چگونه میتوان خود را در معرض هدایت قرآن قرار داد؟ این پرسشی است که مرحوم آیتالله طالقانی در آغز تفسیر پرتوی از قرآن با خواننده مطرح میسازد. آنچه در پی میآید، بخشی از پاسخ آن پیر فرزانه به همین پرسش است. همچنان که در پایان این نوشتار آمده، خوانند ارجمند درمییابد که آن بزرگمرد این کتاب شریف را در زندان و به واقع در نامناسبترین مکان برای تحقیق و تألیف نگاشته است.
شرط اول تابش هدایت قرآن بر عقول توجه به حجابها و سعى براى برکنار نمودن آنهاست؛ چنان که آیاتى از قرآن با تعبیرات مختلف به این حجابها اشاره نموده:
«و اذا قرأت القرآن جعلنا بینک و بین الّذین لا یؤمنون بالآخره حجاباً مستورا، و جعلنا على قلوبهم أکنّه أن یفقهوه و فی آذانهم وقرا: چون قرآن بخوانى در میان تو و کسانى که به آخرت ایمان نمىآورند، حجاب پوشیدهاى قرار میدهیم و بر قلبهاى آنان از اینکه به خوبى درک کنند پوشش و در گوشهاى آنان سنگینى قرار میدهیم.» ( اسراء، ۴۶- ۴۵)
«و منهم من یستمع الیک و جعلنا على قلوبهم أکنّه أن یفقهوه و فی آذانهم وقرا و إن یروا کل آیه لا یؤمنوا بها: بعضى از اینها کسانى هستند که به تو گوش فرامیدهند و بر قلبهاى آنان پوششهایى از اینکه بفهمند قرار دادیم و در گوشهاى آنان سنگینى است، و هر آیهاى را اگر بنگرند ایمان نخواهند آورد.» (انعام، ۲۵)
«إنّا جعلنا على قلوبهم أکنّه أن یفقهوه و فی آذانهم وقرا» (انعام،۵۷).
«و قالوا قلوبنا فی أکنّه ممّا تدعونا الیه و فی آذاننا وقر و من بیننا و بینک حجاب فاعمل إنّنا عاملون: گویند: دلهاى ما در پوششى است از آنچه به آن میخوانى و در گوشهاى ما سنگینى و در میان ما و تو حجاب است. پس تو کار خود کن و ما به کار خود مشغولیم.» (فصلت،۵) «و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم اللّه بکفرهم فقلیلا ما یؤمنون: یهود گفتند دلهاى ما را پوششى است، بلکه خداوند به سبب کفر خودشان مطرودشان ساخته و اندکى ایمان میآورند.» (بقره،۸۸)
«أ فلا یتدبّرون القرآن أم على قلوب أقفالها» (محمد، ۲۴).
این آیات و مانند آن از حجابهایى که مانع هدایت آیات است به: حجاب، اکنه، وقر، غلف، قفل، تعبیر کرده گویا هر یک از اینها اشاره به نوعى از حجاب است که مربوط به یکى از مدارک باطنى میباشد: حجابى که عمق ضمیر را فرا میگیرد، یا پیرامون آن را میپوشاند، یا گوش و چشم باطن را از شنوایى و بینایى بازمی دارد.
یا حجاب نفسانى غیر اکتسابى است؛ مانند کسانى که عقل فطرى آنها از جهت عدم تفکر بیدار نگشته و دیدشان در محیط ظواهر زندگى دنیا محدود مانده. معلومات و دانشهاى غرورانگیز اکتسابى نیز حجابهایى است که از تدبر در آیات و فرا گرفتن هدایت باز میدارد.
چه بسا اصطلاحات و دانشهایى که براى فهم دین و آیات کتاب حکیم به کار رفته که خود حجابى بر آن شده، و تفسیرهایى از قرآن که تفسیر هنر و معلومات مفسر میباشد، تا آنجا که مفسر خواسته همه آرا و اندیشههاى خود را مستند به قرآن سازد و با آیات وحى اثبات کند، چه بسا روایات و احادیثى که از جهت سند و دلالت مغشوش و از جهت مفهوم حیرت انگیز است که در تفسیر و پیرامون آیاتى که خود برهان حق و نور مبین و هدایت متقین است مانند تارهایى تنیده گشته!
