یورگن هابرماس، آخرین بازمانده از اندیشمندان «مکتب فرانکفورت» و یکی از سرشناسترین شاگردان تئودور آدورنو، در ٨۵سالگی همچنان در گستره فلسفه نظری و بسط «نظریه انتقادی» پوینده و جستوجوگر است. موضوع و مضمون کتابها، مقالهها و سخنرانیهای سالهای اخیر هابرماس نشان از تیزبینی و دوراندیشی او در طرح مسایل مهم امروز و فردای جوامع بشری دارد. انتقادهای شدید او از مدیرانارشد بانکها و موسسات مالی و اقتصادی و سیاستمدارانی که بحران مالی سال ٢٠٠٨ میلادی را موجب شدند، نشان میدهد که این جامعهشناس و فیلسوف آلمانی در نظریهپردازیهای انتزاعی غرق نشده است و در مقابل رویدادهای مهم روز، واکنش نشان میدهد.
صورت بندی عقل در دنیای علوم انسانی با اتکا به روش های مورد استعمال علوم تجربی از جمله مباحثی به شمار می رود که مورد انتقاد جدی و شدید هابرماس بوده است.از یک سو عبور از صور عقلانیت ابزاری، پوزیتیویستی و هدفمند به سوی عقلانیت ارتباطی و مفاهمه ای که مبتنی بر کنشهای سالم و رهایی سازانسانی است ، و از سوی دیگر برون رفت از تبهگنی(قفس آهنین)عقلانیت سرمایه داری، رهیافت نظری این متفکر سیاسی قلمداد میشود.در این نوشتار تلاش می شود تا فرایند این گذار و خصلتهای آن تشریح گردد. لازم به ذکر است که این متفکر که دارای زبانی فاخر و البته غامض است در نوشته های اخیر خود به نوعی ایده ی رهایی بخشی (بشری) را تعدیل بخشیده است و در آرا و اندیشه های پیشین خود دست به بازنگری متأملانه زده است.
هابرماس در سال ۱۹۷۶ مقاله ای نوشت با عنوان « پراگماتیک همگانی چیست ؟۱» این مقاله ی مهمی است، زیرا جهت گیری تازه ای در اندیشه ی هابرماس را نشان می دهد، که سرانجام منجر شد به نگارش کتاب ِ نظریه ی علمی ِ ارتباطی. او نشان داد که فلسفه ی مدرن زبان به این نتیجه رسیده است که بررسی زبان نمی تواند و نباید به تحلیل جنبه های واج شناسانه، نحوی و معناشناسانه ی جمله ها محدود بماند، بل باید سویه های پراگماتیک ِ آن ها را نیز مطرح کند. یعنی در حد زبان باقی نماند، بل از راه کنش گفتاری که سرل و پیش از او ویتگنشتاین مطرح کرده اند، بخث را تا حد سخن پیش ببرد. سخن ادراک متقابل و تفاهم زبانشناسانه «و صلاحیت زبانی» را نشان می دهد و راهگشای ادراک متقابل و تفاهم ارتباطی ِ «صلاحیت پراگماتیک» می شود .
بسیاری از انسانها دیندار هستند. مساله اشتغال و ذهن انسان به دین تا اندازهای حائز اهمیت است که حتی برخی دین را وجه اصلی امتیاز بشر دانستهاند. هیوم در کتاب ادیان زنده جهان مینویسد : در تاریخ بشر هرگز حتی قبیلهای وجود نداشته است که به گونه ای دیندار نبوده باشند. به تعبیر میر چا الیاده انسان به نحوه چاره ناپذیری به انواع و اقسام شیوه ها دینی و دین ورز است و موقعیت و طبیعت انسان لامحاله در چنین جهتی است. رازهای عظیم و شگرف و بی اعتباری جهان و همچنین خود آگاهی پرسشگر و ارزیابی کنند. جستجوی ارزشها و حقایق والا را که فقط نام دیگری بر پرس و جوی دینی است ناگزیر می سازد.
بدون تردید، یورگن هابرماس در حال حاضر مطرح ترین و پرآوازه ترین فیلسوف اجتماعی آلمان است. وی که به نسل دوم متفکران «مکتب فرانکفورت» (1) تعلق دارد، از نادر بازماندگانی است که سنت اندیشهی فلسفی این مکتب را پس از بزرگان نسل اول و در رابطه با «نظریهی نقدی» ادامه داده است.