گابریل گارسیا مارکز و اصولا ادبیات جهان از طریق واسطه ها به ما می رسد و «صد سال تنهایی»، شاهکار مارکز، از طریق مرحوم فرزانه به دست ما رسید. بنده به واسطه نوع مسئولیتم در فارابی، فرزانه را دیده بودم. در سال هایی که اقتباس ادبی برای سینما نفسی می کشید، مرحوم فرزانه از ایتالیا آمده بود که رقم ناچیز حق الترجمه خود را بابت رمانی که ترجمه کرده بود از ما بگیرد. سیگار پشت سیگار روشن می کرد و زاویه دیدی نادر به سینما و ادبیات داشت؛ مثلا سینمای کیارستمی را نمی پسندید. او از رمان کوتاهی که نوشته بود دفاع جانانه می کرد و وقعی به کلیات روشنفکری زمانه خود نمی گذاشت. (برای مثال راجع به مجرد ماندن خودش عقاید غریبی داشت و صد البته از تجردش دفاع می کرد، با وجود حتی پیری...).