گذری به حال و هوای سرودههای ترکی محمد حسین شهریار و منظومه حیدربابایه سلام شهریار
شاید در میان خیل شاعران قبل و بعد از انقلاب اسلامی کمتر شاعری را سراغ داشته باشیم که مقبولیت عام و خاص را درکنار حفظ وجهه اخلاقی و شخصیتی شعر، با هم داشته باشد و با تسلط خویش بر قوالب و سنت شعر ایرانی، در هر سبکی که بنویسد، شاهکار آفریده باشد. بیشک شهریار ملک سخن، در گوشه تنهاییهای عمیق خویش وقتی منظومه «حیدر بابایه سلام» را خلق میکرد، در ناخودآگاهی از احساسی جهانی چنگ زده بود که سابقهاش را در اشعار فارسی او – چون «ای وای مادرم»– نیز خواندهایم. شهریار بعد از کلاسیکهای بزرگ شعر ترکی مثل فضولی و نسیمی حتی نزدیکترهایی مثل علی آقا واحد، شیوه تغزلی قدمایی را همچنان حفظ میکند اما انگار روح «عاصی و روشنی نگار» میرزا علی اکبر صابر است که در امتزاج با نغمههای عاشقانه، شاهکارهایی چون «گئتمه ترسا بالاسی» یا «خان ننه» را میسازد. دغدغههای انسانی او در شعر معاصر ترکی را از چند جهت میتوان به بررسی نشست.
متأثر از سعدی اما در غزلهای آذری
شیوه سعدیگرایانه شهریار که سهل و ممتنعی پر افت و خیز از لحاظ عاطفی را به خواننده القا میکند، عشق شهریار را کوفته و پیچیده و دوباره ساخته است. تار و پود روح او با تجربههای ناب انسانی گره خورده، عشق شیوه نو در آیین عشق ورزیاش بنا نهاده است که دیگران بعد از او حتی به تقلید از این روش پرداختهاند. معشوق گریز پای دوری که نزدیکیهای زیست شاعرانه و عاشقانه شهریار قدم میزند و هجران او، حتی وصل او نیز، هجرانی تلخ را در خود نهفته دارد: «در وصل هم ز هجر تو ای گل در آتشم / عاشق نبودهای که بدانی چه میکشم». روایت شهریار ساده و صمیمیاست، برخاسته از شوریاست که او را در سنت غزل پیش از او، آبدیده کرده اما بنیانهای تصویری و استعاریاش بر پایه تجربیات عاشقانه خود اوست. اگر شاعران ترکینویس پیش از او به تقلید یا تأسی از نظامی و مولوی و بیشتر حافظ، سعی در آفریدن غزلهایی با مضامین استعاری عرفانی داشتند _ با آرایهها و تصاویری مشخص و قابل پیشبینی – غزل عاشقانه شهریار، بنیانی انسانمحور، تجربی و زنده دارد. تجربههای عاشقانه ناب او که در تصاویر عمیق شاعرانه و نو تظاهر دارند، هر دلی را که زمانی، جایی، لرزیده به همنوایی وا میدارد «گؤز یاشلاری هر یئردن آخارسا منی توشلار / دریایه باخار بللی دی چایلارین آخاری/ از بس منی یاپراق کیمی هیجرانلا سارالدیب / باخسان اوزونه سانکی قیزیل گولدی قیزاری…»
روش شهریار در غزلهایش آمیزهای از رندانگیهای حافظ و ادوات شعری اوست با عمق غنی سنت شعر عاشقانه ترکی که در آن بر خلاف بیشتر سنتها، عاشق در هر شیوه و وضعیتی غرور عاشقیاش را حفظ میکند و تن به گدایی عشق نمیدهد. سوختن در هجر آزادی را به وصلی که به تاراج سنت عاشقی ایلش بینجامد، ترجیح میدهد. تأثیر ناخودآگاه این نوع از اشعار شهریار بر بخش وسیعی از شاعران پارسیگوی ترکیزبان آنقدرها بود که به نوعی میتوان گفت بازگشت ادبی عاشقانهای را منجر شد که در غزل اکنونیهای ایران رد پای آن مشهود است.
