شعر، به طور طبیعی به زبان وابسته است و خوانندهی شعر، آن یگانگی و همدلی را که با اشعار زبان ملی خویش دارد با اشعار زبان های دیگر ندارد. از اینرو نمی توان تئوری ها و نقد و نظریه پردازی های مدرن ادبی را که در دامنه ی واژگانی و خاستگاه ادبی غرب روییده اند، جهان شمول انگاشت و یکسره درباره ادبیات کلاسیک و حتی ادبیات معاصر پارسی بدون ملاحظه و تبصره ای بکار بست.
من زبانشناس و اینحرفها نیستم ولی وقتی آدم کاری میکند که الزاما نیازمند آگاهی از فلان یا بهمان مقوله است نمیتواند خودش را از آن کنار بکشد. زبانشناسی یک علم است و علم را جز از طریق پرداختن مستقیم به آن نمیشود آموخت اما شاعری امری شهودیست و چون آموختنی نیست در چارچوبهای عبوس علم احساسِ نفستنگی میکند. با اینهمه سر و کار شعر با زبان است که ناگزیر باید آموخت و اگر شاعر از آموختن آن بگریزد امر شاعریاش مختل میشود و در آن به توفیق دست پیدا نمیکند. صرف فارسی زبان بودن برای شعر فارسی سرودن کافی نیست. برای این کار باید فرض کنید که اصلا فارسی نمیدانید و از نو به کشف آن برخیزید.