«نگران من نباشید. کسی که در دنیا متولد می شود گریزی از مرگ ندارد. مرگ برای همه دوست بزرگی است. همیشه ارزش سپاسگزاری ما را دارد، زیرا ما را برای همیشه از همه نوع آلام راحت می کند.»
اینها جملات مردی است که سپیده دم زیستن مسالمت آمیز را برای نوع بشر به ارمغان آورد و در افق نگاه انسان عصر جدید، ساده زیستی و زندگی بدون خشونت را طرحی انسانی و معنوی داد اما توسط یک هندوى افراطى که فکر مى کرد گاندى نسبت به مسلمانان بدلیل تز «وحدت روح» ادیان، بیش از حد تساهل و مدارا به خرج مى دهد، کشته شد.
اینچنین تمام کسانی که افکار خشونتبار و دگم مذهبی را در مغز خود جای داده بودند در ژانویه ۱۹۴۸ به مردی شلیک کردند که تمامی امیدش جهانی دردمند و طوفان زده و گرسنه بود که او با آشتی مذهبی که از خودش شروع شد، نوید نجاتش را می داد… «اگر بپذیریم که زندگی همه اش یکی است دلیلی ندارد که با یکدیگر چون دشمن رفتار کنیم. بگذارید هر هندویی قران را مطالعه کند؛ بگذارید هر مسلمانی در معنای «گیتا» و «گرانت صاحب» سیکها تفحص کند. همان طور که به مذهب خود احترام می گذاریم باید مذهب دیگران را نیز محترم بداریم. چیزی که عادلانه و درست است، عادلانه و درست است چه به سانسکریت باشد یا به اردو یا فارسی یا هر زبان دیگر»
موهنداس کَرُمًچند گاندی در تاریخ ۲ اکتبر ۱۸۶۹ در پوربندر هند به دنیا آمد. پدرش کارمند دولت و مادرش زنی نجیب و فداکار بود. گاندی به پیروی از خانواده، به آیین هندو- بودایی«جُین Jains» گروید. گاندی تا زمان دانشگاه در هند بود و هنوز سیزده سال بیشتر نداشت که ازدواج کرد. مذهب موروثی و همچنین ازدواج زود هنگام او، جذابیتهای دنیا و تصویر زنان را در ذهنش از جلوه انداخت. موهنداس که یک هندوی محتاط بود اولین دغدغه ی ذهنی خود را در مقابله ی با خشونت، خوردن گوشت گوسفندی در نوجوانی می داند و آن خاطره ی بد را چنین تعبیر می کند: «آن شب در خواب دیدم که گوسفند بینوا، در معده ام بع بع می کند.»
او این گناه بزرگ و کارهای ناپسند دیگر را به پیشنهاد دوست برادرش که که یک نوجوان لاابالی بود انجام داد. تکرار چند کار زشت او را به پشیمانی و عذاب وجدان سختی می رساند که در نهایت تصمیم به خودکشی می گیرد اما ترس مانع این خودکشی می شود. در نامه ای به پدر تمامی گناهان خویش را چنین اعتراف می کند:
«به معیت یک دوست بد گوشت خورده، توتون خریده و سیگار کشیده است. به وسوسه ی شیطانی دوستش به خانه ی بدنامی پانهاده و برای پنهان داشتن گناهنش دروغ گفته است. همچنین برای تامین مخارج این کارهای ناپسند از برادرش دزدی می کرده است.»
پس از مرگ پدر در سال ۱۸۸۵ مادر متعصب خود را با سپردن این تعهد که پاکدامن خواهد زیست و جز سبزی غذای دیگری نخواهد خورد، راضی کرد که با ادامه تحصیل او در لندن موافقت کند و وی اینچنین در ۱۹ سالگی پا به انگلستان گذاشت. تعهد به مادر و ساده زیستی را خیلی زود از یاد برد و به یادگرفتن ویولن و رقص بوکا پرداخت. لباس شیک پوشید و کراوات زد و کلاه غربی بر سر گذاشت.
