سیاست از دیرباز با ورود به قالب فکری فلاسفه با نوعی فضیلت باوری و سعادت مداری عجین شده است چرا که فلسفه سیاسی از باستان تا روزگار نو، اغلب هرآنچه به نگارش درآورده به نیت سوق دادن آدمی به سمت خیر برین بوده است. از همین روست که به کرات طرح انواع شهر زیبا و آرمانشهر و مدینه فاضله و شهر خدا در دستگاه دانایی آنها ریخته شده است. چنانچه حتی ارسطو اخلاق را به مثابه «دیباچه ای بر سیاست»1 مد نظر آورده و غایت فلسفه سیاسی را وصول یا کمک به وصول سعادت تعریف کرده است. اگرچه در هر دوره، سعادت به فراخور ساختارهای یک سرزمین تعریفی منحصر به فرد به خود گرفته است، اما این خود به نسبی بودن اگر نه اخلاق فی نفسه، لااقل نسبیت روایت های اخلاقی دامن زده است.
هیچ انقلاب عظیمی در تاریخ معاصر بدون حضور روشنفکران به وقوع نپیوسته است.آیا این قاعده که توسط ادوارد سعید ترسیم گشته است،می تواند در مواجهه با جنبش مشروطه خواهی ایرانیان شاهد بروز یک استثنا باشد؟!ما سوال اصلی این گفتار را چنین طرح می ریزیم که،آیا اساساًمشروطیت منهای روشنفکران قابل تصور است؟نیز در همین آغازینه کار اذعان خواهیم داشت که این سطور در پی آنست تا حتی المقدور گامی برای زدودن ابهام و بلکه اغراض از چهره روشنفکران کلاسیک ایران زمین بردارد.