نظریه کانت درباره حقوق جهان وطنی، به رغم کاستی هایش، زمینه جدیدی را در تاریخ اندیشه سیاسی گشود. کانت بر این باور بود که با اعطای حق سکونت دائم (تابعیت)، باید امتیازی برای جمهوری های خودگردان باقی بماند. پس از کانت این هانا آرنت بود که به میراث مه آلود قانون جهان وطنی روی آورد. او قلب نظام های دولت مطلقه را نشانه رفته است. آرنت همیشه می گفت یکی از دلایل ریشه یی توتالیتاریسم در اروپا، سرنگونی نظام ملت - دولت بوده است. میلیون ها نفر در اروپا بی دولت شده یا ملیت خود را از دست داده بودند. از نظر آرنت، این به مثابه از دست دادن همه حقوق بود. در واقع از دست دادن حقوق شهروندی، معادل از دست دادن همه حقوق بشری بود.
هانس یوناس فیلسوف آلمانى بعدها در تجدید خاطره با آرنت، از دانشجوى جوان فوقالعاده و بىنظیرى سخن گفته بود که در دانشگاه ماربورگ با جستارهاى بحث برانگیز خود، در میان دانشجویان چپ به دلیل موضع انتقادى خود نسبت به مارکسیسم و علاقه به دولتشهرهاى یونانى به عنوان «محافظهکار» و در میان محافل محافظهکار به دلیل علاقهى خود به شوراهاى پس از انقلاب به عنوان «چپ» شناخته مىشد. در همین ایام بود که هانا آرنت به مارتین هایدگر استاد فلسفهى خود دل بست. اما متاهل بودن هایدگر، چشمانداز رسیدن به او را براى هانا آرنت تیره مىساخت. همین امر انگیزهى ترک ماربورگ شد و هانا آرنت در سال ۱۹۲۶ براى آمادهسازى رسالهى دکتراى خود به هایدلبرگ و نزد دیگر فیلسوف مشهور آلمانى کارل یاسپرس رفت.آرنت بعدها در ستایش از کارل یاسپرس همواره تاکید مىکرد که استادش او را از انسانگریزى و جهانگریزى نجات داد، او را با ایدهى آزادى انسان آشنا ساخت و ضرورت همزیستى میان انسانها را به او تفهیم نمود.
هانا آرنت Hannah Arendt اندیشمند آلمانی، در سال ١٩٠۶ در هانوور به دنیا آمد. در دانشگاههای ماربورگ و فرایبورگ تحت نظر استادانی چون مارتین هایدگر و کارل یاسپرس به تحصیل فلسفه پرداخت و به اخذ دکترای فلسفه نائل گشت. با عروج هیولای فاشیسم در آلمان، دورهی پیگرد و دربدری او نیز آغاز شد و او را ناچار به جلای وطن ساخت. آرنت نخست به پاریس گریخت و سپس از آنجا به مهاجرت آمریکا رفت. وی در اکثر دانشگاههای آمریکا به تدریس فلسفه پرداخت و از خود آثار فلسفی ـ سیاسی با ارزشی به یادگار گذاشت. از جمله مهمترین نوشتههای او میتوان به «عنصرها و خاستگاههای حاکمیت تام» (١)، «حقیقت و دروغ در سیاست» (٢)، «دربارهی انقلاب» (٣) و «قدرت و قهر» (۴) اشاره کرد.هانا آرنت در سال ١٩٧۵ در نیویورک چشم از جهان فروبست.