چه بسا مردم تنگ نظر و جامدى که در چهره تعبد به دین تفسیر سراسر آیات هدایت قرآن را جز با روایات اسلامى و غیر اسلامى که بررسى نشده جایز نمىشمارند، با آنکه این گونه روایاتى که در تفسیر و معارف آمده، مانند احادیث فقه و احکام منقّح نگردیده، و آنچه منقح شده به تفسیر همه آیات نمیرسد.
بنا بر این نظر، باید همه آیات قرآن به روایات عرضه شود، با آنکه روایات را باید به قرآن عرضه داشت، و باید پیش از صدور این روایات، مدتها هدایت به قرآن متوقف شده باشد. احادیثى که از جهت سند متقن و از جهت دلالت محکم باشد، مفسر آیات احکام و مؤوّل متشابهات و مبین بطون قرآن است و این غیر از فهم هدایتى قرآن میباشد.
بیش از این حجابها، حجابهاى دیگرى از بیماریهاى اکتسابى و میراثى نفسانى و انحرافهاى ذهنى و خویهاى پست مانند غرور، کبر، حسد است که هر یک منشأ و راه علاجى دارد.
این گونه حجابهاست که ذائقه فهم هر حقیقتى را فاسد و از لذت درک آن باز میدارد و طنین آیات حق را وا میتاباند و مانع نفوذ آن در ضمیر انسانى مىشود.
چون بیشتر مسلمانان دچار همین گونه حجابها شدند، از هدایت و پیروى قرآن محروم گشتند. اگر مسلمانان پیرو هدایت اقوم قرآناند، پس چرا پراکنده، ذلت زده، حیرت گرفته و خودباخته شدهاند و به جاى قیام به «اقوم»، بیشتر آنان زمینگیر شده یا به خواب رفتهاند؟ اگر هم بخواهند برخیزند و به راه افتند، کوره راههاى تقلید از دیگران را پیش مىگیرند؟! مسلمانان در پیشگاه خداوند از کتاب خدا مسئولند، نه از گفتههاى مفسران و نه از روایات نارسایى که استناد آن به منابع وحى اثبات نشده.
با پروا گرفتن (اتقاء) از حجابهایى که اشاره شد و مانند آن، نور هدایت قرآن بر دلها میتابد: «هدى للمتّقین» و همواره جمال آن رخ مینماید و سایه رحمتش بر سر مسلمانان وحشت زده، آنگاه بر دنیاى حیرت زده گسترده میگردد:
عروس حضرت قرآن نقاب آنگه براندازد
که دارالملک ایمان را منزّه بیند از غوغا
عوامل مؤثر در فهم قرآن
آنچه پس از پروا گرفتن از حجابها، در فهم هدایتى قرآن مؤثر است:
۱ـ پى جویى از ریشه لغات و درک معانى و مفاهیم عمومى عصر نزول و جدا کردن آن از معانى و اصطلاحات حادثه، مانند مفاهیم: ایمان، کفر، نفاق، قلب، محکم، متشابه، تأویل و مانند اینها.
۲ـ دقت در نکتههاى مقصوده و اشارات ملحوظه و مقایسه در اسلوب، و توجه به هر ایجاز و تطویل، تقدیم و تأخیر، حذف و ابدال، تشبیهات و کنایات، امثال و عبر، و نکتههاى بلاغتى. تنها دانستن فنون معمولى بلاغت براى درک بلاغت وسیع و متنوع قرآن کافى نیست، بلکه با تأمل و تفکر آزاد میتوان برموز بلاغت قرآن آشنا شد و این آشنایى اندک اندک به صورت ملکه درمىآید؛ چنان که عرب ساده با فطرت آزاد و ملکه درک لطائف میتوانست رموز بلاغت و نفوذ کلام خدا را دریابد، و بسیارى از محققان در بلاغت و رموز آن از درک لطائف قرآن محرومند، و کلامشان در سطح کلام عامه است، و بسیارى از علماى ادب و شعر از سرائیدن شعر روان و مؤثر عاجزند.
۳ـ دانستن خصال نفسانى و قواى درونى و تجزیه مبادى فکرى، و شهوات، غرائز، عواطف، تحولات اجتماعى، اسرار ترقى و انحطاط امم.
۴ـ توجه عموم به محیط جاهلیت عرب و هنگام نزول قرآن، و متمثل نمودن بلاغت سرشار، فطرت زنده، فضاى باز، آسمان درخشان آنها، محیطى که آیات قرآن دلها را مىربود و عقلها را مقهور میکرد و آنها را چنان تغییر داد که گویا از نو آفریده شدهاند.