منظومه حیدربابایه سلام بازگشت به اصالتهای ساده اما ریشهدار
اگر شهریار بهواسطه غزلهای عاشقانهاش که مورد اقبال تصنیفسازان و سنت موسیقی اصیل ایرانی قرار گرفت و به شهرتی درخور رسید، منظومه حیدر بابای او انقلاب که نه، رستاخیزی در شعر ترکی آذربایجان بود. طوفانی از سادهدلیهای شبانی عاشق در محضر موسای ایل، که به طور برگشته بود و حکایتها داشت از کودکیهای عاصیاش، رجعت پیری جهاندیده به کوهی که نیایشگاه طفولیت او بود، بازگشت اَبَرانسان تنهایی به آرمانشهر گذشتهای که بوده و اینبار با دست تخیل فرزندش دوباره بازسازی میشود. شهریار در حیدر بابا، غبار از سنت و تاریخ و زیست ساده و عاشقانه قومش میزداید و با تجربه پیری آگاه، به ستایش هستیگاهش میپردازد: «حیدربابا، یوْلوم سنن کج اوْلدى/ عؤمروْم کئچدى، گلممه دیم، گئج اوْلدى / هئچ بیلمه دیم گؤزللروْن نئج اوْلدى / بیلمزیدیم دؤنگه لر وار، دؤنوْم وار/ ایتگین لیک وار، آیریلیق وار، اوْلوْم وار».
حیدر بابا مجموعه ایاست حاوی سنتها، آداب، آرزوهای ایل شاعر؛ شاعری که پیامآور این سادگیهای شاعرانه بوده است. روستای شاعر که در آن کودکان اساطیری، با آواز و رعد و باران، پیوند دارند، پیران اقطاب ِ بیادعای عاشقی هستند وجوانان در دامنه کوهی (مادر)، غرور و تعصب به خانواده و ایل را میآموزند: «حیدربابا، گوْن دالووى داغلاسین! / اوْزوْن گوْلسوْن، بولاخلارون آغلاسین!/ اوشاخلارون بیر دسته گوْل باغلاسین! / یئل گلنده، وئر گتیرسین بویانا / بلکه منیم یاتمیش بختیم اوْیانا»
شهریار در جستوجوی ناکجا آباد نیست؛ او از مدینه فاضلهای آمده است که به قول خودش در«ای وای مادرم»، چون اویی را زاده و پرورش داده است. حیدر بابا بازگشت به اصالتهای ساده اما ریشهداریاست که بنیان فکری و زیست شاعرانه و عاشقانه شاعر را بنیان نهاده است.
در زمانهای که سه مضمون «وطن»، «دیل: زبان» و «آیریلیق: واژهای که معادلی میان هجران و جدایی با پس زمینههای اجتماعی، سیاسیاست» در اشعار و نوشتههای بسیاری از ترکزبانان غوغا میکند، شهریار ناکجاآباد خواب دیده دیگران دور را، در دامنه نزدیک ایل محبوب خود میجوید و آنچه را خود دارد با سه مضمون دیگر برساخته در این مجموعه عوض میکند: «ایل: سرزمین مادری»، «شعر: زبان مشترک همه اقوام» و «عشق: درد مشترکی فارغ از وصل و هجرهای در زمانی»: «حیدربابا، سنوْن اوْزوْن آغ اوْلسون! / دؤرت بیر یانون بولاغ اوْلسون باغ اوْلسون! / بیزدن سوْرا سنوْن باشون ساغ اوْلسون / دوْنیا قضوْ-قدر، اؤلوْم-ایتیمدى / دوْنیا بوْیى اوْغولسوزدى، یئتیمدى». استادی شهریار در وارستگی عرفانی او نهفته است. اینکه جان آگاه و جهاندیده او در گذر تاریخ پر فراز و نشیب موطنش آذربایجان، از عشق به ایثار و از شعار به شعور و در نهایت شعر رسیده است. تأثیر او بر شاعران جمهوری آذربایجان و حتی ترکیه از همین رو قابل تفسیر است.
شاعران هر یک از این کشورها، چون ابرهای گسسته و بیتن، در جستوجوی بارانگاهی بودند تا ببارند و آرام گیرند، حیدر بابا: کوهی استوار، تکیهگاهی مطمئن، آرمانشهری از جنس شعر بود که بر پراکندگی این بیحوالیها، ایستاد و بر پایههای سنتی شعر، جهانی را رهنمون شد که تا آن زمان فراموش شده به نظر میرسید: «اولدوم قارا گون، آیریلالی او ساری تلدن/ بیله قارا گونلردی ائده دن رنگیمی ساری».
One Comment
لاله موسوی
باران ببار
اینبار او را خواهم دید
این شهر بی در و پیکر
حریف اراده من نیست !!
خواهم گشت هیمنه اش را
خیابان به خیابان
کوچه به کوچه
باران
امشب بی عشق به خانه برنخواهم گشت …
شعری از کتاب ونوس خموش – بهنام علامی