در متن تلاش براى نوگرایى در تفکر دینى، مسئله جدا کردن و برجسته ساختن معنویت به مثابه سویه اى حیاتى از دین توسط برخى اندیشمندان مطرح شده است. ولى چنان که پیداست، به گواه ظهور انواع گفتار هاى معنوى گرا و تقلیل گر، این گسست میان معنویت و سنت دینى با تمام الزاماتش، که به واقع تلاشى است براى عبور دادن ایمان از بحران دین در جهان معاصر، آسیب شناسى اى دارد که پرداختن بدان اهمیت تام دارد. ایده نوشته حاضر نفى این گسست و اشاره به سویه هاى ایدئولوژیک آن است.
نقد اساساً کنشى بورژوایى و مربوط به شهر است. به رغم محافظه کاریِ ذاتى طبقه متوسط، رادیکالیسم در نقد فقط از دل مناسبات بورژوایى برمى خیزد. یک روزنامه نگار منتقد و رادیکال که مطابق کلیشه اى معروف بنا است اسلحه اش قلم اش باشد، صرفاً وقتى ظاهر مى شود که درک جامعه از مبارزه فقط به نوع فیزیکى و تن به تنِ آن محدود نباشد. آنجا که توحش، در اشکال بى واسطه و مهلک اش، حاکم است، قلم نه تنها اسلحه نیست، بلکه از یک شىء کوچک سودمند نیز کمتر است. چه چیزى یک قلم را به تراز نمادین «اسلحه» ارتقا مى دهد؟
موضع مبهم و تدافعى روشنفکران مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادى در برابر سیاست و فقدان هر گونه برنامه یا طرحى براى سیاست عملى، همواره یکى از نقاط ضعف عمده این مکتب و ناشى از آن به اصطلاح «بدبینى» و «شکست گرایى» اعضایش به شمار رفته است. مکتب فرانکفورت، به گفته هابرماس، هوادار نوعى مارکسیسم بدون پرولتاریا است و این به معناى امیدبریدن از کنش اجتماعى در وضعیت موجود است.
هانا آرنت (۱۹۷۵ - ۱۹۰۶) برای هر آن کس که می خواهد درکی از کار او در عرصه فلسفه سیاسی به دست آورد، یکی از چالش برانگیز ترین شخصیت هاست. او هرگز چیزی ننوشت که بازنمایاننده یک فلسفه سیاسی نظام مند باشد، فلسفه ای که در آن، یک استدلال مرکزی واحد شرح و بسط داده شود و نتایج آن بر کل آثار پی آیند، مترتب گردد. از آن بیش، نوشته های موضوعات گوناگون و متنافری را پوشش می دهند، مباحثی هیجان انگیز نظیر توتالیتاریانیسم، انقلاب، ماهیت آزادی، قوه های «اندیشیدن» و «قضاوت کردن»، تاریخ تفکر سیاسی و از این دست نوشته های آرنت در مقام اندیشمندی دگراندیش و صاحب استدلال هایی پیچیده، ملهم اند از هایدگر، ارسطو، آگوستین، کانت، نیچه، یا سپرس و دیگران. این تالیف پیچیده از عناصر نظری در توانایی چشمگیر تفکر او در خصوص مجموعه ای وسیع و واگرا از مواضع مختلف نظریه سیاسی بروز یافته است. با این حال، می توان تفکر او را نه به منزله مجموعه ای از ابداعات گسسته از هم، بلکه در مقام کالبدی منسجم از آثار پیش نهاد، آثاری که مسئله ای واحد و رهیافتی واحد اتخاذ می کند و سپس به یاری آن، طیف وسیعی از پژوهش ها را به میان می آورد. مهم ترین مسئله ای که تفکر آرنت درگیر آن است، مسئله «ماهیت سیاست و زندگی سیاسی» است، زندگی ای متمایز از دیگر حیطه های فعالیت بشری.