آشنایی با دو برادر پیرو فلسفه ی گیاهخواری و خواندن کتاب اوپانیشاد او را دوباره به ساده زیستی و سلامت اخلاقی سوق داد و مطالعه ی سرگذشت پیامبر اسلام در کتاب نور آسیا اثر آدوین آرنولد او را به فلسفه ی اخلاقی والایی سوق داد که معتقد شود:«در دنیا فقط یک نیرو، یک آزادی و یک عدالت وجود دارد و آن نیروی حکومت بر خویشتن است. هر کس بر خویشتن مسلط شود بر دنیا مسلط شده است. در دنیا فقط یک نیکی وجود دارد و آن دوست داشتن دیگران به اندازه ی دوست داشتن خویشتن است.»
در ۲۴ سالگی مدتی بعد از فوت مادرش به پیشنهاد یک شرکت هندی که پرونده ای علیه شان در آفریقای جنوبی تشکیل شده بود به آنجا رفت و دفاع سرسختانه او از حقوق هموطنانش سبب ساز ایجاد امید پررنگی در میان جامعه هندیان آفریقای جنوبی شد. آن کودک گوشه گیر، دیرجوش و خجول دیروزی به وکیل بی پروا و حقوقدان برجسته ای تبدیل شده بود که اعتراض شجاعانه و مستدلش به روش و رفتار ناپسند دولت آفریقای جنوبی نسبت به غیر اروپاییان و مقومتهای سرسختانه او توام با مسالمت و خونسردی در برابر قوانین ضدانسانی آن دولت، آوازه ی شهرت گاندی را چنان بالا برد که هندیان او را به عنوان نماینده خود معرفی کردند. گاندی با وضع یک قانون درونی برای خود می گفت که هرگز برای شکوه های درونی به دادگاه نرود.
بعد از سه سال تجربه ی روزنامه نگاری و وکالت، با اندیشه ی مبارزه با ظلم و بی عدالتی به هند بازگشت. او در این دوران مقاله هایی در مورد آنچه استعمار به جهان سوم تحمیل می کند نوشت که باعث شد بارها به زندان برود و خشم استعمارگران اروپایی را برانگیزد.
او پس از چند ماه دوباره به به آفریقای جنوبی بازگشت. مسافرت با کشتی به او این فرصت را می داد تا درباره بی عدالتی هایی که دولت آفریقای جنوبی علیه هندیان انجام می داد، بیاندیشد. در بازگشت از سفر دوم تمامی ظلمی که به هندیان در آنجا می رفت را در قالب جزوه ای در هند منتشر کرد و این کار خشم اروپاییان هند را برانگیخت. بر علیه اش تظاهرات کردند و با سنگ و آجر به جانش افتادند. شهرت گاندی سبب شد تا چمبرلن نخست وزیر وقت انگلستان دستور تعقیب و رسیدگی پرونده را بدهد اما گاندی با اعلام بخشش متهمین، افکار عمومی غیر هندی را به ژرفای اندیشه ی والای انسانی خود می برد که خشونت را در هر شکل و قالبی بی رنگ می کرد.
در سال ۱۹۲۱ رهبری کنگره ملی هند را بدست گرفت. او در این دوران توانست اندیشه ی مبارزه بدون اسلحه خود را به مردمش بیاموزد و اسلحه ی استقلال و خودکفایی در سایه ی حقیقت را به جامعه اش هدیه دهد. یکسال بعد اولین نشانه های اندیشه ی مبارزاتی خویش را که تحریم کالاهای خارجی بود را بروز داد و در برابر همه اتهاماتی که به او وارد بود، سکوت را اختیار کرد و با در پیش گرفتن مقاومت منفی، محکوم به شش سال زندان شد.
هرچند بیماری آپاندیس او باعث آزادی اش در سال ۱۹۲۴ گشت ولی این دوره طولانی در زندان باعث شد تا گاندی آثار اندیشمندان بزرگی همچون بیکن، کارلایل، راسکین، امرسون، تورو و تولستوی را در یک برنامه منظم مطالعه کند. خلقیاتی همچون دوری از زنان و گیاهخواری در همین ایام شخصیت گاندی را به سمت و سویی برد که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.
