تا سالهای منتهی به قرن بیستم، سخن گفتن از همنشینی «ادبیات» و «صلح» موضوعی بیربط و خندهدار بود، چراکه در دهههای منتهی به این تاریخ، ادبیات یا مبارزه میکرد یا کرنش! به باور اغلب نظریهپردازان ادبی آن دوران نیز مفهوم آزادی در ادبیات به هیچ عنوان برابر صلح نبود، هر چند تاریخ ادبیات راوی آثاری چون «جنگ و صلح»، «وداع با اسلحه» و «زنگها برای که به صدا در میآیند» بوده باشد. شارحان نامآور ادبیات، از منظر پدیدارشناسی ادبیات را پدیدهای لذتبخش میدانند و لذت را بر مبنای واکنشهای فیزیولوژیکی امری خشن میخوانند. نیچه در کتاب مشهور خود، «غروب بتها» مینویسد: «اگر قرار است هنری در کار باشد، اگر قرار است اثر یا نگاه زیباییشناسی وجود داشته باشد، یک پیش شرط فیزیولوژیکی ضروری است و آن هم شور است؛ معنای این واژه بهطور قطع از خویش به درآمدن و به عرصهای دیگر وارد شدن است.»