برتراند راسل یکی از مشهورترین فیلسوفان قرن بیستم است. بخش اعظمی از شهرت وی حاصل شرکت در مناقشات اجتماعی و سیاسی است. او به مدت ۶۰ سال فردی سرشناس بود و گاهی در روزنامههای معروف مورد هجمه و تهمت قرار میگرفت. در برخی دورهها نیز که مورد احترام بود، از او بهعنوان یک حکیم یاد میکردند. گاهی نیز نقش سخنگوی معترضان را ایفا کرد. او حرفهای بسیاری در مورد جنگ و صلح، مرگومیر، میل جنسی، تحصیلات و شادیهای انسان مطرح کرد. او کتاب و مقالههای پرمخاطب بسیاری به چاپ رساند. رویکرد وی واکنشهای زیادی را برای او در بر داشت، از جملات زهرآگین گرفته تا جایزۀ نوبل؛ اما علت اصلی شهرتش به دلیل تسلطش در زمینۀ فنی فلسفه و منطق بوده است. او تأثیر بسیاری بر روی موضوع و نحلۀ فلسفۀ انگلیسیزبان قرن بیستویکم گذاشت که میتوان وی را منشأ این موضوع دانست. فلاسفه از تکنیکها و ایدههای نشئتگرفته از کارهای وی استفاده میکنند بدون اینکه نیازی به ذکر نام وی احساس کنند و این نشان از تأثیرگذاری وی دارد. در این راه تأثیر او نسبت به شاگردش لودویگ ویتگنشتاین بسیار مهمتر است. فلسفه درسهای بزرگی از ویتگنشتاین گرفته است؛ اما راسل سازندۀ یک چارچوب کلی است که امروزه به آن «فلسفۀ تحلیلی» میگویند. عنوان «تحلیلی» به معنای تعریف دقیق مفاهیم مهم فلسفی و زبانی است که با استفاده از روشها و ایدههای نشئتگرفته از منطق صوری، آنها را نشان میدهند.
در قرن ۱۷ لایپنیتس فیلسوف آلمانی در فکر آن بود تا از طریق منطق زبانی را سامان دهد که برای همگان قابل فهم باشد تا دیگر دچار اختلافات عدیده و مهم نگردند.اشکالاتی که اگر زبان منطقی را در برابر شان بکار اندازیم تاب نخواهند آورد. لایپنیتس در این راه ( ساختن زبانی جهانی ) جبر را پایه گذاشت و حتی جدولی از نشانه های ریاضی نیز ساخت با این حال با هدفش فرسنگ ها فاصله داشت.پس از وی کانت بزرگ با بی علاقگی به این موضوع راه حل مشکل چندگانگی صدق را در صورت شناسایی و ساز و کار آن تشخیص داد . وی با استدلالاتی قدرتمند که در (( سنجش خرد ناب )) ترتیب داد به جنگ سختی های بشر شتافت. در دستگاه وی عقل استعلایی چاره ای جز اتکا به شهود های حسی نداشت تا خود را اثبات کند و از آن طریق به جهان بیرون پل بزند . منطق و ریاضی هر دو جز قالب هایی جزمی بودند که همانگویه می کردند. منطق از نظر وی از ارسطو جلوتر نیامده بود و در جا میزد و ریاضی نیز جز بازی نشانه گذار عقل نبود که راه را برای طبقه بندی تجربیات باز می کرد. افکار کانت که انسان را از بند قدرت متافیزیک می رهاند و فعلیت را به او باز می گرداند ...