۵ـ دانشمندان اهل نظر و محققان، باید کلیات عقلى و فلسفى و معلومات خود را در طریق فهم هدایتى قرآن قرار دهند، نه آنکه قرآن را محدود به دریافتههاى خود گردانند.
۶ـ در تأویل متشابهات و فهم آیاتالاحکام و استنباط فروع باید به احادیثى که از جهت دلالت صریح و از جهت سند استناد آنها به منابع وحى و ائمه طاهرین علیهمالسلام، بررسى شده باشد رجوع شود.
روش کتاب پرتوی از قرآن
روشى که براى فارسى زبانها در این کتاب پیش گرفته شده تا شاید بیشتر پرتو آیات قرآن در ذهنهاى دریابندگان جاى گیرد و از هدایت آن بهرهمند شوند، این است:
نخست چند آیه به ردیف و شماره آورده شده، پس از آن، ترجمه آیات به فارسى تطبیقى آمده؛ چنان که از حدود معانى صحیح لغات خارج نباشد. با اعتراف به این حقیقت که هر چه در ترجمه قرآن دقت شود و به هر لغتى درآید، نمىتواند مانند آیات قرآن معجزه باشد، نه آن اثر دلربایى را دارد و نه آن احترام شرعى و حکمى را. معانى بلند قرآن که چون دریاى مواجى است، جز در قالب تعبیراتى که خود ساخته رخ نشان نمیدهد و هیچ قالب و ترکیب دیگرى چنان که باید آن معانى و رموز و اشارات را نمىرساند، تا آنجا که اگر حرف و کلمهاى تغییر یا تبدیل یابد، آهنگ و مقاصد و اشارات و معانى آن دگرگون مىشود؛ بنا بر این هر ترجمهاى از قرآن نارساى به مقصود قرآنى است مگر آنکه توضیح و تفسیر شود.
سپس معانى مترادف و موارد استعمال و ریشه لغات، در موارد لزوم بیان شده تا در ذهن خواننده مجال تفکر بیشترى باز شود. آنگاه آنچه از متن آیات مستقیما بر ذهن تابیده بیان مىشود، گاهى در موارد مقتضى از احادیث صحیحه و نظرهاى مفسران استفاده شده، سپس در پیرامون آیات آنچه به فکر نگارنده رسیده و بر ذهنش پرتو افکنده منعکس میگردد، تا شاید خواننده خود هر چه بیشتر به رموز هدایتى قرآن آشنا شود و ایمان تقلیدى به کمال تحقق رسد و هر چه بیشتر جویندگان، در اعماق ژرف آیات فروروند و در انوار آن غوطهور شوند.
آنچه در پیرامون یا متن آیات نگارش یافته از دل دادن به آیات در اوقات فراغت ذهن از امور دنیا و انصراف از آمال و آرزوهاى فریبنده و جزئیات مشغولکننده آن یا در بحثها و مراجعه به تفاسیر به نظر آمده، در جلسههاى بحث تفسیرى (که سالهاست براى طبقه جوان تشکیل مىشود) گاهى که توجه کامل به آیات، و چشم به چشمان پاک و رباینده جوانان دوخته مىشد، از خلال آیات مورد بحث برقهایى میزد، اکنون که پس از سالیان دراز میخواهم آن مطالب را به ذهن بازگردانم و روى صفحه کاغذ آورم، با تأسف مىنگرم که بسیارى از آنها چون برق جهان و انعکاس لرزان، از آیینه ذهن رخ برتافته و شعاعى از آن بر کنارهاى ذهن میدرخشد و بیشتر یادداشتهاى ناقص و پراکندهای است که در گوشههاى ذهن و اوراق ضبط شده که اکنون میخواهم به توفیق الهام دهنده حقایق به صورت کتاب درآورم.
آنچه در پیرامون آیات و از نظر هدایت قرآن نگارش مییابد، عنوان تفسیر (پرده بردارى) ندارد و مقصود نهایى قرآن نیست. از این رو عنوان و نام «پرتوى از قرآن» را براى آن مناسبتر یافتم؛ زیرا آنچه به عنوان «تفسیر قرآن» نوشته شده یا میشود، محدود به فکر و معلومات مفسران است، با آنکه قرآن براى هدایت و بهره همه مردم در هر زمان تا روز قیامت میباشد، پس اعماق حقایق آن نمیتوان در ظرف ذهن مردم یک زمان درآید. اگر چنین باشد، تمام مىشود و پشت سر سیر تکاملى مىماند و بهرهاى براى آیندگان نمىماند.
