آلتوسر از جمله فیلسوفان برجستهی قرن گذشته است. او از یکسو با مارکسیسم روسی و از سوی دیگر با «گرایشات هگلی» در عرصهی فلسفه به مقابله پرداخته است. به خود او، یا بهتر است بگوئیم به نوع یا شکل قرائت او از مارکس، علیرغم نکات و سئوالات بسیار درخشان و در عین حال بحث برانگیزی مثل سئوالاتی که در باره مفهوم دیالکتیک هگلی و مارکسی و تفاوت بین آنان مطرح کرده است، میتوان ایرادات بسیار گرفت و گرفته شدهاند. صرفنظر از ایرادات سیاسیای که منجمله به نقش او در جنبش دانشجویی ۶۸ میتوان گرفت و گرفته شدهاند، در سطح فلسفی دریافتهای او منجمله به نظریهی تاریخ او، ارزیابی او از خودآگاهی، به نحوهی تبدیل انسان به سوژه از طریق استیضاح (صدا زدن) و غیره مورد منازعهاند.
مسئله مهم برای آلتوسر بهعنوان نقطه شروع پرداخته او به ایدئولوژی مسئلهی بازتولید است؛ لذا آلتوسر با مطرح کردن مسالهی بازتولید به ایدئولوژی میرسد و اهمیت تحلیلی آن را به تصویر میکشاند. بازتولیدی که آلتوسر از آن سخن به میان میآورد علاوه بر بازتولید نیروی کار، بازتولید شرایط تولید نیز هست. «چنانکه مارکس مینویسد هر بچهای میداند که اگر در یک نظام اجتماعی همزمان با تولید، شرایط تولید بازتولید نشود آن نظام اجتماعی یک سال هم نخواهد پایید»
بسیاری از انسانها دیندار هستند. مساله اشتغال و ذهن انسان به دین تا اندازهای حائز اهمیت است که حتی برخی دین را وجه اصلی امتیاز بشر دانستهاند. هیوم در کتاب ادیان زنده جهان مینویسد : در تاریخ بشر هرگز حتی قبیلهای وجود نداشته است که به گونه ای دیندار نبوده باشند. به تعبیر میر چا الیاده انسان به نحوه چاره ناپذیری به انواع و اقسام شیوه ها دینی و دین ورز است و موقعیت و طبیعت انسان لامحاله در چنین جهتی است. رازهای عظیم و شگرف و بی اعتباری جهان و همچنین خود آگاهی پرسشگر و ارزیابی کنند. جستجوی ارزشها و حقایق والا را که فقط نام دیگری بر پرس و جوی دینی است ناگزیر می سازد.