پرداخت لاکان به امر خیالی به چند دلیل حائز اهمیت است؛ علاوه بر اینکه از آن بهعنوان اولین نوآوری وی یاد میشود، بهنوعی محور اصلی جنبش بازگشت به فروید است چراکه اساس آن پرداخت به اگوست. همچنین پرداخت به امر خیالی بنیانی را برای تمایز لاکانی میان سوژه و اگو فراهم میآورد. لاکان به دنبال تقابل با رویکردهای اگو محور است، رویکردهای که از اگو بهمثابه کلیتی یکپارچه یاد میکنند و آن را منسجم و حتی خود بنیاد میانگارند درحالیکه برای لاکان این تلقی از اگو افسانهای بیش نیست. مرکزیت استدلال لاکان را مرحلهی آینهای (Mirror Stage) تشکیل میدهد که مطابق با آن کودک (سوژه) بعد از دیدن تصویر خود در آینه دچار توهمی از یکپارچگی خود میگردد.
حساسیت بیاندازه و تقریباً فوبیایی هایدگر به اخلاق میتواند به سادگی مبین پذیرش ضمنی رفتار اخلاقیِ زنندهی خود وی و فقدان رویکردهای ابتدایی اخلاقی باشد، اصرار معارضان وی بر همین ویژگیهای هایدگر بهمثابه یک شخص نیز نادرست است، چنانکه گویی با نشان دادن کمبود شخصی استانداردهای ابتدایی اخلاقی نزد هایدگر میتوان از تکلیف دشوار مواجهه با موضوعاتی که اندیشهی هایدگر اقامه میکند پرهیز کرد؛ بااینوجود، در آلرژی هایدگر نسبت به ملاحظات اخلاقی که زبانزد همگان است چیزی پریشانکننده وجود دارد. در قرائت افلاطون در سمینار سال ۳۲-۱۹۳۱ هایدگر حتی تلاش میکند تا آگاتون (خوب) افلاطونی را از هرگونه پیوندی با خوبی اخلاقی منزه کند؛ او این کار را با ارجاعی ماهرانه به یکی از کاربردهای روزمرهی این کلمه به انجام میرساند؛ وقتی فریاد میزنیم «خوب!»: «خوب!»؛ یعنی انجام خواهد شد! تصمیم بر این است! ربطی به معنای خوبی اخلاقی ندارد؛ اخلاق معنای بنیادین این کلمه را ویران کرده است.
مرگ درد ندارد... ارتباط نهادین مرگ و زندگی درکی است که برای مدت هایی طولانی در شاخه هایی از علوم تجربی و به ویژه زیست شناسی سابقه داشته است. قطعی ترین امر درباره زندگی، مرگ است. با این وجود، شیوه های رنگارنگ انکار مرگ، الگوهای متنوع واژگونه ساختن معنای آن و روشهای هوشمندانه بازتفسیر و بازخوانی این رخداد طبیعی، چنان رواجی دارند که هر ذهن کنجکاوی را در رویارویی با این مفهوم دچار سردرگمی می سازند. گویا ابهامی که در مفهوم زندگی تنیده شده است، به مرگ نیز سرایت کرده باشد. مطلب حاضر با اشاره به سه نظریه (ازجمله نظریه فروید) در باب مرگ تنها به نقد آنها می پردازد.