«دین و سیاست»، به عنوان مقالهای برای تحویل به همایش دانشگاه هاروارد، دربارهی این پرسش نوشته شد که «آیا نبرد میان جهان آزاد و کمونیسم اساساً نبردی دینی است؟» این مقاله در مجلهی Confluence، دورهی دوم، ش ۳، ۱۹۵۳، منتشر شد. ژول مونرو به مقالهی آرنت در نامهای خطاب به هنری کیسینجر، سردبیر Confluence، پاسخ داد و این پاسخ در شمارهی بعدی مجله، دورهی دوم، ش ۴، ۱۹۵۳، منتشر شد. مونرو در نامهاش، با ذکر اینکه آرنت «[او] را متهم به خلط ایدئولوژی با دین میکند»، به نوبهی خود از او به دلیل ناتوانی در تعریف هریک از آنها انتقاد میکند. پاسخ آرنت در دورهی بعدی Confluence، دورهی سوم، ش ۱، ۱۹۵۴، منتشر شد. یکی از جنبههای تعجبآور نبرد میان جهان آزاد و جهان تمامخواه تمایلی قوی به تأویل این نبرد با واژگان دینی بوده است. به ما گفته میشود که کمونیسم «دین دنیوی» [”secular religion“] تازهای است که جهان آزاد در برابر آن به دفاع از «نظام دینی» متعالی خویش میپردازد. این نظریه لوازمی بیشتر از علت قریبش دارد و «دین» را باز به قلمرو امور عمومی- سیاسی آورده است، «دینی» که از زمان جدایی کلیسا و دولت تا مدتها از این قلمرو بیرون رانده شده بود. به همین منوال، اگرچه مدافعان این نظریه اغلب از این امر ناآگاهند، مسألهی تقریباً فراموششدهی رابطهی میان دین و سیاست را بار دیگر در دستور کار علم سیاسی قرار دادهاند.
هانا آرنت (۱۹۷۵ - ۱۹۰۶) برای هر آن کس که می خواهد درکی از کار او در عرصه فلسفه سیاسی به دست آورد، یکی از چالش برانگیز ترین شخصیت هاست. او هرگز چیزی ننوشت که بازنمایاننده یک فلسفه سیاسی نظام مند باشد، فلسفه ای که در آن، یک استدلال مرکزی واحد شرح و بسط داده شود و نتایج آن بر کل آثار پی آیند، مترتب گردد. از آن بیش، نوشته های موضوعات گوناگون و متنافری را پوشش می دهند، مباحثی هیجان انگیز نظیر توتالیتاریانیسم، انقلاب، ماهیت آزادی، قوه های «اندیشیدن» و «قضاوت کردن»، تاریخ تفکر سیاسی و از این دست نوشته های آرنت در مقام اندیشمندی دگراندیش و صاحب استدلال هایی پیچیده، ملهم اند از هایدگر، ارسطو، آگوستین، کانت، نیچه، یا سپرس و دیگران. این تالیف پیچیده از عناصر نظری در توانایی چشمگیر تفکر او در خصوص مجموعه ای وسیع و واگرا از مواضع مختلف نظریه سیاسی بروز یافته است. با این حال، می توان تفکر او را نه به منزله مجموعه ای از ابداعات گسسته از هم، بلکه در مقام کالبدی منسجم از آثار پیش نهاد، آثاری که مسئله ای واحد و رهیافتی واحد اتخاذ می کند و سپس به یاری آن، طیف وسیعی از پژوهش ها را به میان می آورد. مهم ترین مسئله ای که تفکر آرنت درگیر آن است، مسئله «ماهیت سیاست و زندگی سیاسی» است، زندگی ای متمایز از دیگر حیطه های فعالیت بشری.
گردهم آیی های پشت سر هم یاد او را گرامی می دارند. کتاب های جدید افکار او را مورد حمایت قرار می دهند. هانا آرنت که صد سال پیش از این به دنیا آمد، به جهان کوچک قهرمان های فلسفی پیوسته است. لیکن این اهمیت و توجه نسبت به او از زمان مرگش در ۱۹۷۵ ایجاد نشده است. در حالی که وی هنوز هم در قید حیات بود، درجه های افتخاری را از دانشگاه های پرینستون، اسمیت و سایر مراکز علمی نصیب خود کرد. دانمارک جایزه ی مشهور Sonning خود را به خاطر « آثار ستودنی و در خورد ستایشی که فرهنگ اروپایی را وسعت بخشیده است » به او اعطا نمود و او را در کنار شخصیت هایی مانند آلبرت شوایتسر و وینستون چرچیل نشاند. هنگامی که او در دانشگاه سخنرانی می کرد، ازدحام دانشجویان به حدی بود که راهروها و ورودی ها بند می آمدند.