این پیشرفت زمان و علم است که میتواند اندک اندک از روى بواطن و اسرار قرآن پرده بردارد؛ چنان که محققین اسلامى از آغاز قرن دوم شروع به تفسیر قرآن نمودهاند، پس از آن هم تفسیرهایى بر قرآن کریم نوشته شده که بعضى به چاپ رسیده و قسمتى جز نامى از آنها باقى نمانده. اولین تفسیرى که در اوائل قرن سوم نوشته شده و در دسترس است، تفسیر جامعالبیان طبرى میباشد. با این همه تحقیقات و تفسیرها که با رنج و کوشش و نبودن وسائل نشر، در پیرامون آیات نگاشته شده چندان مورد بهرهبردارى مردم این قرن نیست.
کسى که بخواهد در این کتاب از آیات مورد بحث بیشتر بهرهمند شود، اول: آیات را با ترجمه آن مورد توجه و تدبر قرار دهد، آنگاه لغات را در نظر گیرد، پس از آن در بحث پیرامون آیات دقت نماید.
چون شرح لغات و اصطلاحات مخصوص که مانند فرهنگ قرآن است، در این بخش آمده، طبعا این بخش مفصلتر از بخشهاى دیگر خواهد بود. آنجا که لغت یا آیهاى مکرر آمده، تنها به آیه گذشته یا شماره آن اشاره شده.
این روش را در بیان هدایت قرآن پیش گرفتم تا شاید براى فارسى زبانان بیشتر چهره قرآن هویدا شود و به جمال هدایت و کمال قرآنى آراسته گردند و مسلمانان از خودباختگى به فلسفه حیات و صنایع فریبنده و دلبستگى به تمدن بىثبات و ساخته خردهاى کوتاه بشرى، بهوش آیند و راه خیر و صلاح پیش گیرند، هر چه بیشتر از سرمایههاى عقلى و نفسانى و مادى خودبهرهمند شوند.
اگر ما خود به تعالیم و هدایت قرآن و راه و روشى که براى زنده شدن به حیات «طیبه» مینمایاند، آشنا شویم و دیگران را در این دنیاى تحیر و وحشت، به آن آشنا سازیم، مردم حقجو و هدایتطلب بیش از این خواهند اعتراف کرد که این کتاب پیش از آنکه کتاب منتسبین به اسلام باشد، کتاب سعادت عمومى بشر است.
این کتاب تنها کتابى است که با ضمیر هر انسانى سر و کار دارد، و ضمیر مبدأ فعال سازمان انسانى است و میتواند در میان تاریکیهاى ماده درون انسانى را برافروزد و چون شب پر ماه و ستاره آن را افروزان گرداند. آنگاه بامداد روشنى از افق باطن پدید آرد، این یگانه وظیفه علمای دین و پرده داران آئین است که تا هر چه بیشتر جمال احکام و اسرار و هدایت قرآن را آشکار سازند، و تا میتوانند گوشههایى از اشارات و لطائف و حقایق را بنمایانند که فرمودند: «للقرآن عبارات و اشارات و لطائف و حقایق؛ فالعبارات للعوام، و الاشارات للخواص، و اللطائف للاولیاء و الحقایق للانبیاء».
احادیثی درباره تمسک به قرآن
محمد بن یعقوب کلینى در کافى و محمد بن مسعود عیاشى در تفسیر خود از امام صادق از پدرانش علیهمالسلام نقل میکند که: رسول خدا صلى الله علیه و آله گفت:
«ایها الناس، انکم فى دار هدنه و انتم على ظهر سفر و السیر بکم سریع و قد رأیتم اللیل و النهار و الشمس و القمر یبلیان کل جدید و یأتیان بکل موعود، فاعدوا الجهاز لبعد المجاز: اى مردم، شما در سراى «هدنه» و بر پشت سفرید، سیرى که شما را پیش مىبرد بس سریع است، به خوبى مینگرید که شب و روز و آفتاب و ماه، چگونه هر نوى را کهنه، و هر نویدى را پیش میآورند. پس وسیله کوچ خود را براى گذشت از این عبورگاه دور آماده سازید.»
در اینجا مقداد بن اسود به پاى خاست و پرسید:«اى رسول خدا، دار هدنه چیست؟» فرمود: «دار بلاغ و انقطاع: سر منزل رسیدن و دل کندن.