در سال ۱۹۲۵ اولین روزه سیاسی خود را که هفت روز به طول انجامید را در اعتراض به همپیمانانش که نافرمانی می کردند، آغاز کرد. نقطه عطف مبارزات او در سال ۱۹۳۰ روز ۱۲ مارس بود که مردم هند را دعوت به اعتراض برای انحصار نمک توسط بریتانیا کرد. قدرت مردم هند اولین بار در این روز که یک راهپیمایی ۲۰۰ مایلی تا ساحل دریا بود، برای جهانیان به نمایش درآمد. گاندی و تعداد زیادی از معترضین در این روز دستگیر شدند.
در ژانویه ۱۹۳۰ پس از آزادی از زندان راهی انگلستان می شود تا در یک کنفرانس شرکت کند. این سفر باعث ملاقات او با رومن رولان و موسولینی شد. دو سال بعد از آن او با روزه های طلانی مدت که ضعف بدنی او را باعث شدند، کوشید تا نگاه نجس بودن که نسبت به “کاستیها” در هند وجود داشت را از اجتماع کشورش بزداید. چون او معتقد بود که استقلال سیاسی و تغییر روش زندگی مردم بدون تغییر دادن ذهنیات و روحیه و اخلاق آنان ممکن نخواهد شد. او همزمان در اجتماع خویش نیز با افکار منحط و عقب مانده مبارزه میکرد. در لابه لای همین مبارزات اجتماعی او بارها توسط بریتانیاییها دستگیر و زندانی شد.
تا سال ۱۹۴۸ او بارها با انگلیسیها در مورد استقلال هند به مذاکره نشست و بالاخره توانست در ۱۵ اوت ۱۹۴۷ استقلال هند را بدست آورد ولی در همین روزگار بود که اختلافهای درونی برای تقسیم کشور به دو بخش هند و پاکستان آغاز شد. در پی کشته شدن هزاران نفر و آواره گیهای بسیار این تجزیه صورت گرفت و او نتوانست مردمی که دوستش داشتند را با هم آشتی دهد.
سرانجام مهاتما گاندی که او را روح هند می خواندند در سی ام ژانویه ۱۹۴۸ در معبد بیرلا به قتل رسید.
***
اولین سنگ بنای شخصیت گاندی را مذهبی بنا نهاد که او از نیاکانش به ارث برده بود. او به رسم آئین هندو بودایی، گوشت و زن و شراب را بر خود حرام کرد تا مبادا اسیر جاذبه های زندگی شود. احترام به توازن و نظم طبیعت، نوعی مبارزه منفی را در وی پرورد که او با سکوت و روزه های پیاپی آنرا نشان می داد.
ازدواج زود رس او و مرگ پدرش در زمانی که گاندی در بستر زناشویی بود باعث شد که او بیکباره دل از زن بکند و تجرد اختیار کند. این ضربه سخت باعث شد که او همیشه در پی لذتهای معنوی که حتی بیشتر اوقات انتزاعی می نمودند، برود.
او در بر خورد با غرب دو نوع نگاه را تجربه کرده است. نگاه اول او بدلیل جوانی و ناپختگی، یکسره مبتنی بر تقلید و تجمل است و نمی تواند در برابر تفاوتهای غرب نسبت به جامعه اش نگاه تحلیلی داشته باشد. جاذبه های غرب در این دوران او را شیفته میکند و حتی رفتار و کردار گاندی را نیز تغییر می دهد.
اما هنگامی که به بلوغ فکری می رسد و مطالعاتش در زمینه های ادیان و فرهنگ شرق آغاز می شود، از قالب یک انسان معمولی خارج و به یک تئوریسن زندگی انسانی تبدیل می شود که می تواند برای وجوه مختلف زندگی حرفهای تازه ای داشته باشد.
