده است. فراتر از اینها، شعر نیما نقطه گشایشی است که از پی آن امکانهایی تازه پیشروی ادبیات ایران قرار گرفته است. نوع نگاه نیما به شعر آغاز نوعی تفکر و اندیشه جدید در باب ادبیات و هنر در ایران است. نگاهی که هم برآمده از شناخت او از سنت ادبی فارسی است و هم نتیجه آگاهی از جریانهای هنری و ادبی معاصر جهان. در نگاه نیما، شاعر معاصر کسی است که بهجز شناخت ادبیات قدیم و جدید، از وضعیت تاریخی و اجتماعی خود هم شناخت داشته باشد. نیما برداشت و درکی مشخص از اجتماع و محیط زندگی خود داشت و بهعبارتی دارای تحلیلی مشخص از وضعیت اطرافش بود. او معتقد بود که «در هنر من سرگذشت ملت من حس میشود» و این همان ویژگی است که در شعر چند چهره شاخص شعر معاصر فارسی که از پیروان نیما بودند هم دیده میشود. نیما معاصر عصر خودش بود و این معاصربودن هم به شناخت او از شعر دوران خود مربوط است و هم به شناخت زندگی در زمانه خود. منطق شعری نیما یوشیج با زبان دورانش منطبق است و شاید حتی او برای روایت تجربههای تاریخی و اجتماعی دورانش دست به تغییر در ساختمان شعر فارسی زد. نیما در یکی از نامههایش نوشته است که «باید درستوحسابی چکیده زمان خود بود». شعر نیما چکیده زمان نیما است. چنین است که درک دقیقتر شعر نیما با آگاهی از دوره سرودهشدن هر شعر او به دست میآید. بااینحال شعر نیما اسیر زمان نیست و فراتر از هر واقعه تاریخی میایستد چراکه او وضعیت تاریخی و اجتماعی دورانش را از فیلتر نگاه زیباییشناسانه گذرانده و بعد به شعرش راه داده است.
مواجهه نیما یوشیج با وضعیت تاریخی زمانهاش مواجههای خاص و آگاهانه است. نیما بیآنکه کارش به شعاردادن بکشد روح زمانهاش را در شعرهایش روایت کرده و در شناخت وضعیت تاریخی اطرافش از اغلب شاعرانی که بیش از او درگیر سیاست بودند جلوتر بوده است. برای نشاندادن این ویژگی در نیما به بسیاری از شعرهایش میتوان اشاره کرد اما «کار شبپا» از بهترین نمونههایی است که نشان میدهد او چقدر از معاصرانش معاصرتر بود.
«کار شبپا» مربوط به دورهای است که گفتمان حزب توده ایران، گفتمان غالب است و به زحمت میتوان نویسنده و شاعری را پیدا کرد که بیشوکم با حزب در ارتباط نباشد. نیما از سالهای جوانیاش به اندیشه چپ و سوسیالیسم گرایش داشت اما گذر زمان و خاصه آنچه بر سر برادرش آمده بود، او را پختهتر از بسیاری از نویسندگان و شاعران همدورهاش کرده بود. نیما بهجای آنکه دل به صداهای زودگذر زمانه بدهد، روح زمانهاش را درک میکرد و در شعرش بازمیتاباند و درعینحال در انزوایش میکوشید که استقلال خود را حفظ کند. او یکبار در یکی از نامههایش نوشت: «من کاری جز این ندارم. مثل حمال با لباسهای کهنه و مندرس و لکهدار بیرون آمده به سوراخهای خانه خود برمیگردم. اگر چیزی بهنظرم رسیده است یادداشت میکنم. هیچچیز از من دل نمیبرد، مگر آنچه در اشعار من است.» بااینحال تمام رخدادهای تاریخی و اجتماعی آن دوران در جایی از شعرهای نیما جاخوش کردهاند. نیما بهواسطه نوعی شک و احتیاط همواره فاصلهاش را با هیاهوهای اطرافش حفظ میکرد و درعینحال در شعرش ادراکش از اجتماع را نشان میداد. نامهای که او به احسان طبری در ۲۲ خرداد ۱۳۲۲ مینویسد نشان میدهد که چقدر نسبت به محیط زندگیاش حساسیت داشته و درعینحال چقدر به معیارهای ادبی متعهد بوده است: «…ما در قبرستانی بیش زندگی نمیکنیم. در میان چقدر استعدادهای سوخته و جهنمی و ذوقهای کور و با تاریکی سرشته و ترسو و عذابدوست. همهچیز بوی استخوان و کفن گرفته است… آنچه را که مردم نمیتوانند بفهمند، بهطوریکه چهبسا بیمعنی مییابند، چطور میتوانید مرمت کنید. آیا دانش عمومی، و اینقدر عادی و خشک در هنر و استتیک، کافی است؟ آیا بر طبق این دانش ماشینوار میتوان در کار و موضوع هنر به استحصال پرداخت و مانند سرمایهداران، قوای کارگران در این رشته را برای محصول بیشتر و دلچسبتر به رنج درآورد؟ باز باید اعتراف کرد که هنر از این دقیقتر است. هنگامی که از آفریدن آن صحبت به میان است. چیزی که به دست همه ساخته میشود، شعر نیست بلکه معجونی است که بیشتر اوقات تهوع میانگیزد و خاطر را مشوب کرده و دردسر میآورد، در صورتی که هرگاه چیزی از همه بهوجود بیاید، و از روی همه ساخته شود، شعر است. لازم نیست، هرکس آن را بفهمد وقتی که برای همهکس گفته نشده، لازم نیست، کودکوار به هرکس با سماجت التماس عجیبی فهمانید و کوشید که قبول کنند آن شعر به حد زیبایی خود رسیده است».
به «کار شبپا» برگردیم. «کار شبپا» در بیست خرداد ۱۳۲۵ سروده شده و نیما یوشیج بیآنکه شعرش را به شعاردادن در حمایت از کارگران و زحمتکشان تقلیل دهد، روایتی از زندگی و وضعیت آنها به دست داده است. نیما در «کار شبپا» صدای کسانی را به گوش میرساند که هیچگاه صدایی اینچنین واضح و مستقل نداشتهاند. مرد شبپای شعر نیما، نمونهای است از همه آدمهایی که در نظام طبقاتی سرمایهداری به هیچ گرفته شدهاند و چیزی بهجز زنجیرهایشان برای ازدستدادن ندارند.
«کار شبپا» روایت جانکندن آدمهای حاشیهای و بیچیز برای زندهماندن است. کار اجباری آنها را به حدی از خودبیگانگی رسانده که حتی باید میان مرگ خانوادهشان و کارکردن یکی را انتخاب کنند و این کار است که ادامه دارد، حتی اگر بچههایشان در وضعیتی وخیم جان دهند. شبپا، هیچ گزینهای جز کارکردن در هر شرایطی ندارد، اما این کار نه باعث تداوم زندگی او و خانوادهاش که مایه نابودی آنهاست. «کار شبپا» از بهترین نمونههای شعر نیما است که در آن بیآنکه سیاستزدگی و شعارزدگی وجود داشته باشد انتقاد از نظم مسلط اقتصادی دیده میشود. نیما در روایتش از زندگی شبپا، بیهیچ توهمی میداند که «هیچطوری نشده، باز شب است».