در سالیان اخیر پژوهشهای بسیاری حول تطبیق و مقایسه اندیشه ملاصدرا و متفکران معاصر غربی به انجام رسیده و میرسد. برغم آنکه ملاحظاتی چند در این نوع مقایسه وجود دارد و دو فضای فکری متفاوت غرب و فرهنگ اسلامی_ ایرانی نحوه این مقایسهها را با مشکلاتی مواجه میسازد ولی خود این کنکاشها نشان از اموری چند دارد: اولاً، به ظرفیت باز اندیشه ملاصدرا اشاره دارد که میتواند پا به پای بسیاری از نگرشهای نوین مطالب بسیاری را برای عرضه ارائه نماید. ثانیاً، اگر تاریخ اندیشه بشر را جریانی بدانیم که در جهت روشنترشدن بسیاری از تاریکیهای ذهن بشری یک تأثیر و تأثر متقابل را مینماید (بدون آنکه ارزشگذاری تکاملی برای آن داشته باشیم) آنگاه به این نظر میرسیم که این مقایسهها خود برخاسته از آن است که با ظهور اندیشههای جدید بسیاری از اندیشههای پیشگفته، وضوح و عمق خویش را مینمایانند. بدینصورت است که وقتی با تلاش اندیشمندان جدید در بازنمودن یا طرح عمیقتر مسائلی خاص از نادانستههای بشری میشویم، میتوانیم در پرتو آن عمق و تیزبینی آراء حکمت متعالیه صدرایی را بیابیم. ثالثاً، این آراء و نظریات جدید موجب میشوند که اندیشمندان نوصدرایی در ادامه مسیر حکمت او به راهیابیهای جدید برای انسان معاصر دست یابند. اما هرچه باشد این مسیری متمایز نخواهد بود بلکه استفاده از غنای پیشین پیشتاز آن یعنی ملاصدراست.
محور اساسی مابعدالطبیعه ملاصدرا وجود است. از نظر ملاصدرا، وجود واقعیتی عینی و منشأ هر قدرت و فعلی است و از اینرو اصیل است، اما ماهیت، حد وجود است، یعنی انتزاع ذهن است. مفهوم وجود آشکارترین چیزهاست و ماهیتش در اختفاء و پنهانی است. محور اساسی مابعدالطبیعه ملاصدرا وجود است. از نظر ملاصدرا، وجود واقعیتی عینی و منشأ هر قدرت و فعلی است و از اینرو اصیل است، اما ماهیت، حد وجود است، یعنی انتزاع ذهن است. مفهوم وجود آشکارترین چیزهاست و ماهیتش در اختفاء و پنهانی است. یکی دیگر از آراء محوری ملاصدرا، تشکیک در وجود و بتبع آن نظریه «وحدت در کثرت و کثرت در وحدت» است. مسئله هیدگر شناخت شیء خارجی نیست بلکه تا حدودی مسئله او در چارچوب منابع فکری اش می گنجد و پرسش از وجود راه حلی است که برای دغدغه های چندین ساله اش مطرح می کند. یعنی بی خانمانی و نیهیلیسم در غرب. وجود در نظر هیدگر به معنی حضور است و از نظر او کسی که وجود دارد جهان هم دارد.