نگاه گاندی به غرب دو سویه است از سویی غرب را بدین گونه تعریف میکند: «تمدن جدید اروپا، تمدنی صرفا مبتنی بر مادیگری محض و استوار بر تولید صنعتی در کارخانهها و سربرآوردن شهرهای بزرگ است که معیارهای آن را تراکم ثروت تعیین میکند. چنین تمدنی، طبیعت حقیقی بشر و هدف او را با القای خواستهای کاذب و کمک به افزایش ظرفیت مصرف افراطی، تهدید میکند. مضافا توزیع نابرابر ثروت و نظام تولید انبوه، ناگزیر منجر به رقابت و خشونت میان انسان و همنوعان او میگردد» و از سویی دیگر جوهر پیشرفت غرب را بخوبی می شناخت. ماشین ساده نخ ریسی نماد صنایع کوچک و غیر متمرکز بود که همیشه و در همه جا حتی زندان و سفر بهمراه داشت. او حتی نظم و قانون حاکم بر غرب را به درستی درک میکرد و آنرا قبول داشت. هرچند آخرین رای او به نحوی در مورد غرب صادر شد که آنرا محکوم میکرد و این شاید بدلیل ضعف بورژوایی گاندی است که نوعی حقارت طبقاتی آنرا باعث می شد.
او رسالۀ «هند سواراج» را به انتقاد از غرب و مصرف گرایی نوشت. او همچنین مبارزه ای نفسگیری با ماکیاولیسم و ابزارهای ناپاک سیاسی برای رسیدن به قدرت انجام میداد و در صدد بود تا عنصر صداقت و پاکی را به سیاست و مبارزه بیامیزد.
معروف است که او در زمانی که برای شناختن مردم کشورش با قطار درجه سه درون کشورش مسافرت میکرد، بخاطر بیرون کردنش از قطار بدلیل هندی بودن توسط یک مامور سفیدپوست، مبارزه با تبعیض نژادی را آغاز کرد. او ریشه همه این تبعیض ها و خشونت ها را ترس میدانست. برای همین الگوهای مبارزاتی او به نوعی برای تخریب روانی دشمن ترسو تدارک دیده می شد. (روزه سکوت، نپوشیدن لباس و …)
او سیاست را عین صداقت و درستی می دانست و از زندگی همراه با درستکاری و پاکی دفاع می کرد. او بدون بهکارگیری خشونت و با ایمان به حقیقت و درستکاری، زندگی و مبارزه کرد. مردم هندوستان به او مهاتما، “روح بزرگ” میگفتند و او را به عنوان نماد آزادی و مقاومت در برابر استعمار ستایش میکردند.
مبارزات مدنی هندیان، اولین جنبش مدنی برای حقوق انسانی است که آنروز برای دستیابی به عدالت شکل گرفته بود. او روح خودکفایی را به جامعه هندوستان تزریق کرد و این تاثیر چنان شگرف بود که همه لباسهای خارجی به نشانه اعتراض در خیابانها به آتش کشیده شد و این آغاز استقلال و خود کفایی هندوستان بود.
با اینهمه او در کتاب خاطراتش می گوید: «گاندیایسم در کار نیست؛ نمیخواهم پس از من فرقهای درست شود. به هیچ وجه مدعی نیستم آموزه نوینی را ابداع کردهام فقط میخواستم با شیوه خود به مسائل زندگی روزمره و اصول زندگی ابدی خودمان بپردازم. هیچ چیز تازهای ندارم که به دنیا بیاموزم. حقیقت و عدم خشونت، بی سن و سال است. فقط سعی کردم این دو خصلت را تا حد ممکن هرچه گستردهتر به تجربه درآورم.»
او تاثیر معنوی زیادی از مطالعه دو کتاب ” نور آسیا ” نوشته ی ادوین آرنولد و انجیل پذیرفت و نگاه رحمانی او عرصه سیاست از همین مطالعات نشات گرفته است. مضامین اوپانیشادها نیز تاثیر زیادی بر روحیه ی او گذاشت. بخشهای مربوط به پیامبر اسلام در کتاب«قهرمانان» اثر کارلایل او را با روحیات پیامبر اسلام آشنا ساخت. خواندن «زندگانی محمد و جانشینان او» اثر واشنگتن ایروینگ او را شیفته محمد کرد و رد پای زهد و شجاعت او از همین آشناییها آغاز شده است. همچنین آیین «آهیمسا»(آزار ندادن موجودات زنده) یا تز عدم خشونت را بعنوان مدلی برای مبارزه به کار برد.
«گاندی پایبندی به حقیقت خویشتن را “ساتیاگراها” (واژهای هندی متشکل از “ساتیا”: حقیقت و “اگراها”: به دنبال چیزی بودن) مینامید و آن را با آیین هندی قدیم “آهیمسا“ (“آ” : بدون، “هیمسا”: خشونت) پیوند میداد.»
