علوم انسانی و اجتماعی زمان ما مستقل از آنچه در یونان، روم، اروپای قرون وسطی و حتی در ایران و در عالـــــم اسلامـی گذشت، پدید نیامدند. طی دو هزار سال از زمان یونانیان تا دوره جدید، دگرگونی های بزرگ در جهان و در وجود انسان پدید آمد و افکار و نظرها و آرا دگرگون شد. ظاهرا اولین کسانی از اهل بحث و نظر که علم را قراردادی و اعتباری دانستند، سوفسطائیان بودند. آنان آدمی را مقیاس و میزان همه چیز و از جمله حق و باطل می دانستند. اینکه آیا فکر می کردند که مردمان با میل و اراده خود و مستقل از جهانی که در آن به سر می برند، حق را حق و باطل را باطل قرار می دهند پرسشی است که به نظر نمی رسد طرح آن وجهی داشته باشد. مطلب این است که هیچ یک از قائلان به اعتباری بودن علم موقوف بودن صدور گفتار و کردار آدمیان به شرایط معین را انکار نکرده اند اما اعتبار، اعتبار گزافی نیست و اشخاص از سر خودرأیی و بوالهوسی نمی توانند با علم و با جهانی که در آن به سر می برند بازی کنند.
هنگامی که علوم انسانی به ایران آمد، با زمینههای علمی و فکری ما بیگانه بود و هیچ جا و معنایی نداشت، ولی به هر حال، علمی بود که در جهان متجدد پدید آمده بود. این علم جغرافیا نمیشناخت، بلکه جهانی بود و به همه جا میرفت. علم جدید مثل تجدد در خود نیروی گسترش دهندهای داشت و بنابراین در برابر آن مقاومت وجهی نداشت. البته اقتباس درست علم با نقد صورت میگیرد و در این صورت، اقتباس آن نه تنها عیب نیست، بلکه هر چه باشد، مایه شرف است. مهم این است که دانشجو بداند چه میآموزد و برای چه میآموزد.
موجودى که نامش آدمى است، با تمییز خوب از بد و شایست از ناشایست آدمى شده است. این که قواعد و دستورهاى زندگى خوب و شایسته از کجا آمده است، مطلب دیگرى است. آدمى از زمانى که در زمین مقام کرده، همواره ملزم به رعایت قواعد و دستورالعمل هایى بوده است و این دستورالعمل ها هم از حیث مبدأ و منشأ و هم از حیث ضمانت اجرا متفاوت بوده اند. مردم قوانین و قواعد را وضع نکرده اند، بلکه وقتى به مرحله رشد رسیده اند دریافته اند که باید رفتار و گفتارشان تابع قواعد و در هر کارى حدودى را رعایت کنند. بعضى از این قواعد منشأ الهى و فوق بشرى داشته و بعضى دیگر را قانون گذاران و دانایان اقوام تقریر و وضع کرده اند. قواعد و احکام دینى اگر اطاعت و اجرا نشود گناه است و گناهکار در آخرت معاقب خواهد بود. در کنار این دستورالعمل ها قواعد و قوانین دیگرى هست که اگر طبق آنها عمل نشود شخص سرپیچى کننده و متخلف، مجرم شناخته مى شود و به مجازات مى رسد این ها قوانین حقوقى و حکومتى است.
فلاسفه همیشه زیاد عمر میکردند و در طول تاریخ همه فیلسوفانی که عمرشان کوتاه بوده کم هستند، ولی در فلسفه معاصر فرانسه و شاید هم در کل فلسفه جهان معاصر، فیلسوفان عمرهای طولانی هوسرلی و هایدگری ندارند و عمرشان نیچهای شده است. چند سال پیش آلتوسر خودکشی کرد، بعد دلوز به او تأسی کرد. فوکو و ژاک دریدا هم عمرشان چندان طولانی نبود و عمر سقراطی، افلاطونی، هایدگری، هوسرلی و کانتی نداشتند. البته در قرون پیش، کسانی هم مثل اسپینوزا بودند که عمر طولانی نداشتند، ولی عموماً فیلسوفان عمر طولانی دارند.