فعلیکم بالقرآن فانه شافع مشفع و ما حل مصدق: پس بر شماست که قرآن را محکم گیرید؛ چه، آن شافعى است پذیرش شده، و خبرگزاری است تصدیق شده.
و من جعله امامه قاده، الى الجنه و من جعله خلفه، ساقه الى النار: کسى که آن را پیش رو قرار دهد، به سوى بهشتش میکشاند. کسى که آن را پشت سر افکند، به سوى آتشش میبرد.
و هو الدلیل یدل على خیر سبیل: رهبری است که به گزیدهترین راه رهبرى میکند.
و هو کتاب فیه تفصیل و بیان و تحصیل، و هو الفصل لیس بالهزل: کتابی است که در آن تفصیل و بیان تحصیل است، فصل میان حق و باطل است و هزل نیست.
و له ظهر و بطن، فظاهره حکم و باطنه علم. ظاهره انیق و باطنه عمیق: ظاهر و باطن دارد، ظاهرش حکومت و باطنش دانش، ظاهرش دلربا و باطنش ژرف است.
له تخوم و على تخومه تخوم: ریشههاى عمیق دارد و ریشههاى عمیق آن را ریشههایی است.
و لا تحصى عجائبه و لا تبلى غرائبه: عجایبش به شمار نمیآید و غرایبش کهنه نگردد.
فیه مصابیح الهدى و منار الحکمه و دلیل المعرفه: در آن چراغهاى هدایت و نورهاى رهنماى حکمت و دلیل معرفت است.»
امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) روایت کردهاند: «القرآن هدى من الضلال و تبیان من العمى و استقاله من العثره: قرآن هدایتی است که از گمراهى و بیان، روشنى است که از کوره راهى، میرهاند. موجب رهایى از لغزش است.
و نور من الظلمه و ضیاء من الاحداث: نوری است که از تاریکى، پرتوی است که از پیشامدها نجات مىبخشد.
و عصمه من الهلکه، و رشد من الغوایه، و بیان من الفتن: دستگیر از هلاکت است و رشدی است که از حیرت زدگى، و بیانى است که از فتنهها بیرون مىبرد.
و بلاغ من الدنیا الى الآخره و فیه کمال دینکم: رساننده از دنیا به سوى آخرت است و در آن تمام و کمال آئین شماست.
و ما عدل احد من القرآن الا الى النار: احدى از قرآن سر نپیچد مگر آنکه به سوى آتش بپیچد.»
حدیث دیگر: «تعلموا القرآن فانه احسن الحدیث: قرآن را نیکو فراگیرید؛ چه، نیکوترین حدیث است.
و تفقهوا فیه فانه ربیع القلوب: در آن با فکر بررسى کنید؛ چه، آن بهار دلهاست.
و استشفوا بنوره فانه شفاء الصدور: و به نور آن بهبودى جویید؛ چه، بهبود دهنده درون سینههاست.
و احسنوا تلاوته فانه انفع القصص: آن را نیکو تلاوت کنید؛ زیرا گواراترین و شیرینترین داستانهاست…
فالقرآن آمر و زاجر، و صامت و ناطق: قرآن امرکننده و بازدارنده و ساکت و گویاست.
حجه الله على خلقه: حجت خداوند بر خلق میباشد.
اخذ علیکم میثاقه، و ارتهن علیه انفسهم: خداوند پیمان محکم خود را از شما درباره آن گرفته و نفوس شما را در گرو آن قرار داده است.
اَتمّ به نوره، و اکمل به دینه: به آن نور خود را تمام و آیینش را تکمیل کرده.
و قبض نبیه(ص) و قد فرغ الى الخلق من احکامه الهدى به: خداوند پیغمبر خود را فراگرفت، در حالى که خلق را از احکام هدایت بخش آن سرشار کرد.»
خواننده عزیز، اگر در مطالب این مقدمه و قسمتى از کتاب اشتباه یا لغزشى یافتید، تذکر فرمائید و معذورم بدارید؛ زیرا در مدتى نگارش یافته که از همه جا منقطع بوده و به مدارک دسترسى ندارم، و مانند زندهاى در میان قبر به سر میبرم.
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
فرج الله عن الاسلام و المسلمین بمنّه و فضله و رحمته ربیعالاول ۱۳۸۳، مرداد ۱۳۴۲ سید محمود طالقانى
منبع: روزنامه اطلاعات ۱۷ دی ۱۳۹۰