«او همیشه به روش satyagraha که در آفریقاى جنوبى کشف کرده بود پایبند ماند و به بسط و گسترش چیزى پرداخت که «دانش جدید عدم خشونت» و «جراحى و درمان روح» مى نامیدش که درنظرش بزرگترین یارى ها را به اندیشه اخلاقى و عمل سیاسى مى رساند». «به عقیده او تقرب به «وجود مطلق» (absolute) و معصومیت کودکى ممکن است».
گاندى در مقدمه کتاب زندگینامه ی خود مى نویسد: «آنچه من در طول زندگى ام همواره در جستوجویش بوده ام رسیدن به شکوفایى و کمال وجودى و دیدار خداوند است، رسیدن به رهایى و رستگارى (Moksha)». او تا پایان عمر حتی در گرمترین میدانهای مبارزه خود را فراموش نکرد و حتی خوردن جوش شیرین و آب گرم در دورانی که بیشترین محبوبیت را در بین مردم خود داشت، بعنوان نمادی برای مبارزه و مصرف گرایی برگزید. او اولین مجری طرحهای نافرمانی مدنی خود بود؛ گواه این مدعا روزه های سیاسی و غذای ساده ی اوست که بن مایه های یک رهبر مقتدر اجتماعی را برایمان به تصویر می کشد.
در راج قات بر سنگ یادبود گاندی نوشته شده است: :«مایلم هند را آزاد و نیرومند ببینم تا او بتواند خود را به عنوان قربانی راغب و نابی برای بهتر کردن دنیا عرضه کند. فردی که ناب است خود را قربانی خانواده میکند، خانواده قربانی دهکده، دهکده قربانی بخش، بخش قربانی استان، استان قربانی ملت، و ملت قربانی همه می شود. من خواهان«کلودایی راج»، سلطنت خداوند بر روی زمین، هستم.»
آخرین یادداشت بجا مانده از او که عمری بر استراتژی مبنی بر عدم خشونت اصرار ورزید، عظیمترین سرمایه ایست که جهان امروز از او به یادگار دارد. اواخر عمر گاندی صرف تربیت نوه اش آرون گاندی شد و همه حکمت های عملی خود را برای برچیدن بساط خشونت را در زندگی اش به تصویر کشید.
حکمتهای عملی منتهی به اخلاق انسانی مردی که سرنوشت جهان سوم را تغییر داد بدین معنی است که او خیلی پیشتر از آنکه قدرت را برای ارضای نفس خویش بخواهد تنها وسیله ای برای برقراری آرامش و سعادت انسانها میداند. نگاه اخلاقی به انسان و رحمت و مهربانی در همه جای زندگی گاندی مشهود است.
وقتى از گاندى در دورانی که جهان، چشم به حرفهای او دوخته بود، خواسته شد که پیامى براى جهان دهد، گفت: «زندگى ام پیام من است».
اینکه «چه کسی خشونت را آغاز کرده است» مساله مورد نظر گاندی نبود. او انتظار داشت پیروانش تحت شدیدترین صدمات و توهینها همچنان آرام باقی بمانند. گاندی اقتدار اخلاقی عظیم خود را برای متوقف کردن مبارزه ای که به آن دست یازیده بود، به کار گرفت و اکنون میراث او برای نگاهی به اندازه ی تعداد بشر برای ما گشوده است…
پانوشت ها:
۱. گاندی زندانی امید، ترجمه: محمد حسین آریا، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران ۱۳۷۲،
۲. رومن رولان، مهاتما گاندی، ترجمه: محمد قاضی
۳. مهاتما گاندی، سرگذشت من، مقدمه مسعود برزین
۴. آزادی در نیمه شب، لاری کالینز و دومینیک لاپیر، ترجمه پروانه ستاری، نشر البرز، تهران ۱۳۷۴
۵. زندگانی مهاتما گاندی، رجینالد رنلدز، ترجمه: محمد حسین آریا، شرکت سهامی انتشار
۶. سرگذشت مهاتما گاندی، کیانا ملکی، نشر اشاره، تهران ۱۳۷۴