کارل پوپر یکی از معدود فلاسفه معاصر است که در زمینههای مختلف تاثیرات مهمی از خود بهجای گذاشته است. در باره تئوری سیاست، سهم او عمدتا منحصر به کتاب «جامعه باز و دشمنانش» میشود. کتاب مذکور تاثیر قابل ملاحظهای داشته ؛ ولی نهفقط به خاطر اینکه توانسته است همه نظریات سیاسی بعد از جنگ جهانی دوم را متاثر کند بلکه به دلیل اینکه حاوی جملاتی ماندنی و مجادلهآمیز درباره تئوری سیاست است که کارل پوپر آن را بر پایه تئوری شناخت خود بنا کرد. یکی از مهمترین مباحثی که پوپر در ضمن اندیشه خود مطرح میکند، بحث ابطالپذیری است؛ نظریهای که سالها مباحث گوناگونی را درباره نظریههای علم سیاست به وجود آورد.
ابطالپذیری
آزمایش علمی بودن یک نظریه طبق دیدگاههای بانفوذ سر کارل پوپر (۱۹۲۹۴). پوپر بهویژه در کتاب «حدسها و ابطالها» (۱۹۶۳) استدلال کرد که علم هرگز نمیتواند به اثبات حقیقت داشتن چیزها بپردازد، اما باطل بودن آنها را میتواند ثابت کند. علم به دلیل آنچه از زمان « استقرا» معروف شده است، هرگز نمیتواند حقیقی بودن چیزها را ثابت کند. گزاره «تمام قوها سفید هستند» یا بخشی از تعریف کلمه «قو» است یا یک تعمیم درباره قوهها براساس مشاهدات تمام مثالهای شناخته شده است. وقتی ساکنان مهاجر سفیدپوست برای اولین بار در استرالیای غربی، قوهای سیاه را دیدند، منکر این شدند که آنچه دیدهاند قو بوده است.
همانگونه که هابز گفت: «حقیقی و باطل، ویژگیهای سخن هستند، نه ویژگیهای چیزها. » اما بهعنوان یک توافق صرف زبانشناسانه، ابراز عقیده شده است که قوههای سیاه قو هستند. بنابراین «تمام قوها سفید هستند»، نمونه یک تعمیم علمی ابطالپذیر و باطل است. به این ترتیب یک دانشمند پوپری باید در جهت ارائه تعمیمی تلاش کند که دانشمند به علمی بودن آن اعتقاد دارد؛ اما بهگونهای آن را طرحریزی میکند که قابل ابطالپذیری باشد.
روش پوپری، روشی مسلط است؛ اما در سیاست تجربی غیرقابل چالش نیست. اثر تجربی که از شیوههای علمی استفاده میکند، در رهیافت خود بهطور صریح یا ضمنی ابطالپذیر است. تمامی آزمایشهای آماری براساس رد فرضیه تحت بررسی استوار هستند، مگر اینکه احتمال تصادفی بودن رابطه مشاهده شده بسیار کم باشد ؛ یعنی بهطور معمول کمتر از پنج درصد. سایر مکاتب فکری معتقد هستند برخی جنبههای زندگی سیاسی ممکن است غیرقابل مشاهده باشند، و فرض وجود آنها غیرابطالپذیر، اما همچنان موضوعات مهم مطالعه باقی بمانند.
برنامه پوپری از این لحاظ نیز به چالش کشیده شده است که دانشمندان به واقع از آن پیروی نمیکنند ؛ هر چند آموزش یافتهاند نتایج خود را بهگونهای ارائه دهند که گویا از این برنامه پیروی کردهاند. با نفوذترین این انتقادات کتاب توماس کوهن «ساختار انقلابهای علمی» (۱۹۶۲) است. نقد کوهن به آن اندازه که ستایشگران آن معتقدند، برنامه ابطالپذیری را از بین نمیبرد. گرچه مورخان علم نمیتوانند آن را نادیده بگیرند، اما بر شیوه ارائه نتایج و استدلال بر سر آنها تاثیری نداشته است.
منبع: روزنامه فرهیختگان